مریم کمالی نژاد
محمدرضا 12 ساله است. خانواده مرفهی دارد. توقع داریم که این نوجوان باهوش، تا این سن نه مهارت کامل، بلکه کمی مدیریت مالی را آموخته باشد؛ اما میخواهم برایتان داستان یک روز از زندگی محمدرضا را بگویم. زمانی که او با ناراحتی به مشاور مدرسه مراجعه کرد و از دست والدینش شاکی بود. محمدرضا مقادیری پول را از والدینش هدیه گرفته بود، به توصیه و اجبار آنها، پولش را مدتها نگهداری و بهاصطلاح پسانداز کرده بود. در نظر داشته باشید که او پول توجیبی در هیچ بازه زمانی دریافت نکرده است. یک روز محمدرضا تصمیم میگیرد پولش را خرج کند، از والدینش اجازه میگیرد، آنها مخالفت میکنند، با خشونت و ادبیات تند او را از کارش باز میدارند. اما آنچه قابل پیشبینی بود، این است که نوجوان بالأخره جایی از زیر بار امر و نهی والدین شانه خالی میکند. محمدرضا با وجود مخالفت والدینش یک ساعت بسیار گرانقیمت میخرد. ساعتی که کاملا تقلبی است و یکدهم پولی که نوجوان ما برایش پرداخته هم ارزش ندارد. والدین عصبانی و ناراحتند و دعوا بالا میگیرد. محمدرضا به محرومیتهای مختلفی تهدید شده است. احساس میکند شخصیت و غرورش زیر سؤال رفته، از دست والدینش عصبانی است. والدینش گفتهاند هر طور شده باید ساعت را پس بدهد. همراهیاش کردهاند و دیدهاند مغازهای که محمدرضا ازش ساعت را خریده، تعطیل شده است.
شما بهعنوان والد، وضعیت بالا را چطور مدیریت میکنید؟ آموزش مدیریت مالی به کودکان، از همان سه چهار سالگی و زمانی که کودک میتواند مفهوم پول و ارزش پول و معامله را درک کند، آغاز میشود. در کنار مدیریت مالی با مهارت خرید کردن را به کودک آموخت. در این نوشتار میخواهیم درباره روشهای آموزش مهارت مالی و کمی هم درباره خرید کردن صحبت کنیم. با ما همراه باشید.
کمی پول لازم است
اصل و قانون اول که بسیار هم ساده به نظر میرسد این است که برای یادگیری مدیریت مالی، کمی پول لازم است. پس باید کمی پول به کودک بدهید. اینکه هدایای غیرنقدی و یا اسباببازیها را جایگزین پول کنید، کارکردشان اندک است و به مهارت مدیریت مالی نمیانجامد.
قلکهای شفاف
قلک برای جمعآوری پول ایده بسیار خوبی است. اما کودک باید روند افزایش پول رها ببینید. بنابراین قلکهای مات که درونشان پیدا نیست برای این کار پیشنهاد نمیشود، چون تصویری به کودک نمیدهد.
عادتهای پولی
عادتهای پولی کودکان و نظر و تصورشان در مورد پول و معامله تا هفت سالگی شکل میگیرد. اگر شما والدی هستید که هر زمان پایتان را از خانه بیرون میگذارید باید با خرید کردن خودتان را سرگرم کنید، یا مدام مشغول سفارش محصولات اینترنتی هستید و پست روزی چهار بار زنگ خانهتان را میزند، بدانید که الگویی نامناسب برای کودکتان بودهاید، هرچند که او فقط سه یا چهار سال دارد. اما چشمان کوچکش شما را دنبال کرده است.
در مقابل اگر مدام بر سر بیپولی و خرج و مخارج با همسرتان در حال بگو مگو هستید، الگوی ناسالمی برای کودتان هستید.
هزینه دارد
کودک باید یاد بگیرید که برخی از محصولات و خدماتی که دریافت میکند، هزینه دارند. محمدرضایی که در ابتدا دربارهاش صحبت کردیم، در کودکیاش طوری با او رفتار شده بود که حتی به ذهنش هم نمیرسید برخی از خدماتی که دریافت میکند و چیزهایی که به دست میآورد بابتشان پولی پرداخته شده است. او حتی نمیدانست که هرکسی پول خودش را دارد و آن را در اختیار دیگری قرار نمیدهد. طوری که یک بار از والدینش خواسته بود از مردمیکه در شهربازی پول بگیرند تا او بتواند بازی کند. بنابراین اگر فرزند چهارساله شما یک وسیله نیاز دارد یا اسباببازی خاصی را میخواهد، به او بگویید که قیمت این اسباببازی مثلا 100 هزار تومن است تو میتوانی این مقدار را از قلکت بیرون بیاوری و اسباببازیات را بخرید. این کار اثر خودش را میگذارد و کودک با مفهوم هزینه آشنا میشود.
به فرزندتان پول تو جیبی میدهید
شاید شما ناخواسته از آن دست والدینی هستید که تا مدتها هیچ پول مشخص و بیدلیلی به فرزندشان نمیدهند و خودشان همهچیز را میخرند و فراهم میکنند. فقط مقداری آنقدر کم که حتی به هزینه رفتوآمد او هم نمیرسد. در این صورت فرزند شما چطور بتواند مهارت مدیریت پول را یادبگیرد؟ اصلا مگر پولی وجود دارد که او بخواهد مدیریتش کند. معمولا این افراد، آنقدر نسبت به پول داشتن هیجانزدهاند که برای خرج کردنش سر از پا نمیشناسند، بنابراین نه بلدند نیازهایشان را بسنجند و نیاز واقعیشان را تشخیص دهند و نه میتوانند انتخاب کنند و در نهایت خریدی مطلوب انجام دهند. آنها پولشان را سریع و بیهوده خرج میکنند و همیشه جیبشان خالی است حتی اگر میلیاردها پول داشته باشند.
من عاشق این کیف شدم
فرزندتان با هیجان نزد شما میآید، عکس یک کیف یا هر محصول دیگری را نشانتان میدهد و میگوید: مامان به خدا من عاشق این کیف شدم، خیلی دوستش دارم، لطفا برام بخرش.
از نظر شما هم آن محصول زیباست. کمی این دست و آن دست میکنید و در نهایت با وارد کردن شماره کارت، کیف را میخرید. فرزندتان شما را میبوسد، ذوق میکند و شما با خودتان میگویید: چه مادر مهربانی من! و حس میکنید که رسالتتان را انجام دادهاید، چرا که نگذاشتهاید بچهتان عقدهای بار بیاید و چشمش به دست این و آن باشد.
این رفتار، خرید بدون فکر، و خرید تکانهای و هیجانی است و به هیچ عنوان توصیه نمیشود.
شما قبل از اینکه تسلیم شوید باید چند سؤال از فرزندتان بپرسید:
1ـ آیا به کیف احتیاج داری؟
2ـ کیفی که الان از آن استفاده میکنی، مشکلش چیست؟ کافی یا زیبا نیست؟
3ـ فروشگاهی که میخواهی از آن کیف را بخری، میشناسی؟دربارهاش تحقیق کردهای؟
4ـ آیا مطمئنی همان محصولی را دریافت میکنی که در عکس نشان داده شده است؟
5ـ به نظرت قیمت این محصول با آنچه دریافت میکنی، عادلانه و برابر است؟
6ـ اگر بعد از تحقیقات و پاسخگویی به این سؤالات، قانع شدید، بهتر است از فرزندتان بخواهید که با جمع کردن پول توجیبیهایش، آنچه میخواهد را به دست آورد.
اهمیت کار خیر و کمک کردن
به فرزندتان مفهوم کمک کردن به دیگران را بیاموزید. زمانی که فرزندتان درآمدی هرچند اندک به دست آورد؛ از او بخواهید که بخش کوچکی از پولش را به یک خیریه کمک کند.
قناعت کردن
این روزها که تمام بچهها موبایل و اینترنت دارند و در شبکههای اجتماعی عضوند و دوستانشان و خانواده آنها را دنبال میکنند، بسیار محتمل است که به دام مقایسه کردن بیفتند؛ مامان ببین الینا با مامانش اینا رفتن شمال، ببین چه ویلایی! بابا ماشین بابای حسین رو دیدی؟ وای مامان نمیدونی چه جشن تولدی برای سارا گرفتن.
کودک و نوجوان ما باید مفهوم قناعت کردن را بداند. باید فرق بین زندگی واقعی و عکسهای اینستاگرامی را تشخیص دهد. باید بداند که آدمها انتخاب میکنند پولشان را کجا خرج کنند و بهتر است بر اساس نیازش این کار را انجام دهد.
به کودکتان یاد دهید که ثروت و فقر از قلب آدم شروع میشود و البته این آموزشی بزرگ است که با گفتن تنها، آموخته نمیشود بلکه رفتار شماست که این مهم را به کودک یاد میدهد.
شما میتوانید خانوادهای مرفه باشید اما فرزندتان قلبا آدم فقیری باشد که نه با آنچه دارد احساس رضایت میکند و نه بلد شده درست پول خرج کند. او مدام دیگران را با خودش مقایسه میکند و همیشه چیزی بیش از آنچه دارد میخواهد.