کد خبر: ۵۶۳۳
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۸:۴۵
پپ
صفحه نخست » ایوان هنر



سریال فروپاشی روایتی از فروپاشی یک خانواده مدرن است. خانواده‌ای ثروتمند و متمول و علمی‌ که روزگار خوشی را سپری می‌کند اما در بطن این خوشی و رفاه هسته فاسد خیانت و دروغ مدت‌ها است که لانه کرده است.

گریس با بازی نیکول کیدمن روان شناس و مشاوری است که همسر یک سرطان شناس کودکان به نام جاناتان فریزر با بازی هیو گرانت است. این دو در نیویورک و در منطقه‌ و خانه‌ای متمولانه زندگی می‌کنند وفرزندشان در مدرسه‌ای گران‌قیمت درس می‌خواند. خودروی اختصاصی و سبک زندگی لاکچری دارند و از این بابت که در اوج رفاه زندگی می‌کنند خوشحالند. اما این سرخوشی و شادکا‌‌‌می‌خیلی زود با قتل زنی که خود را به گریس نزدیک می‌کند نابود می‌شود زیرا فاش می‌شود که همسر گریس با این زن تازه وارد رابطه پنهانی داشته است.

جالب اینجا است که روان‌شناس سریال که به‌راحتی در جلسات مشاوره مچ زوج‌های خائن را باز می‌کند در تمام این مدت خبر نداشته است که همسرش خود یک خائن است. اما این تمام ماجرا نیست زیرا نشانه اتهام قتل زن نیز به سمت فریزر رفته است و در نهایت به دست خود همسرش به پلیس سپرده می‌شود.

خیانت و تباهی جایی تمام وجود او را از درون می‌شکند که پدر متمول و صاحب نفوذش می‌گوید که حتی او نیز در دوران زندگی زناشویی با همسرش نیز بارها دچار خیانت شده است و این موضوع را به مادرش نیز گفته بوده است و هر بار تلاش می‌کرده تا این فضاحت را با هدیه‌های گوناگون جبران کند.

گریس از اینجا به بعد می‌فهمد که دنیای زیبای او مانند همان حبابی است که در تیتراژ فیلم می‌بینیم که در انتها می‌ترکد. او دچار بدبینی می‌شود اما ناچار است که به این زدگی تن دهد. او رفته‌رفته دیگر به همسرش علاقه اولیه را ندارد و با اینکه هنوز اتهام او ثابت نشده است پایگاه عشق و علاقه خود را در قلب همسرش از دست می‌دهد.

اینکه پایان سریال چه می‌شود را به علت افشای داستان نمی‌گوییم اما آنچه که مهم است روایت تباهی اخلاق و شرافت در خانواده‌های ثروتمندی است که به عنوان الگوهای جامعه معرفی می‌شوند. تصاویر جاناتان بر روی مجلات همراه با اعتبار و جایگاه او نشان از این واقعیت دارد.

نویسنده وخالق این مجموعه یعنی «دیوید ای. کلی» در سریال دروغ‌های بزرگ کوچک نیز به تم خیانت متمولین و ثروتمندان جامعه‌هایی مانند آمریکا اشاره کرده‌ و در آن تباهی و فساد را نمایش داده‌ است.

فروپاشی اما قصد دارد تا این تباهی و نابودی را به‌نوعی در لایه‌های زیرین فیلم به مدرنیسم مربوط کند. به فرهنگ و اخلاق سرمایه‌داری و سبک زندگی مدرنیسم. پدر گریس که به اعتراف خود خیانت‌های فراوانی در زندگی متأهلیش مرتکب شده است انسانی هنرمند است که پاتوقش موزه‌ای در نیویورک است که هر روز به تماشای تابلوهای آن می‌نشیدند و به نواختن پیانو می‌پردازد.

او زمانی که به مدرسه می‌رود تا از اخراج نوه‌اش جلوگیری کند با هتاکی تمام و گستاخی عجیبی صحبت می‌کند. همین او وکیل مطرح شهر را برای نجات داماداش استخدام می‌کند که او نیز به اعتراف خودش شیوه‌ای جز خراب کردن پرونده‌ها و لجن‌پراکنی و اتهام‌زنی به گزینه‌های دیگر برای برنده شدن موکلانش ندارد. تمام این موارد می‌تواند این ظن را قوی کند که سریال در صدد نقد بی‌اخلاقی و شکستن‌ هنجاری خانوادگی در جامعه امروز غربی است. هرچه تا به حال این موضوع در مورد طبقات متوسط و ضعیف آمریکا بوده است سازندگان دروغ‌های بزرگ کوچک و فروپاشی آن را در مورد خانواده‌های ثروتمند آمریکایی به کار برده‌اند.

اما اینجا سرنوشت پسربچه این زوج شکست خورده یعنی هنری محل تأمل است. پدر گریس خیانت‌کار بوده، جاناتان همسر او نیز همین طور اما هنری چطور؟

این‌طور که پیشینه اخلاقی این خانواده عل‌‌‌می‌و ثروتمند که همگی در مدارس عالی رتبه و دانشگاه‌‌‌های برند آمریکا درس خوانده‌اند نشان می‌دهد، تباهی اخلاقی نتیجه آن شده است. هنری نیز در همین مدارس و بر همین مدار و ریل مسیر خود را طی می‌کند و بنابراین به نظر می‌رسد که او نیز عاقبتی مشابه پدر و پدربزرگ خود را داشته باشد.

برای همین این سریال قصد آن دارد تا این تباهی را در سه نسل پیاپی نشان دهد که از گذشته تا امروز و آینده امریکا ادامه دارد و معلوم نیست که انتهای آن چه زمانی خواهد بود. این یعنی ریشه فساد و تباهی از گذشته تاریخ آمریکا تا آینده آن؛ یعنی تباهی مطلق و نابودی درجه یک‌های ایالت متحده آمریکا.

UNDOING از معدود سریال‌های انتقادی جدی به لایه‌های زیرین زندگی در فرهنگ و جامعه آمریکایی است. البته این سخن به معنای آن نیست که تمام اجزا و ابزار سریال به‌سوی انتقاد غرب متکی بر ارزش‌ها و عناصر متداول غرب‌ستیزی باشد. چه در این سریال نیز مانند عموم آثار نمایشی غربی عنصر سیاهان و رنگین‌پوستان کاراکترهای مفلوک، شرور و فاسدی‌اند که در بسط و گسترش دادن به جرم و جنایت نقش دارند.

در سکانسی که گریس به دیدار جاناتان در زندان می‌رود هوشمندانه اکثر زندانیان ملاقاتی سیاه‌پوست‌اند و تنها او یک دو نفر دیگر سفیدپوست‌اند. یا وکیل دسیسه‌جوی سریال، «فیتزجرالد» که هیچ ادله محکمی ‌برای اینکه همسر النا را محکوم به قتل همسرش کند سیاه‌پوست است.همین طور النا بی‌شک خود در پراکنده کردن این فساد با بی‌بندوباری نقش دارد و شخصیتی معصوم و بی‌گناه نیست.

بنابراین مطالب فوق (نقد فرهنگ و اخلاق سرمایه‌داری) به معنای روی‌گردانی از تمام ایدئولوژی‌های غربی نیست اما با این وجود سریالی جسور در مقام نمایش تزلزل اخلاقی فرهنگ غربی است.

خبرگزاری تسنیم


نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: