کد خبر: ۵۶۰۲
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۵
پپ
صفحه نخست » کنز

حسنی احمدی

محمد بن ‌قیس در کنار جعفر صادق نشسته است که صحبت گروهی از مسلمانان پیش می‌آید. محمد می گوید: به خدا سوگند من شب‌ها شام نمی‌خورم مگر آنکه دو سه نفر از این افراد با من باشند و من آن‌ها را دعوت می‌کنم و می‌آیند و در منزل من غذا می‌خوردند.

صادق آل محمد رو به محمد به قیس کرد و گفت: فضیلت آن‌ها برتو بیشتر از فضیلتی است که تو بر آن‌ها داری.

محمد متعجب پرسید: فدایت شوم چنین چیزی چطور ممکن است؟ در حالی‌که من و خانواده‌ام خدمتگزار و میزبان آن‌ها هستیم و من از مال خودم به آن‌ها غذا می‌دهم و پذیرایی و انفاق می‌کنم.

صادق دستش را بر زانوی محمد بن قیس گذاشت و گفت: چون هنگامی که آن‌ها بر تو وارد می‌شوند از جانب خداوند همراه با رزق و روزی فراوان میهمان تو می‌کردند و زمانی که خواستند بیرون بروند برای تو رحمت و امرزش به‌جا خواهند گذاشت.

سخنان جعفر تمام شده و قیس به فکر فرو رفته که سال‌ها چه خیر برکتی از میهمانانش دریافت می‌کرده و خود از آن غافل بوده است.

منبع: محجه‌البیضاء، جلد ۳، صفحه ۳۳

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: