کد خبر: ۵۵۷۹
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۴
پپ
صفحه نخست » نمای نزدیک


فائقه بزاز

هنوز از شوک تهوع‌آور اتاق‌های لاکچری شبی 3 میلیون و نیمی با تم تولدی آبی و صورتی و گریم مادر تازه زایمان یا سزارین کرده با کلی درد جای بخیه یا خواب‌آلودگی ناشی از بیهوشی در نیامده بودیم که زمزمه پیج‌های تزیین مخلفات شب یلدا خرامان خرامان به سراغمان آمد. اتفاقی که اگرچه در سال‌های پیش هم برایمان علامت سؤال بود اما در حال حاضر و با توجه به مشکلات اقتصادی ناشی از شرایط به وجود آمده و هشدارهای کرونایی چندتا علامت تعجب را هم ضمیمه علامت سؤال سالهای پیشمان کرد. روزگاری که بیشتر مردم با فقر و بیماری پنجه در پنجه اند و عده‌ای از دو سه هفته مانده به شب یلدا تنها دغدغه‌شان تهیه خرمالو و لبوی تزیین شده یا سینی‌های فینگرفود یک میلیون تومانی است.

از آن‌طرف هنوز دو سه هفته مانده به آخرین روز آذر در بعضی مغازه‌های میوه‌فروشی و سوپرمارکت‌ها در مناطق خاصی از شهر، گاهی میوه‌هایی دیده می‌شود که نمی‌دانیم اسمشان چیست. میوه‌هایی که یک عدد از آن‌ها ممکن است حدود ۱۰۰هزار‌تومان قیمت داشته باشد و خیلی‌ها هم با وجودی که نمی‌دانند چیست استقبال می‌کنند چون این حس بهشان دست می‌دهد که مردم عادی نیستند و خریدشان نوعی تفاوت، تمایز، تفاخر و خلاصه «تفاعل» به‌دنبال دارد و می‌توانند در شب یلدا یا در مهمانی دیگری آن را وسط میوه‌های تزیین شده قرار دهند و راجع به خواص میوه، که با یه سرچ ساده کسب کرده‌اند، صحبت کنند.

حالا اینکه تمایزطلبی مشمئزکننده کوتوله‌های فکری و نوکیسه علاوه بر آنکه نمایشگر شکاف سهمگین اقتصادی حاصل از سیاست‌های غلط مالیاتی و آزادی‌های اقتصادی است، تباهی فرهنگی طبقه‌ای را نشان می‌دهد که به برکت سیاست‌های فرهنگی حاکم، فرصت قد کشیدن پیدا کرده‌اند به کنار اما تصور می‌کردیم شاید حداقل کرونا کنار تمام مشکلات عمیق و جانکاهش حداقل بتواند تلنگر کوچکی به این قشر از همه‌جا بی‌خبر بزند و آن‌ها را برای لحظه‌ای به خودشان آورد.

کرونا و مصائبش از یک طرف و جهل مدرن طیفی خاص از طرف دیگر مرا یاد این انداخت که می گویند: «انسان دو نوع معلم دارد؛ آموزگار و روزگار هرچه با شیرینی از اولی نیاموزی دومی با تلخی به تو می‌آموزد.»

نکند جهل و تفاخر احمقانه این جماعت از یک طرف و بی‌تفاوتی دیگران از طرف دیگر، سبب شود نیاز به تلنگری بزرگ‌تر، که نه؛ نیاز یک اردنگی جانانه از سوی روزگار باشد تا از این بی‌خبری بیرون بیایند و کمی بیشتر فکر کنند. آن‌وقت است که تر و خشک با هم می‌سوزند.



نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: