کد خبر: ۵۵۴۳
تاریخ انتشار: ۰۷ دی ۱۳۹۹ - ۱۵:۵۶
پپ
صفحه نخست » سبوی خیال

عباس احمدی

مرگ نزد شاعران از بی‌نوایی بهتر است

وضع ما از مردم اتیوپیایی بهتر است

مدتی رفتم گدایی قطع شد یارانه‌ام

باز دیدم شعر گفتن از گدایی بهتر است

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

مرغ بخت من، تو این‌طوری نیایی بهتر است

دائما بین بد و بدتر مخیر می‌شویم

جبر از این اختیارات كذایی بهتر است

فكر كردن بین بعضی‌ها خودش دیوانگی است

لاجرم افكار مالیخولیایی بهتر است

هركه مشكل‌دارتر باشد مقرب‌تر شود

گاو پیشانی‌سفید از سرحنایی بهتر است

واژه‌ها امروز ابعاد جدیدی یافتند

گر به‌جای رشوه گفتی پول چایی بهتر است

حك شده بر صندوق تكریم ارباب رجوع

غالبا پیچاندن از مشكل‌گشایی بهتر است

وقت جنگیدن به درگاه مدیرانِ نترس!

از میان جمله واجب‌ها، كفایی بهتر است

حاصل عمری پژوهش در خلاف این است و بس

اختلاس و قتل از آدم‌ربایی بهتر است

هیچ ترسم نیست از اعدام با تیر و تفنگ

پس بزن اما فقط تیر هوایی بهتر است

گفت استادم برو شاعر كمی تقلید كن

شعردزدی گاهی از مهمل‌سرایی بهتر است

******

رانندگی

این چه اوضاعی است مردم؟ آخر این رانندگی است؟

این مگر پایان عمر و آخرین رانندگی است؟!

خسته شد از بس نوشت از جرمتان، آن‌چیز که

شاکی است از آن «کرام‌الکاتبین» رانندگی است

کارکرد سیب، دیگر مثل سابق خوب نیست

حربه‌ امروز ابلیس لعین رانندگی است

لیستی تنظیم کردم از گناهان بشر

بهترینش سیب خوردن، بدترین، رانندگی است

پنبه‌ برهان نظم و علت و معلول را

می‌زند! تهدیدِ دین مؤمنین رانندگی است

حضرت مادر زن از الطاف و انعام خداست

فتنه‌ همواره جاری بر زمین رانندگی است

هیچ تعریفی ندارد وضع آن این روزها

واژه‌ی بیجای فرهنگ «معین» رانندگی است

عامل کشتار هر کس، هر کجا در هر زمان؟

پاسخ مصراع قبلی؟ آفرین! رانندگی است

رضا احسان‌‌پور

*******

باز باران

باز باران، موذیانه

با گِل و لایِ فراوان

می‌چکد از سقف خانه

یادم آرد روز باران

زحمتِ فت و فراوان

آن همه سگدو زدن در خانه‌ مستأجری‌مان

تندر غرّان، خروشان

پاره می‌کرد ابرها را

آب‌های هفت دریا جمع می‌شد

روی بام خانه‌ ما

بنده و آبجی منور

مثل موش آب‌کشیده

می‌دویدیم این‌ور، آن‌ور

توی منزل شد نمایان

دیگ و تشت و آفتابه

کاسه و بشقاب و تابه

قطره‌های آب، روی زیلوی فرسوده‌ ما

رفته رفته گشت دریا

توی این دریای غران

خانه‌ای وارونه پیدا

ساعتی دیگر که باران قطع شد در آسمان‌ها

باز هم از رو نمی‌رفت، سقف بالای سر ما

این زمان دیدم که بابا

لحظه‌ای از خشم خندید

رو به سویِ سقفِ خانه کرد و غرّید:

من نمی‌گویم که روی کله‌ ما، سایبان باش

لااقل مانند سقف آسمان باش

مرحوم حمید آرش آزاد

**********

صدر مجالس

گُل در بر و می ‌در کف و معشوق به کام است

من مانده‌ام اینجا که حلال است؟! حرام است؟!

با اینکه به فتوای دل اشکال ندارد

گر یار پسندید تو را؛ کار، تمام است

در مذهب ما باده حلال است ولی حیف

در مذهب اسلام همین باده حرام است

شد قافیه تکرار، ولی مسئله‌ای نیست

چون شاعر این بیت طرفدار نظام است

با مُحتسبم عیب مگویید که او نیز

لب دارد و گاه، لبش بر لب جام است

بعضا که شلوغ است سرش نیز نداند

از آن همه مَستیش، کدامش ز مدام است

این ماه شب چاردهم در شب مهتاب

یا اینکه، نه! همسایه ما بر لب بام است؟

ابیات به هم ریخت، مضامین همه گم شد

شعرم پس از این بیت، غزل نیست؛ دِرام است

در مجلس اگر جای خودت را نشناسی

تنها هنرت، وصل قعودی به قیام است

مخصوص خواص است اگر صدر مجالس

پُر واضح و پیداست؛ کجا سهم عوام است

از جنس مضامین نخستین، دو سه بیتی

مانده‌ست؛ بخوانم؛ بروم؛ ختم کلام است

پرسید طبیبم که پس از رفتن یارت

وضع تو اعم از بد و از خوب، کدام است

از اینکه چه آمد به سرم هیچ نگفتم

گفتم که دلم سوخت؛ نفهمید کجام است

دیریست که دلدار پیامی نفرستاد

چون شعر مرا دید که دارای پیام است‌

ناصر فیض‌

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: