اجارهنشینی، خوشنشینی
عاطفه میرافضل
در اولین سرشماری جمعیت در تهران در سال ۱۲۶۳ معلوم شد ۳۰
درصد تهرانیها اجارهنشین هستند و بیشتر در محله چالهمیدان. آن زمان در تهران
حدود ۱۰ هزار ملک مسکونی وجود داشت و سرشماری نشان داد
در هر خانه بهطور متوسط ۱۵ نفر زندگی میکردند.
تا پایان سلطنت ناصرالدین قاجار در سال ۱۲۷۵ جمعیت طهران به ۱۶۰
هزار نفر رسیده بود؛ همان موقع هم خانه کم بود و اجارهنشینی برای بسیاری تنها روش
سکونت.
«منصوره اتحادیه» در کتاب «اینجا طهران است» به همین موضوع اشارهکرده و نوشته
است: «کمبود مسکن در تهران باعث میشد افراد مختلف، قسمتی از خانه خودشان را که
احتمالا فقط یک اتاق بود، اجاره بدهند.» وی درباره شرایط اجارهنشینی نیز بر اساس
تحقیق در منابع مختلف چنین میگوید: «آنگونه که اجارهنامهها نشان میدهد شرایط
اجاره بیشتر به سود موجر بود. اجاره باید آغاز هر ماه پرداخت میشد. اگر ۵
روز به تأخیر میافتاد موجر حق فسخ اجاره را داشت. جابهجایی زباله، برفروبی،
دستمزد میراب و نصب شیشه و نظافت منزل برعهده مستأجر بود. بنایی و تعمیرات و نیز
مالیات مستغلات، اما با موجر بود. در زمان انقضای اجاره، مستأجر حق هیچگونه
ادعایی ازنظر حق آب و گل و سرقفلی و حق مسکن و... نداشت و نمیتوانست اجاره را به
غیر جابهجا کند؛ مگر با اجازه کتبی موجر. اجارهنامهها در محضر شرع به گونه رسمی
یا در حضور یکی از علما به گونه غیررسمی نوشته و بهوسیله چند نفر شاهد مهر میشد.»
خانه قمرخانم
خانههای بزرگ با اتاقهای زیاد در اطراف حیاط در میان ایرانیان امروزی به «خانه
قمرخانم» معروف است. این خانهها از دوره قاجار باقی ماندند و بعدها که قدیمی و
کهنه شدند نمادی بودند از فقر و دشواری زندگی مهاجران و کارگران و اجارهنشینان بیپول.
یک گروه از اعضای «انجمن جغرافیای ملی» آمریکا یا همان «نشنال جئوگرافیک» امروزی
پس از بازدید از طهران در سال ۱۲۹۸ شمسی در گزارشی
خانه قمرخانم را چنین توصیف کردهاند: «خانهها یک حیاط بزرگ دارند که در اطراف آن
۲۰
اتاق وجود دارد و هر اتاق در اختیار یک خانواده است. همه از یک دستشویی مشترک
استفاده میکنند و حوض هم مشترک است.»
«جعفر شهری» راوی طهران قدیم در کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» به آسان
بودن اجارهخانه در دوره قاجار اشاره میکند و مینویسد: «هرکسی به هر مبلغ و
اجاره، خانه یا اتاق موردنظر خود را در هرکجای شهر که میخواست، میتوانست به دست
آورد، بدون آنکه مانعی سر راهش باشد. نه ودیعه و وثیقهای باید بپردازد و نه ضامن
و سندی در میان آید و نه از جهت کثرت جمعیت و زیادی فرزند منع و ممانعتی دیده با
مشکلی روبرو باشد و کافی بود خانهای یافته یا دلالی به آن راهنماییش نماید و با
صاحبخانه روبرو شده با توافق اجاره و قرار مدت آن را در اختیار آورد».
برخی از دشواریهای اجارهنشینی نیز در این کتاب چنین ثبتشده است: «آداب اجارهنشینی
خود علمالاجتماع کاملی بهحساب میآمد و هیچ مستأجری بدون اطلاع از آن زندگی در
خانههای مردم برایش امکانپذیر نمیگردید. جاروی حیاط و شستن پاشویه حوض و چاهک
و... وظیفه همسایهها بوده که در روز نوبت قبل از هر کار باید به انجام برسانند و
ایضا کشیدن و انداختن آب حوض و آبانبار و گرفتن آشغال و چربی و کثافت از روی حوض
و خرج لجنکشی آبانبار و حوض و حوضچه راهآب و پول میراب و کار برفروبی زمستان و
آبپاشی تابستان بهعهده آنها است که باید خرج و زحمت آنها را تقسیم کرده با هم
کنار بیایند.»
دشمن باشد اما خالی نباشد
اجارههای خانههای دربست از ماهی یک تا دو تومان و بیست و پنج قران برای یک خانه سه چهار اتاقه تا هشت ده اتاقه بود و اجاره یک اتاق و صندوقخانه بین سه چهار تا هشت نه قران که بهترینش را داده، بسا که زیرزمین و انبار و نیمچه اتاقی (اتاق نمازخانه) نیز ضمیمهاش میآمد.
بعضی تا از پرداخت همان مختصر اجاره اتاق هم معاف بشوند خانه دربست اجاره کرده، اتاق، اتاق اجاره میدادند و بعضی اوقات که علاوه بر بیاجاره شدن اتاق خودشان چیزی هم سرک (اضافه) میآوردند و مستأجران اتاقی هم اینگونه اجارهنشینی را ترجیح میدادند که صاحبخانه بالا سرشان نباشد و با یکی مثل خود سروکار داشته باشند.
مستأجران اتاقی هم
اینطور اتاق بهدست میآوردند که زن اتاقبخواه به دور کوچهها راه افتاده، در
خانهها را به صدا در میآورد و میگفت: مستأجر نمیخواهید یا (خانم اتاق خالی
دارین؟) تا جایی او را قبول کنند.
صاحبخانهها را این عقیده بود که سرپناه به کسی دادن علاوه بر عملی انسانی ثواب اخروی
را هم همراه میدارد تا آنجا که میگفتند: خانه پر از دشمن باشد اما خالی نباشد.
اتاقی را هم که از خانهشان خالی شده بود به اولین کسی که از آنها طلب کرده بود واگذار
میکردند بدون آنکه سؤال و جواب به میان آورند یا مطالبه پیشاجاره، یا پول پیش و
مانند آن داشته باشند. البته تنها مردان عزب بیزن و فرزند بودند که بهسهولت نمیتوانستند
خانه و اتاق بهدست آورند.
تکه همسایهگیری
صاحبخانه هر که و مستأجر هر که بود، مردانشان با هم برادر و زنانشان با هم خواهر بودند و مثال خانواده واحد با هم زندگی میکردند و تنها چشمهیزی و دل و دست ناپاکی بود که این قاعده را برهم زده، سبب میشد مستأجر اتاقشان را خالی کنند.
در عیش و عزا و
راحت و زحمت همه اهل خانه مانند پیکری واحد با هم همدلی و همکاری داشته، تو و منی
در میان نبود و در استفاده از اماکن حیاط مانند آبانبار و پاشیر و مطبخ و مبال و
پشتبام در تابستانها همه شریک بودند و یکسان استفاده میکردند.
اگر در مطبخ غذای رنگ و بوداری پخته میشد،
باید همه از آن تناول کنند؛ اگرچه یک انگشت و یک پیاله. دیگر غذاها نیز اگر از
نوع بهخصوصی پخته شده بود (تکه همسایهگیری) اگر چه نصف کوفته، یا لقمهای گوشت
کوبیده باشد، از واجبات بود که باید به دهن همه برسد؛ با این طرز فکر که میگفتند
مبادا، بچهای، زن آبستنی آن را دیده یا بویش را شنیده دلش بخواهد و آنها مسئول
بشوند.
کدخدامنشی
اگر همسایهای رختشویی داشت، همسایه دیگر بهکمکش میشتافت. موقع خانهتکانی و ضیافت و مانند آن، همه دست بالا زده یاریاش میکردند و همچنین در نزاعهای زن و شوهری و اختلافات خانوادگی که همه مانند عضو یک پیکر با هم اتفاق میکردند به رفع غائله میکوشیدند.
اگر روزها زنها کل امورشان از کار و تفریح و ناهار و عصرانه و بزک و وسمهکشی و مانند آن با هم بود، مردهایشان هم شب همین دورهمی را داشتند؛ در اتاق یکی جمع شده، پذیرایی شده و به تفریح و خوردن و ریختن و گفتوشنود میپرداختند.
ایاب و ذهاب و رفتوآمدشان روی حساب و کتاب بود که زنها چه وقت و زمان در صحن حیاط ظاهر شوند یا سر حوض و به مستراح بروند که مردها در حیاط نباشند و مردها که با بودن زن همسایه پا به حیاط و سرحوض و مبال و پاشیر و مانند آن نگذارند. در زدنشان هم با نشان و قرار بود طوری که هرکس برای ورود به خانه در زدنی مخصوص به خود داشت که مزاحم دیگری نشده، یا زن همسایه در را به رویشان باز نکند.
مرد صاحبخانه نهتنها رئیس خانواده خود بود، بلکه رئیس خانه و همه اهالی خانه بهشمار میآمد، اوامر و نواهی او قابل اجرا بود و حرمت داشت و همه مسائل اهل منزل با کدخدامنشی او حلوفصل میشد و مستأجرانش جزو خانواده بودند و خیر و شرشان به او مربوط میشد، درست مثل پدری که باید نظارت در کار فرزندانش داشته باشد.
البته گاهی این اختیار، تازه به دوران رسیدههایشان را اجازه میداد که بزرگنماییهایی هم داشته، مخصوصا زنانشان را فرصت می داد که به مستأجران افادهفروشی کنند که البته این حالت بهندرت اتفاق میافتاد.
همان طور که گفته شد، نهتنها سرسایه به کسی دادن جزو کارهای ثواب بود، بلکه میگفتند اگر کسی خانهای خریده در اختیار کسی قرار دهد، حتی اجاره آن را هم دریافت بکند، ثواب دنیوی و اجر اخروی برای خود خریده است و به همین قاعده تهیه باغ و غرس درخت میوهدار که اگر آن را هم بفروشد به ثواب نزدیک شده است.
از این رو اگر کسی خانهای داشت یکی دو اتاق آن را برای خود انتخاب میکرد و بقیه را به اجاره واگذار میکرد و خانه بیمستأجر کمتر دیده میشد مگر خانههایی که اتاقهای اضافیشان را عروس و داماد و مادر و خواهر و غیر آن اشغال کرده بودند.
باز روی همان حساب صواب و ثواب کمتر صاحبخانهای یافت میشد که تفاخری بر مستأجر آورده یا بین خود و ایشان ایرادگیری و مانند آن داشته، تحقیر به عمل آورد و معتقد بودند شکرانه خانهدار بودنشان اینکه بیخانمانهایی را سرپناه بسپارند و این کار خیر وقتی تکمیل میشد که از نیش و زبان و سختگیری و سلب آزادیشان خودداری کرده، مالک و مستأجری نداشته باشند که متقابلا هم همین ملاحظات از طرف مستأجران به عمل آمده صاحبخانه را احترام نهاده، فرامینش را به اجرا درآورده، ملاحظهاش را داشته محترمش دارند.
روی همین جلب ثواب نهتنها اتاقهای اضافی خانهها به اجاره بود، بلکه هر پول اضافی صرف خرید خانهای برای واگذاری به اجاره میشد که آن را هم فال و هم تماشا دانسته و میگفتند هم اجر دنیوی و هم بهره اخروی داشته که هم منفعتی به استمرار تحصیل میکنند و هم رضایت خالق را به دست میآورند.