کد خبر: ۵۴۸۰
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۹ - ۱۸:۳۷
پپ
صفحه نخست » ج مثل جوان


نرگس مهتدی

ـ عروس عمو خواست برود کربلا از شما خداحافظی کرد؟ نمی‌دانم چرا از من خداحافظی نکرد

ـ شب یلدا همه خانه دایی‌جان دور هم جمع بودند باز هم زن‌دایی من را از قلم انداخت

ـ دختر اقدس‌خانم دوقلو حامله بود همه خبر داشتند الا من .

از دل‌مشغولی‌های زنان ‌کشورهای دیگر خبر ندارم ولی متأسفانه ما خانم‌های ایرانی عموما با این افکار مزاحم درگیریم. چرا فلانی دیر به من سلام کرد چرا با همه روبوسی کرد با من دست داد .

این رنجش خاطرها و کدورت‌ها که اکثر هم سربه‌سر ما خانم‌ها می‌گذارد اتفاقا از تبعات خون‌گرمی و اجتماعی بودن خود ماست ولی اگر فکری به حالشان نکنیم خواه‌ناخواه تبدیل به یک معضل بزرگ می‌شوند معضلی که روح و جسممان را هم‌زمان در معرض آسیب قرار می‌دهد اسم این افکار شلوغ و مزاحم را گذاشته‌ام خار ذهن خارهای هرزه‌ای که جلوی رویش افکار خوش‌آب‌ و رنگ را می‌گیرد و سوزش مداومشان آرامش را از ما سلب می‌کند .

در ادامه مطلب این هفته همراه با شما خوبان پله‌پله آرامش را تا رسیدن به سرمنزل مقصود که همان امنیت خاطر و روانی آسوده است بالا می‌رویم .

پله اول :

از معصوم‌علیه‌السلام نقل شده است که کار برادر مؤمنتان را تا هفتاد بار توجیه کنید وقتی از کسی ناراحت و دلخور می‌شویم به‌جای بروز و ظهور خشم و کینه شروع کنیم به تولید دلیل برای توجیه ک شاید حواسش نبود شاید اتفاقی برایش افتاده بود. به دلیل سوم نرسیده قانع شده‌ایم .

پله دوم: در مواقع ناراحتی هیچ‌چیز به‌اندازه نوشتن به تخلیه هیجانات منفی کمک نمی‌کند نوشتن یک مشکل و ناراحتی روی کاغذ مثل ثبت یک مسئله ریاضی است وقتی صورت‌مسئله جلوی چشم ما باشد حلش بسیار راحت‌تر و سریع‌تر از حل ذهنی است.

پله سوم: آن‌قدر که به نعمت حافظه توجه داریم از نعمت فراموشی غافلیم. بله فراموشی نعمت بزرگ خداست تصور کنید اگر تلخی‌ها و پیشامدهای ساختمان زندگی را فراموش نمی‌کردیم چه می‌شد؟ فراموشی مثل یک پاک‌کن قوی اضافه‌ها خطوط درهم‌وبرهم و شلخته ذهن ما را پاک می‌کند.

پله چهارم: اگر بگوییم اکثر رنجش‌ها ریشه در اختلاف نظر و تفاوت‌های ما انسان‌ها دارد اشتباه نگفته‌ایم چه باید کرد؟ می‌توانیم زندگی را بدون آدم‌های دوروبرمان تصور کنیم؟ می‌توانیم در جزیره‌ای دورافتاده با چند نفر انسان همدل همراه زندگی را بگذرانیم؟ وقتی که لازمه انسان بودن مراودات اجتماعی است ناچاریم که مسلح شویم به دو سلاح مروت و مدارا با دوستان مروت با دشمنان مدارا‌.

پله پنجم:

دقت در جزئیات و تشریح وقایع همیشه هم چیز خوبی نیست مته به خشخاش گذاشتن یا مو را از ماست بیرون کشیدن برای محاکم قضایی است نه روابط دوستانه و اخلاقی. در برخورد با دوستان و آشنایان باید خوش‌بین بود و مثبت‌نگر.

پله ششم: در تعامل با دیگری وقتی مسئله‌ای بیش از حد سلول‌های مغزمان را اشغال می‌کند به‌جای خودخوری و خدای نکرده پشت سر حرف زدن صادقانه و صمیمی قضیه را با شخص مورد نظر در میان بگذاریم در اکثر مواقع با یک توضیح ساده غبار کدورت به‌کلی پاک می‌شود وبعضا روابط از قبل هم بهتر می‌شود.

پله هفتم: اگر اهل انصاف باشیم که ان‌شاءالله هستیم کافیست در مواقع دلخوری خود را به‌جای شخص مقابل بگذاریم و به‌اصطلاح با کفش‌های او راه برویم آن وقت است که خیلی زود متوجه می‌شویم که در شرایط مشابه به‌راحتی حق را به طرف مقابل می‌دهیم.

دیگر در ادبیات فارسی که آینه تمام‌نمای آیات و روایات است به فراوانی به موضوع دل بی‌کینه پرداخته شده است آنجا که سعدی می‌گوید دلم خانه مهر یار است و بس از آن می‌نگنجد در او کین کس یا جایی که حافظ می‌گوید: منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن.

نتیجه قطعی دل بی‌کینه سبک‌باری و آرامش است و کیست که نداند برای مسافرچندروزه دنیا هیچ‌چیز خوشایندتر از سبک‌باری نیست.

*****

شکستنی

سحر طالع پور

اثاث‌کشی همیشه سخت است مخصوصا وقتی دست‌تنها باشیم. وقتی برای بار سوم در طول دو سال مجبور به تعویض خانه شدیم به پیشنهاد همسرم با یک شرکت خدماتی تماس گرفتم تا یک کارگر خانم در جمع‌وجور کردن وسایل کمکم کند مخصوصا محتویات کابینت‌ها که هم حساس است وهم وقت‌گیر. با دقت دانه‌دانه ظرف‌های چینی و بلور را روزنامه‌پیچ می‌کردیم و در کارتون‌های محکم می‌گذاشتیم دست‌آخر با ماژیک قرمز روی کارتون‌ها می‌نوشتم شکستنی! با احتیاط حمل شود. کار آشپزخانه که تمام شد رفتیم سراغ بوفه که یک‌آن حواس خانم کارگر پرت شد و شیرین‌خوری گران‌قیمتی از دستش لیز خورد روی سرامیک و دقیقا دو نصف شد بنده‌خدا از ناراحتی و شرمندگی مدام می‌گفت ببخشید از نگاهش می‌خواندم که دوست دارد از زبان من بشنود فدای سرت قضا و بلا بود ولی خدا ببخشد مرا، هیچ‌چیز نگفتم .

شب که شد من بودم و کلی کارتون که روی آن‌ها نوشته بود شکستنی. یاد اتفاقات روزی که گذشت و نگاه معصوم آن خانم افتادم با خودم گفتم دل هم شکستنی است اگر او ناغافل ظرف چینی من را شکست من عامدانه بلور قلبش را شکستم.

دل ظرف محبت خداست اگر شکست لنگه‌اش در هیچ بازاری پیدا نمی‌شود کاش بیشتر مراقب باشم کاش بیشتر احتیاط کنم.

دل مرنجان که ز هر دل به خدا راهی هست

هرکه را هیچ به کف نیست به دل آهی هست

*****

کتاب زندگی

نگار حاجیان

زندگی‌ام را ورق می‌زنم مثل یک کتاب چند صد صفحه‌ای، قطور و خاک‌گرفته است بوی کهنگی می‌دهد گویا کسی تابه‌حال نگاهش هم نکرده پر است از داستان‌های بی‌سروته داستان‌های تکراری بی‌کشش و بی‌جاذبه. هیچ ناشری زیر بار چاپ این کتاب نمی‌رود چه رسد به تجدید چاپ !

دنبال یک داستان خوبم داستانی پر از هیجان داستانی که قهرمانش کاری کرده باشد کارستان داستانی که خواننده بگوید آفرین گل کاشتی. مثل داستان زندگی بعضی از همین آدم‌های دوروبرمان که سن‌وسال ما را دارند و امکانات ما ولی نوع نگاهشان متفاوت است که می‌شوند مدافع حرم، مدافع سلامت، جهادگر پر از ایثار پر از فداکاری پر از تصاویر نابی که باید قابشان گرفت و بر دیوار دل کوبید.
کتاب زندگی این‌جور آدم‌ها ماندگار و پابرجاست خوش‌خوان و شیرین است. خودشان که حضور فیزیکی نداشته باشند بازهم ذکر خیرشان سینه به سینه و نسل اندر نسل منتقل می‌شود.
خوب است که این الگوهای الهام‌بخش را در کنار خود داریم الگوهایی که می‌توان با اقتباس از گفتار و کردارشان سرنوشت را از سر نوشت !

و خوب است تا دیر نشده دست به کار شوم و داستانم را از اول بنویسم یک بازنویسی و باز آفرینی اساسی احتیاج دارد تا خواندنی شود.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: