حسنی احمدی
جنادهبنابیامیه خود را به خانه حسنبنعلی رساند آخرین لحظات حیات حسن بود. جناده چشمانش به طشت پر از خونی که جلوی حسنبنعلی بود افتاد و غمی بزرگ بر دلش نشست. جناده در کنار بستر حسنبنعلی نشست و گفت: چرا خودتان را معالجه و درمان نمىكنيد؟
حسن به سختى لب به سخن گشود و گفت: اى بنده خدا! مگر مىشود مرگ را معالجه كرد؟
جناده زیرلب گفت: انا لله وانا اليه راجعون؛ همه ما از سوى خدا آمده و به سوى او باز خواهيم گشت.
حسن به سختی گفت: به خدا سوگند! رسول خداصلىاللهعليهوآله با ما عهد بست كه دوازده نفر مسئوليت امامت و ولايت امت را به دوش خواهند گرفت كه همگى از فرزندان امام على و فاطمه زهراعليهماالسلام مىباشند و هر يك به وسيله زهر مسموم و يا به وسيله شمشير كشته خواهند شد.
جناده گفت: ياابن رسول الله! چنانچه ممكن باشد مرا موعظه و نصيحتى بفرما كه برايم سودمند باشد.
مجتبی پاسخ داد:
مهيا باش براى سفرى كه در پيش دارى و زاد و توشه مورد نيازت را فراهم ساز.
آگاه باش! تو دنيا را مىطلبى ولى
غافلى از اين كه مرگ هر لحظه به دنبال توست توجه داشته باش! تو بيش از سهميه و قوت خود از دنيا بهرهاى نمىبرى
و هر چه زحمت بكشى براى ديگران ذخيره خواهى كرد.آگاه باش! آنچه از دنيا به دست مىآورى،
اگر حلال باشد بايد محاسبه شود و اگر حرام باشد عقاب و عذاب دارد و چنانچه از راه
مشكوك و شبههناك باشد مؤاخذه مىگردى.
پس سعى كن دنيا را همچون مردارى بدانى
كه فقط به مقدار نياز و ضرورت از آن بهره گير و براى امور دنيويت طورى برنامهريزى
كن كه گویى يك زندگى جاويد و هميشگى دارى؛ و براى آخرت خويش به گونهاى باش مثل
آن كه همين فردا خواهى مرد و از دنيا خواهى رفت.
و بدان كه عزت و سعادت هر فردى در گرو
پيروى از دستورات خدا و معصيت نكردن است.
منبع: بحارالانوار جلد: 44، صفحه 139، حدیث 6