کد خبر: ۵۳۰۵
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۹ - ۱۶:۳۵
پپ
صفحه نخست » ج مثل جوان

طیبه جهانی

سلام یک ایرانی خون‌گرم و با گروه خونی o+ را بپذیر. حرف و حدیث در موردت زیاد است، تازگی شنیده‌ام که برعکس پشه‌ها که عاشق خونِ گرم و شیرین ما o مثبت‌ها هستن، تمایل چندانی به ما گروه o ها نداری و بسیار باعث مُباهت اینجانب شد و بیشتر از پیش به «بادمجان بم آفت ندارد»، ایمان آوردم.

البته که سیل‌آسا آمدی و گوش دشمنانمان کَر، سرزمینم را حسابی زیرورو کردی اما کوید جان، با آمدنت هزار بار خدا را شکر گفتم، حلالیت طلبیدم و هر لحظه احساس کردم چقدر به مرگ نزدیکم و چقدر زندگیِ نکرده دارم.
احساس کردم که چقدر خوشبخت بودم و غافل. احساس کردم چقدر آسان، مرگ به‌صورت رندوم آدم‌ها را به کام خویش می‌کشد. هر لحظه، جای جای خانه و آشیانه‌ام حتی در دستان عزیزانم، می‌دیدمت که با نگاهی طعنه‌آمیز مرا زیر نظر داری و به‌دنبال فرصتی هستی تا مرا کیش‌ومات کنی. همین نگاه تو بود که دیدگاهم به زندگی را تغییر داد. تصمیم گرفتم در لحظه زندگی کنم و از تمام آنچه دارم لذت ببرم چون تو به من خیلی نزدیک بودی و ممکن بود، فردایی برام نگذاری
!

چقدر خوب است که کنار مسئولین بی‌کفایت، انسان‌های مهربان و فداکار اطرافمان بسیارند که ایثارشان چشمان مسئولین بی‌لیاقت را کور می‌کند و ما از ایرانی بودن خویش حض می‌بریم. یخ قلبمان که از سرمای وجود سیاست‌مداران قندیل بسته است، ذوب می‌شود و دلمان قرصِ قرص می‌شود که فلان آقا یا خانم دکتری که به خیالمان پز مدرک تحصیلی‌اش آسمان هفتم را می‌شکافت، داوطلبانه جانش را در دستش می‌گیرد و از مردم سرزمینش دفاع می‌کند. خدایا شکرت که در کنار مردم این سرزمین نفس می‌کشم، خدایا شکرت که در دیار ایثار و رشادت چشم به جهان باز کرده‌ام.

به بهانه‌ حضور فعال حضرت‌عالی در سالن‌های زیبایی و آرایشگاه‌ها، خودمان را از بند زیبایی‌های مصنوعی رها کرده‌ایم. در آینه نگاه کردم، چقدر به زیبایی خودم ایمان آوردم. چقدر صورت دخترانه‌ام دلبرانه‌تر است. حتی بدون آرایشگاه رفتن و هزینه کردن برای زیبایی‌ام، باز هم مثل قرص ماه می‌درخشم؛اعتماد‌به‌نفسم دوچندان شد. دست نوازش بر ابروهای تازه درآمده‌ام، می‌کشم. شعف و بهجت از تک تک گلبول‌های سفید و قرمز و همه رنگم متساعد می‌شود.

امروز فهمیدم آن‌هایی که عاشقانه به دنبال عشق ورزیدن هستن، آن‌هایی که دوستان واقعی هستن، چشم‌بسته از فرسخ‌ها راه دور معشوق و رفیق جانِ خود را می‌جویند و مهرشان را نثارش می‌کنند و از کیلومترها آن طرف‌تر همدیگر را دلبرانه در آغوش می‌کشند؛ روی آن‌هایی که حال خراب‌کن بودند، سیاه شد؛ آن‌هایی که روابط عاطفیشان را در هر مناسبتی، طبق محاسبات ریاضی بالا و پایین می‌کردند و طبق قوانین حساب می‌کردند که فلان کس از فلان کس بزرگ‌تر است یا کوچک‌تر یا اینکه فلان کس اول باید به خانه فلان کس برود یا نرود... آن‌ها کنار رفتند، یعنی کووید ۱۹! شما کنارشان زدی و حسابی از اینکه مجبور نیستیم به‌اجبار تعارفات و معذورات صورت ماهشان را ببینم و زورکی لبخند زیبایمان را تقدیمشان کنیم، از تو سپاسگزاریم.
کووید جان از حال‌و‌هوای‌مهر ماه نگویم برایت، که غوغا کردی! هرچند که ما ایرانی جماعت، بیدی نیستیم که با هر بادی بلرزیم. ما سال‌ها پیش هجوم ویروس بعثی را اوایل مهر ماه تجربه کرده‌ایم. کلاس اولی‌هایی که «آب داد» و «بابا آمد» را وسط خمپاره‌ها و صدای آژیر قرمز آموختند. جمله‌نویسی را با «من یک جنگ زده ام» آموختند؛ گویا تاریخ ‌نامه تکرار شده است
.

فقط این را در آخر بگویم، ما ایرانی‌ها جان‌عزیز نیستیم بلکه جان‌سخت هستیم! خودت رو بیخودی بی‌آبرو نکن، ردت را بگیر و برو. ما قول می‌دیم درس عبرت‌هایی را که به ما دادی فراموش نکنیم و حتی به تو افتخار می‌دهیم در تاریخ ایران زمین، نام پرآوازه‌ات را ثبت کنم و قدر عزیزانمان و باهم بودنمان را بدانیم. فقط زودتر برو که هرچه بمانی ما قوی‌تر می‌شویم و استوارتر.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: