فائقه بزاز
گاهی آدم حالش خوش نیست. این اصلا عیبی ندارد. بالأخره آدمیزاد است و؛ دائما یکسان نباشد حال دوران. اما موضوع وقتی تبدیل به مشکل میشود که این غم و اندوه در دل لانه کند و قصد ترک آشیانه را نداشته باشد. وقتی آدم حالش همیشه ناخوش باشد باید آن را جدی بگیرد و سراغ چراییاش برود. حالا اینها را برای چه گفتم؟ چون گاهی برخی این جملات انگیزشی که جدیدا مد شده و خیلیها آن را از در و دیوار پروفایلهایشان آویزان میکنند بدجوری روی اعصابمان رژه میروند. درست است که ناخوشی و احساس شکست دائمی مرض است اما به هر حال سوگواری در برابر مصائب هم طبیعی است و اگر کسی در برابر مشکلات خاص یا از دست دادنی، مدتی غمگین باشد جزو طبیعیات فردی است و قرار نیست وقتی کسی عزیزی یا سرمایهای را از دست داده، برای کم نیاوردن با دمش گردو بشکند.
مثلا جمله؛ «هرگز از مرگ نهراسیدهام، مرگ را در آغوش بگیرو به دنیا بخند» واقعا برای تسلای خاطر کسی که عزیزترین آدم زندگیاش را از دست داده یا با بیماری سرطان دستوپنجه نرم میکند، جواب نمیدهد.
یا
این عبارت؛ « بیان
جملهای مانند «لعنت به او»، شدت درد و رنج را کاهش میدهد پس این جمله را فریاد
بزنید.» فکرش را بکنید دخترخانمی با هزار امید و آرزو به خانه بخت رفته
و مجبور شده به خانه پدرش برگردد آیا این جمله انگیزشی میتواند او را در همان
هفته اول بعد از مصیبت به دختر قبل از طلاق تبدیل کند؟
انگار
وظیفه این جملات انگیزشی این است که فرد مصیبت دیده را درجهانی که سوگواری و غم را
اصلا به رسمیت نمیشناسد، به زور سنجاق کند. در حالی که زندگی واقعی ندیده گرفتن غم
نیست بلکه کنار آمدن و زندگی کردن با غم است. مثبتاندیشی مطلق و انکار اندوه کلاه
گشادی است که این جملات چند ریشتری، بر سر احساس و باورمان میگذارند.
باید غم را به تدریج مزمزه کرد و بگذاریم با گذشت زمان زخمها التیام یابد. اگر زخم خوردهایم یا عزیزی را از دست داده ایم علاجش فراموشی یا شاد بودن و ادامه دادن نیست باید مدتی با این درد زندگی کرد و این بخشی از زندگی و وجود انسان است.
به قول دوستی؛ سوگواریها تا پایان عمر ادامه مییابند. شکل و شما و شدت سوگواری عوض میشود، اما آدمها تا پایان عمر برای آدمها و روابط ازدسترفتهشان سوگواری میکنند. درست است که آخرین مرحله سوگواری «پذیرش» است، اما پذیرش به معنای پایان نیست، به معنای پوستاندازی است.