کد خبر: ۵۲۶۱
تاریخ انتشار: ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۵:۴۵
پپ
صفحه نخست » کنز

حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد

دعای بیستم صحیفه سجادیه، دعای مکارم‌الاخلاق که از مهم‌ترین دعاهای صحیفه سجادیه است. فراز نوزدهم این دعا حضرت عرضه می‌دارد «اللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِكَ‏ مِنْ نَفْسِي مَا يُخَلِّصُهَا» بحث امروز من درباره نفس و خودشناسی است. در این دعا حضرت عرضه می‌دارد خدایا در نفس و وجود من هرچه هست را خالص کن. از نفس من بگیر چیزهایی که نفس مرا خالص و پاک کن برای خودت، «وَ أَبْقِ لِنَفْسِي مِنْ نَفْسِي مَا يُصْلِحُهَا» در وجود ما آتش‌نشان‌هایی هست، رذایل اخلاقی هست، وجود ما محل ورود فرشته‌هاست، تمام برکات بهشت در وجود ما هست و تمام درکات جهنم در وجود ما هست. لذا در این دعا حضرت می‌گوید: هرچه ما را خالص می‌کند بردار، آنچه به صلاح من است و به درد من می‌خورد را در نفس من ابقاء کن. «فَإِنَّ نَفْسِي هَالِكَةٌ أَوْ تَعْصِمَهَا» این جمله را با همه وجود باید لمس کرد که امام‌سجاد می‌فرماید: اگر مرا به نفسم واگذاری، صددرصد نفس من اگر به من واگذار شود عنایت الهی نباشد مرا هلاک می‌کند. چون نفس اژدهاست. آیه‌ «وَ لَوْ لا فَضْلُ‏ اللَّهِ‏ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدا» (نور / 21) یعنی اگر رحمت و فضل خدا نباشد، احدی ابدا نجات پیدا نمی‌کند. لطف و عنایت خدا باید باشد. طبع نفس این است که طغیانگر و یاغی است مگر اینکه تو حفظ کنی. بحث شناخت و نفس از بحث‌های بسیار مهم است. عموم عرفای متأخرین مرحوم سیداحمد کربلایی، ملاحسین قلی همدانی، مرحوم آسید علی قاضی، علامه طباطبایی، عموم بزرگان اهل سیر و سلوک و اخلاق فرمودند: راه به سوی خدا منحصر در شناخت نفس است. اگر کسی نفسش را شناخت و اصلاح کرد به همه کمالات خواهد رسید و اگر رها کرد در گمراهی مطلق می‌ماند. راه این است که به خودمان برگردیم. به درون خانه برویم. این آیه مبارکه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ‏ أَنْفُسَكُمْ‏ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ» (مائده/105) ای کسانی که ایمان آوردید به خودتان بپردازید. به نفس و وجودتان و اصلاح خودتان بپردازید. اگر شما هدایت پیدا کردید همه عالم گمراه شوند به شما ضرر نمی‌زند. اول باید روی خودت کار کنی. انبیاء و اولیای خدا اول روی خودشان کار کردند برای همین موفق بودند. وقتی من ساخته شدم همه عالم را می‌توانم بسازم.

******************

کربلا، انفجار توحید

حجت الاسلام والمسلمین عاملی

مرحوم آسید ابوالفضل خسروشاهی از وعاظ تبریز بودند، وقتی می‌خواستند روضه بخوانند، می‌گفتند: همه کمر ببندند می‌خواهیم به عرش برویم. امیرالمؤمنین فرمود: خدا بالاتر از من آیه ندارد. یعنی می‌خواهی خدا را ببینی مرا ببین. پیامبر فرمود: هرکس مرا ببیند، خدا را دیده است. در روایت هست خدا در قرآن تجلی کرده است. أباعبدالله الحسین در اسماء و صفات حق غوغا کرده است. کربلا هم رفتیم نباید برگردیم. خدا رحمت کند مجلس آمیرزا اسماعیل دولابی بودیم. مداحی آمدند، آقا فرمود: ایشان ما را کربلا برد، کسی که کربلا رفت دیگر نباید برگردد. با حضرت أباعبدالله زندگی می‌کنیم. در آداب و عزا و عروسی و تجارت و سیاست حضرت حضور دارند. آن‌هایی که کربلا بودند نتوانستند از امام‌حسین جدا شوند. شب عاشورا بیعت را برداشت که بروید، اما نرفتند. خطبه خواندند، گفتند: هزار جان داشته باشیم باز هم حسین می‌گوییم.
آمیرزا اسماعیل دولابی می‌فرمود: یک قمار در عمر انسان ایراد ندارد به شرط اینکه همه‌چیز را ببازد. کربلا این‌طور بود و أبا عبدالله برای اینکه بروند، فرمود: اگر می‌ترسید شما را توبیخ کنند بگویند: چرا حسین را تنها گذاشتید، بیایید هریک از بچه‌های مرا ببرید و بگویید: فرزند امام را نجات دادم، باز هم نرفتند. حضرت باز اصرار کرد، گفت: اگر شما خیال می‌کنید رفتید، بیایید سراغ شما اذیت شوید، نه نمی‌خواهم! شما را اذیت نمی‌کنند، بروید. چراغ را خاموش کرد که بروند، یک جمله گفت بسیار عجیب است. صورتش را طرف علی‌اکبر گرفت و گفت: پسرم تو هم برو. صورتش را سمت قمر بنی‌هاشم کرد و گفت: برادر تو هم برو. یعنی می‌خواهد در برابر سی هزار لشگر تنها بماند. توحید این است. کربلا انفجار توحید است! شب می‌گوید: بروید و روز می‌گوید بیایید. آن‌هایی که می‌خواهند بمانند باید خالص باشند.
اگر کسی می‌خواهد شخصیتی را شناسایی کند، بهترین راه مراجعه به شعارهای آن نهضت است و بهترین راه برای کشف شخصیت حضرت أباعبدالله آن مقداری که برای ما مقدور است و الا گفتند: به ما خدا نگویید، هرچه می‌خواهید بگویید نمی‌توانید به ما برسید. جز یک الف بکر دست‌نخورده چیزی از شخصیت ما نمی‌توانید. چرا پنج‌تن آل عبا را اشباح خمسه می‌گویند؟ ما از دور یک سیاهی دیدیم اسمش را امیرالمؤمنین گذاشتیم. حضرت فرمود: آن مقداری که از صورت ما برای شما پوشیده است، بیشتر از مقداری است که از صورت ما برای شما مکشوف است. گفتند: ما مظاهر لا حدی خدا هستیم. «ان الله واحدٌ مُتفرّد»، «الامام واحد دهرِ» امام واحد دهر خود است. «الامام کالنجم» مثل ستاره است که دست متوهمین به آن‌ها نمی‌رسد. حضرت فرمود: شما مرا می‌کشید، اما نمی‌توانید مجد مرا منهدم کنید. مرحوم میانجی می‌فرمود: دست و پای حضرت را شکستند ولی خودش نشکست. وقتی فشار زیاد می‌شود طرف می‌شکند، بلا تشبیه یک ذره صدام را فشار دادند، چقدر التماس کرد. فشار دادند به قذافی دیدید... اما خبرنگار یزید می‌گوید: هرچقدر فشار بیشتر می‌شد، تلألؤ صورت امام‌حسین بیشتر می‌شد. «رضاً برضائک» معنی‌اش این نیست که روغن ریخته، صبر نکنم چه کنم؟ امام‌صادق فرمود: رضا را پرده‌برداری سرور قلب است. آن شخصی که در معرفت به اوج رسیده آخرین آرزویش این است که هرچه دارد یک‌طوری پرداخت کند برای ذات لا یتناهی که آرامش پیدا کند هرچه دادم رفت. لذا کسی که می‌خواهد کربلا برود باید بر اساس اصول برود و کورکورانه نرود. کوفیان انفجار احساس بودند وقتی نامه می‌نوشتند، سلیمان بن صُرد خزاعی گفت: از سر احساسات ننویسید! احساس آخرش همان است. ارادتی که بر پایه‌ احساس باشد، بعضی خیال می‌کنند کربلا احساسی است. رگه‌های عقلانیت در کربلا غوغا می‌کند و باید بحث شود. عقلانیتی که در کنارش عشق است.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: