کد خبر: ۵۲۵۰
تاریخ انتشار: ۲۹ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۵:۲۷
پپ
به مناسبت ماه محرم
صفحه نخست » سبوی خیال

جواد کریم‌زاده

مثل یک شیشه عِطری که درش وا شده بود

سر جدا از بدن زاده طاها شده بود

گشت آکنده ز عِطرش همه دشت بلا

بر لب جن و ملَک بانگ خدایا شده بود

لاله‌هایش همه پرپر شده آغشته به خون

باغبانی که بهارش همه یغما شده بود

عِطرش آمیخت چو با رایحه‌ای با گل یاس

قتلگَه خواستگه ناله زهرا شده بود

زینب آمد که سرِ سرو به دامان گیرد

لیک سر بهر سرنیزه مهیا شده بود

جای یک بوسه نَبُد بر تن آن سرو بلند

و گلو بوسه‌گه خنجر اعدا شده بود

تا به رگ‌های بریده سر خود را بنهاد

عالمی غرق در آن صحنه زیبا شده بود

و در آن لحظه که زینب همه زیبایی دید

گشت هنگامه به پا محشر کبری شده بود

آفرینش همه می‌رفت شود کُن فیکون

عرش لرزید و فلک هم کمرش تا شده بود

زین مصیبت چو ز احجار زمین خون جوشید

آسمان گریه‌کنان زین غم عظمی شده بود

شیشه عطر تنش خرد و درش گم شده بود

همچو تسبیح که پاشیده اعضا شده بود

بر سِنان تا که سَنان زد سر پر خون حسین

در دل زینب غم‌دیده چه غوغا شده بود

کس ندانست در آن لحظه به زینب چه گذشت

آه از آن شیشه عِطری که درش وا شده بود

***********

گنج جهان و عنایت ازلی

ای جان جان جانم تو جان جان جانی

بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی

پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی

تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی

بس کز همه جهانت جستم به‌قدر طاقت

اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی

گنج نهانی اما چندین طلسم داری

هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی

نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله

تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی

چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردم

فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی

کردم محاسن خود دستار خوان راهت

تا بو که از ره خود گردی برو فشانی

در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام من

گر وارهانی از خود دانم که می‌توانی

عطار بی‌نشان شد از خویشتن بکلی

بویی فرست او را از کنه بی‌نشانی

عطار نیشابوری

*************

منظومه سحری

به تمنای طلوع تو جهان چشم‌به‌راه

به امید قدمت کون و مکان چشم‌به‌راه

به تماشای تو ای نور دل هستی هست

آسمان کاه‌کشان کاه‌کشان چشم‌به‌راه

رخ زیبای تو را یاسمن آیینه به دست

قد رعنای تو را سرو جوان چشم‌به‌راه

در شبستان شهود اشک‌فشان دوخته‌اند

همه شب تا به سحر خلوتیان چشم‌به‌راه

دیدمش فرشی از ابریشم خون می‌گسترد

در سراپرده چشمان خود آن چشم‌به‌راه

نازنینا نفسی اسب تجلی زین کن

که زمین گوش به زنگ است و زمان چشم‌به‌راه

آفتابا دمی از ابر برون آ که بود

بی تو منظومه امکان نگران چشم به راه

زکریا اخلاقی

****************

به مناسبت شهادت امام‌زین‌العابدین‌علیه‌السلام

واقعه آشوب قیامت

بعد از آن واقعه سرخ، بلا سهم تو شد

پیکر سوخته کرب‌وبلا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، هفتاد و دو آیینه شکست

ناگهان داغ دل آینه‌ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه آشوب قیامت برخاست

بر سر نیزه سر خون خدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه خون جوش زد از چشمانت

خطبه اشک برای شهدا سهم تو شد

بعد از آن واقعه در هروله آتش و خون

در شب خوف و خطر خطبه «لا» سهم تو شد

بعد از آن واقعه در فصل شبیخون ستم

خوردن زخم ز شمشیر جفا سهم تو شد

خیمه نور تو در فتنه شب سوخت ولی

کس نپرسید که این ظلم چرا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، ای زینت سجاده عشق

از دلت آینه جوشید، دعا سهم تو شد

بعد از آن واقعه، ای کاش که می‌مردم من

مصلحت نیست بگویم که چه‌ها سهم تو شد

بعد از آن واقعه سرخ حقیقت گل کرد

کربلا در تو درخشید خدا سهم تو شد

رضا اسماعیلی

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: