کد خبر: ۵۲۳۰
تاریخ انتشار: ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۲
پپ
در باب بحران میان‌سالی و نشانه‌هایش
صفحه نخست » مشاوره

یاسمین رضوی

حتما به گوش شما هم خورده است. شاید هم که درگیرش باشید، اصطلاحاتی مثل «بحران سی‌سالگی» «بحران چهل‌سالگی» یا «بحران میان‌سالی»! بحران میان‌سالی بسته‌ای ترکیبی از احساسات متفاوت در مورد زندگی‌مان و آنچه از سرگذرانده‌ایم را شامل می‌شود. شک و اضطراب به انتخاب‌ها و دستاوردهایمان. به گذشته برمی‌گردی و ترس برت می‌دارد که چطور نیمی‌از زندگی و چه بسا نیم بیشترش را گذرانده‌ای و هی مرور می‌کنی که چقدر به آنچه هدفت بوده، می‌خواسته‌ای و دستاورد محسوب می‌شود رسیده‌ای؟ به شریک زندگی‌ات نگاه می‌کنی و خاطرات و بالا و پایین‌های زندگی را مرور می‌کنی، به اعتقادات و جهان‌بینی‌ای که با آن سبک زندگی‌ات را چیده‌ای منتقدانه نگاه می‌اندازی و دچار شک و اضطراب می‌شوی.

این بحران‌ها چطور سراغمان می‌آیند، ماهیت شان چیست و چرا دچارشان می‌شویم؟

چه نشانه‌هایی وجود دارند که می‌گویند دچار بحران میان‌سالی شده‌ایم و چطور باید از پسشان برآییم؟ در این نوشتار می‌خواهیم به این مسائل بپردازیم.

بحران میان‌سالی چیست؟

همان طور که در بالا هم گفتم بحران میان‌سالی ترکیبی از احساس ترس از دست رفتن شور و توان جوانی، اضطراب نسبت به دستاوردها و انتخاب‌های اساسی زندگی و شک و تردید و آشفتگی عاطفی نسبت به آنچه از سر گذرانده‌ایم و البته تمام این‌ها در همان مرحله اعتقاد و احساس باقی نمی‌ماند و تبدیل به رفتارهایی در فرد دچار بحران می‌شود تا آنجا که ممکن است فرد قید زندگی مشترکش را بزند، شغلش را رها کند، اعتقاداتش رنگ‌وبوی دیگری به خودشان بگیرند و به‌طور کلی فرد دیگری شود.

از چه سن و سالی؟

روایت‌های متفاوتی نسبت به بحران میان‌سالی وجود دارد. برخی آن را به چند بحران جداگانه تقسیم کرده‌اند، مثل بحران سی‌سالگی و بحران چهل‌سالگی که ممکن است از 28 سالگی آغاز شود و تا اوایل سی‌سالگی ادامه پیدا کند و... اما به‌طور کلی بحران میان‌سالی را بین سال‌های 35 تا 55 در نظر می‌گیرند. دانته بحران میان‌سالی را با این جمله توصیف می‌کند: «در میانه سفر زندگی، خویش را در جنگلی تاریک می‌یابم.»

به هر حال عددهای گفته شده قطع و یقینی نیستند و ممکن است قبل و بعد از آنها هم، فردی دچار بحران شود. اگر گمان می‌کنید که این مسئله یک بحران همه‌گیر است، باید بگویم که این‌طور نیست و بسیاری از افراد زندگی‌شان را بدون آن می‌گذرانند و این مسئله به شرایط محیطی و ساختار اجتماعی و شخصیت افراد هم ربط دارد.

محققان می‌گویند میان‌سالی وقت رسیدگی و ارزیابی زندگی و تأمل دوباره درباره همه‌چیز آن است اما این مسئله در همه افراد با یک خیزش روانی و بحران همراه نمی‌شود.

محرک اصلی

در میانه سفر پشت فرمان زندگی نشسته‌اید و مثل سابق می‌رانید و در جاده زندگی پیش می‌روید. اما جاده همیشه بدون دست‌انداز و صاف و یکدست نیست. مسائل و مشکلاتی به وجود می‌آید که می‌تواند محرک و عامل ایجاد بحران میان‌سالی و به‌هم‌ریختگی روانی در فرد شود از جمله؛

1ـ کار یا شغل؛ بالا و پایین‌های شغلی، از دست دادن یا نداشتنش و یا حس بد و منفی نسبت به کار داشتن می‌تواند محرک و عامل ایجاد بحران شود.

2ـ روابط همسران؛ مشکلات زندگی زناشویی، نبود رابطه عاطفی ارضاکننده و بالا گرفتن اختلافات، طلاق و یا به‌طور کلی فقدان همسر و ازدواج نکردن می‌تواند فرد را به سمت آشفتگی عاطفی و بحران میان‌سالی سوق دهد

3ـ فرزندان؛ به خودش نگاه می‌کند و دچار اضطراب می‌شود که چرا هنوز بچه‌دار نشده است یا با بلوغ فرزندان و استقلال آن‌ها، خودش را تنها و بی‌دستاورد و یا مضطرب و وحشت‌زده می‌بیند.

4ـ پیری؛ یک مرد 36 ساله به الیوت ژاک که مبدع «بحران میان‌سالی» است می‌گوید: تا به امروز زندگی برایم یک سربالایی بود که از دور به افق‌های روشنش نگاه می‌کردم، اما حالا روی قله ایستاده‌ام، آنچه می‌بینم سراشیبی است و پایان به خوبی در دید من نشسته است و مرگ را آشکارا می‌بینم.» ترس از دست دادن جوانی و نزدیک شدن به مرگ نیز می‌تواند محرک بحران میان‌سالی باشد. همچنین است از دست دادن والدین.

بحران میان‌سالی؛ زنان و مردان

میان زن و مرد تفاوت چندانی وجود ندارد از باب بحران میان‌سالی، اما به رفتارهای متفاوتی می‌انجامد. مردان معمولا سعی می‌کنند موفقیت‌های شغلی‌شان را اثبات کنند و اگر در این زمینه با مانع روبرو شوند، شغلی نداشته باشند یا با آن احساس شادی و موفقیت نکنند و پول کافی به دست نیاورده باشند، دچار بحران می‌شوند. زنان بیشتر نسبت به ظاهر و سلامتشان حساس می‌شوند. از دست رفتن زیبایی، تناسب و طراوت جوانی آن‌ها را به دست بحران می‌سپارد. به همین دلایل است که مردان میان‌سالی را می‌بینیم که خلاف تصور ما به خرید کالاها و ماشین‌های لوکس رو می‌آورند یا ارتباط با یک زن جوان را می‌خواهند و زنانی که به‌طور افراطی به جراحی زیبایی، پوشیدن لباس‌های جوانانه و رنگ‌های جیغ رو می‌آورند. همه در حسرت زندگی از دست رفته!

نشانه‌های بحران میان‌سالی

پشیمانی عمیق نسبت به زندگی ازدست‌رفته و انتخاب‌ها؛ پشیمان از انتخاب رشته، از انتخاب شغل، از انتخاب همسر و...

ترس از تحقیر شدن در مقایسه با هم‌سن‌و‌سال‌ها و دیگران؛ زنان و مردان می‌ترسند که با همکاران و هم‌رده‌های موفق‌ترشان مقایسه شوند و نسبت به آنان احساس تحقیر کنند.

حسرت از دست رفتن جوانی و آرزوی بازگشت به آن و به دست آوردن توانایی و شور و نشاط آن زمان.

احساس بی‌تابی و عدم توانایی

بی‌خوابی یا پرخوابی و بیرون نیامدن از تخت

حرف زدن و ایده دادن و نقشه کشیدن بدون هر اقدام مؤثر به دلیل ترس و بی‌انگیزگی نسبت به اقدام و اجرا

از دست دادن هدف و احساس پوچی و بیهودگی زندگی

احساس حسادت و بغض نسبت به دیگرانی که از شما موفق‌تر به نظر می‌رسند

تصمیم‌گیری‌های شتاب‌زده مثل تصمیم به طلاق و جدایی یا رها کردن شغل و حرفه

احساس افسردگی و اضطراب مدام

فکر کردن افراطی به مرگ

چه کنیم؟

پیش و بیش از هر اقدامی‌باید بپذیریم که بحرانی در زندگی ما رخ داده است و ما با آن درگیریم. این می‌تواند کمک بزرگی به خودمان باشد. عدم پذیرش مقاومت در مقابل بهبود است. حال روبروی شما هر مسئله‌ای که می‌خواهد باشد.

1ـ جلوی تصمیم‌های شتاب‌زده بایستید. وقتی می‌دانید که درگیر بحران هستید و این نکته را پذیرفته‌اید، آگاهید که تصمیماتتان که باعث تغییرات اساسی در زندگی خواهد شد، با بحران میان‌سالی بی‌ارتباط نیست و حواستان جمع است که جلوی آن‌ها را بگیرید و معقول و آهسته‌تر قدم بردارید. قبل از هر تصمیمی ‌خوب فکر و مشورت کنید.

2ـ به خودتان یادآوری کنید که قرار نیست تا ابد در این حس و حال باقی بمانید. خبر خوب اینکه بحران میان‌سالی آغاز فردیت و خودشکوفایی است و پس از آن به صلح خوبی نسبت به خودتان و جهان دست خواهید یافت و زندگی بهتری را تجربه می‌کنید.

3ـ اهدافتان را بازبینی کنید. بدون هدف زندگی نکنید. اهداف جدید و معقولی برای خودتان درنظر بگیرید و البته می‌بایست در مسیرشان برنامه‌ریزی و کار کنید.

4ـ ورزش کنید. اگر خانمی‌هستید که نشانه‌های بحران را در خودتان پررنگ می‌بینید بهتر است قبل از دست زدن به هر کاری رژیم غذایی سالم و ورزش کردن را جدی بگیرید و البته این فقط مختص خانم‌ها نیست.

5ـ حمایت و کمک دوستانتان را پس نزنید. به مشاوره و روانکاو نه نگویید و مطمئن باشید در این شرایط کسانی هستند که می‌توانند به خوبی از شما حمایت کنند. مهم‌تر از همه اینکه می‌بایست در این‌باره با همسرتان صحبت کنید، اجازه دهید او احساسات شما و تغییراتتان را بداند.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: