السلام سالار عشق
امیر حسام یوسفی
آماده میشویم دو رکعت عزا کنیم
حی علی العزا، که قیامی به پا کنیم
قد قامت العزا که شنیدیم میرویم
تا حق روضههای عزا را ادا کنیم
بوی محرمش همهجا را گرفته است
وقتش رسیده تا دو سه ماهی صفا کنیم
زیباترین وضوی محرم که گریه است
باید که اشک را به نظر کیمیا کنیم
سجاده سنگ صحن و عبا پیرهن سیاه
نیت برای غربت خون خدا کنیم
آنقدر با لباس عزا سینه میزنیم
تا تار و پود پارچه را نخنما کنیم
در این نماز عشق چه مستانه میشود
پشت سر امامزمان اقتدا کنیم
اینجا رکوع ما دم درب ورودی است
عرض ادب به ساحت کرببلا کنیم
الحق که کعبه سنگ نشانی برای ماست
باید به نحو دیگری یاد خدا کنیم
با این که سمت قبله هنوزم درست هست
تیری به نیت دو نشانه رها کنیم
اول به سمت کرببلا روضهالحسین
دوم به سمت کوفه کسی را صدا کنیم
از خاک هم مضایقه کردند کوفیان
اصلا چگونه یادی از این ماجرا کنیم
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
چون پیکری به خون شده هفتاد چاک و نیم
هفتاد زخم پیکر او از گناه ماست
نیمی برای کرببلا پس حیا کنیم
اینجا قنوت ما به قناتی رسیده است
باید که سیدالشهدا را صدا کنیم
تا گفتم السلام علیکم سلام داد
باید به جان حضرت فطرس دعا کنیم
حالا که حکم کرببلا را گرفتهایم
باید دعا به جان امامرضا کنیم
شرمنده، لفظ واژه «باید» زیاد شد
باید به عهدِ گفتن باید، وفا کنیم
************
خیمه گاه ستیغ آسمان
علیرضا قزوه
محرم آمده از شهر غم، عَلَم در دست
برای سینه زدن، تکیه شد سراسر دست
محرم آمد و خمخانه ازل وا شد
وضو ز باده گرفتم، زدم به ساغر دست
حسین آمده با ذوالفقار گریانش
که: هان حسینم و تنهاترین علم بر دست
حسین آمده تا شرح شقشقیه کند
حسین آمده با خطبه پدر در دست
(چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر، دست؟)
چو ذوالفقار علی چرخ میزند، بیتاب
چه حال داده خدایا مگر به اکبر دست؟
ز خیمهگاه میآید چو گردباد عطش
حسین را بنگر پاره جگر در دست!
چه روز بود که دیدیم ما به کربوبلا!
چه حال بود به ما داد روز محشر دست!
بدو شکایت اهل مدینه خواهم برد
به خواب گر دهدم دیدن پیمبر، دست
نشستهام به تماشای زیرورو شدنم
به لحظهای که برد شمر، سوی خنجر، دست
به خویش مینگرم با دو چشم خونآلود
نگاه کردم و در نهر شد شناور، دست
به رود علقمه بنگر که میزند بر سر
به دستگیریمان موج شد سراسر دست!
نمیتوانم بر روی عشق، بندم چشم
نمیتوانم بردارم از برادر، دست
تو هر دو چشم من! از هر دو چشم، چشم بپوش
ز هر دو دست، برادر! بشوی دیگر، دست
به پای دست تو سر میدهند، سرداران
به احترام تو با چشم شد برابر، دست!
به یاد دست تو ای روشنای چشم حسین!
چقدر شام غریبان زدیم بر سر، دست
تو را فروتنی از اسب بر زمین انداخت
نمیرسید وگرنه به آن صنوبر، دست
قنوت، پر زدن دستهای مشتاق است
به احترام ابوالفضل میکشد، پر، دست!
مگر تو دست بگیری که دستگیر تویی
به آستان شفاعت نمیرسد هر دست!
اگر چه پیش قدت شد قصیدهام کوتاه
به اشتیاق تو شد، سطر سطر دفتر، دست
حدیث دست تو را هیچکس نخواهد گفت:
مگر به روز قیامت رود به منبر، دست
*********************
قامت نور
حمیدرضا برقعی
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش
این دو ز کودکی فقط آیینه دیدهاند
آیینهای که آه نسازد مکدرش
واحیرتا که این دو جوانان زینباند
یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟
با جان و دل دو پاره جگر وقف میکند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
یک دست، گرم اشک گرفتن ز چشمهاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
چون تکیهگاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت، ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش
**********************
غم عالمافکن
حسین میرعمادی
خیر کثیر بوده سراسر محرمت
از صد هزار ماه فراتر محرمت
گویند تمام عالمیان یک صدا حسین
با نالههای حضرت مادر محرمت
فهمیدهام که گوهر اشک تو قیمتیست
از هجمههای شمر زمان بر محرمت
باید یقین کنند حلال هست رزقشان
اینها که میشوند سخنور محرمت
والله این شیوخ مقدسنما حسین
کشتند و میکشند تو را هر محرمت
نام تو را بدون وضو مادرت نبرد
برخی دکان زدند به منبر محرمت
بیشک عذاب دامنمان را گرفته است
ما را ببخش بر نخ معجر محرمت
من نوکر تو ام به ستاد تو آمدم
آقا خودت بگو چه کنم در محرمت