گردآوری و تنظیم: مریم سیادت
مقایسه سوئد و اسپانیا
من مدتی سوئد بودم و حالا در اسپانیا مشغول ادامه تحصیل هستم. میان این دو ملت تفاوتهای جالب و محسوسی وجود داره. در مقایسه سوئد و اسپانیا باید بگم که سوئدیها بسیار افراد شادی بودند. وقتی آنها را نگاه میکنی انگار هیچ غم و غصهای تو زندگی ندارند؛ همیشه لبخند میزنند و در حال برنامهریزی برای مسافرت آخر هفته هستند. فکر میکنم بخش زیادی از این قضیه به خاطر رفاه اقتصادیه که دارند مشکلات اقتصادی در این کشور نسبت به ممالک اروپایی کمتره. در حالیکه اسپانیا بحران اقتصادی داره برای همین مردم ظاهر خیلی شادابی ندارند و یا وقتی نگاه میکنی خیلی از افراد گوشیهای موبایل ساده و قدیمی در دست دارند و افراد ظاهرا فقیر را تو خیابون زیاد میبینی.
سوئدی ها اصلا اهل اسراف نیستند. شاید باور نکنید ولی اینجا هم قوطیهای پنیر و بستنی را پس از شستن استفاده میکنند. این جواب همه ایرانیهاییه که به ما اصفهانیها میخندند و کلی جُک برای مصارف قوطیهای پنیر در اصفهان میسازند. من که خودم روز اولی که دیدم خیلی خندیدم. اصلا ما اصفهانیها سوئدی بودیم خودمون نمیدونستیم!
سوئدیها بسیار آرام رانندگی میکنند و برای رد شدن از خیابان هیچ مشکلی نداری چون قطعا اتومبیلها از فاصله دور سرعتشون را کم میکنند اما در اسپانیا مردم خیلی خوب رانندگی نمیکنند، البته به پای خودمون که اصلا نمیرسند.
اما زنان اسپانیایی در مقایسه با زنان سوئدی شیکترند بیشتر اهل مُد و آرایش هستند. سوئدیها خیلی ساده و راحت لباس میپوشند معمولا یه شلوار جین با یه بلوز ساده و بدون آرایش ولی اسپانیاییها معمولا لباسهای کوتاه با ساپورت میپوشند. البته به اندازه ایرانیهای عزیز اصلا آرایش نمیکنند ولی در مقایسه با سوئدیها بیشتر آرایش میکنند.
زنان اسپانیایی خیلی سیگار میکشند. این مسئله خیلی به چشم میاد حتی دخترهای دانشجو پشت در دانشکده، این مسئله اصلا تو سوئد دیده نمیشد. و یا خیلی کمرنگ بود به چشم من اصلا نیومد.
موضوعی که خیلی برای من مهمه و در اسپانیا رعایت نمیشه اینه که سگهاشون قلاده ندارند. معمولا سگها در جلوی صاحبانشون حرکت میکنند آن هم بدون قلاده و این مسئله برای افرادی مثل من که از سگ میترسند مشکلسازه.
از انصاف نگذریم دانشگاه و خوابگاههای اسپانیا در مقایسه با سوئد تمیزتره و معمولا برق میزنه ولی فضای شهر سوئد تمیزتر از اینجاست.
*************
خرید گوشت و مرغ در کشور چین
یکی از معضلات زندگی در چین تهیه گوشت با کیفیت هست. سوپرگوشتها وضعیت بهداشتشان واقعا افتضاح هست و معمولا گوشتها باکیفیت نیستند. گوشتهای نسبتا باکیفیت را میشود از فروشگاههای بزرگی مثل والمارت خرید. یک مورد خیلی جالب در چین این هست که در کمال تعجب قیمت بال مرغ 5/2 برابر و پای مرغ 5/1 برابر قیمت سینه مرغ هست. دلیل این اختلاف قیمت را هنوز متوجه نشدم ولی خیلی موضوع جالبی هست برایم. همچنین بد نیست بدانید واحد وزن کردن در چین در اکثر جاها بر مبنای نیم کیلو هست.(به زبان چینی «جین» یعنی نیم کیلو) مثلا اگر شما میخواهید 5/1 کیلو مرغ بخرید به فروشنده میگویید که برای شما ۳ جین (۳تا نیم کیلو) مرغ کنار بگذارد...
*****************
موزه هنری آدلاید در جنوب استرالیا
به موزه هنر شهری در جنوب استرالیا (آدلاید) رفته بودم. موزه از سه بخش تشکیل شده بود که یک بخش مختص جهان اسلام بود. در این قسمت آثار هنری و باارزش خریداری یا اهدا شده، به نمایش درآمده بود. وارد محوطه شدم. احساس انس میکردم انگار نه انگار هزاران کیلومتر از خانه دورم! صدای اذان و قرآن میآمد، دیوارها کاشیکاری بود و چشمم پر از تصاویر آشنای هنر ایرانی و اسلامی شده بود! اشیایی که خط، انحنا، رنگ و طرحش برایم معنا و روح داشت.
اغلب آثار از ایران، مصر و مراکش به این موزه رسیده بودند و البته بیش از قدمت تاریخی، ارزش هنری داشتند.کافی بود از دور به اشیا نگاه بیاندازم تا بفهمم کدامش از سرزمین من به اینجا آمده، تا اینکه چشمم به پرچمی قلمکار با نقش ایرانی افتاد که دور تا دورش به خط فارسی شعر محتشم کاشانی نوشته شده بود: «این کشته فتاده به هامون حسین توست»… شک نداشتم پرچم، هنر دست یک ایرانی است. اما روی برچسب پرچم، «هند» ذکر شده بود! البته در برچسب ذکر شده پرچم احتمالا از شهر لاکنو از توابع اوتارپرداش است و بر روی برچسب آن نوشته بود: پرچم شیعه با شیر علی برای بزرگداشت عاشورا
سراغ کارمند موزه رفتم و گفتم: میشه در مورد این پرچم بیشتر اطلاعات بگیرم. به نظرم این اثر هندی نیست و در اصل ایرانیه. کارمند گفت: ما تیم تحقیقاتی قوی و متخصصی داریم که با دقت این آثار رو برچسب زدن. بعید میدونم مشکلی داشته باشه. گفتم: این اثر کاملا شبیه صنایع دستی ایرانه، شعر یک شاعر ایرانی و به زبان فارسی روش نوشته شده و حتی محتوای شعر برگرفته از مذهب رایج کشور ماست بعید میدونم این کار برای هند باشه!
مشغول این گفتگو بودم که بازدیدکنندهای نزدیک آمد و با زبان فارسی و به لهجهای شبیه افغانی از من پرسید: میشه منم بدونم ماجرا چیه؟ قضیه را برایش تعریف کردم. گفت: من یک هندی فارسی زبان هستم! البته فارسی ما با فارسی ایرانی فرق داره و مسلمون و شیعه هم تو هند زیاده. طبیعیه که کشورها و فرهنگهای نزدیک به هم آثاری شبیه هم داشته باشند! شگفتزده شدم! از نظر احتمالاتی چقدر امکان داشت دقیقا در لحظهای که این سؤال برایم پیش آمده ار بین ده نفر بازدیدکننده موزهای کوچک، یک هندیِ فارسی زبان شاهد این گفتگو باشد! گفتم:شاید هم مبدأ اصلی این اثر ایران باشه که سر از هند درآورده یا ممکنه قصه دیگهای پشتش باشه.
بعد رو به کارمند کردم و گفتم:یک موزه در واقع دایرهالمعارفه! مرجع تحقیقات افراده! شاید فرهنگ عرب، ایرانی، ترکی و هندی به هم نزدیک باشه ولی حتی اختلافات کوچیک بین اونها میتونه کلی حرف پشتش باشه و موضوع پایان نامه یک دانشجو باشه. پسر هندی گفت: اتفاقا من برای پروژه دانشگاهیم اومدم موزه باید یه گزارش تهیه کنم. برای منم جالب شد بدونم این پرچم هندیه یا کالای وارداتی از ایران به هند. کارمند گفت: من خیلی اطلاعات ندارم ولی ایمیل مسئول بخش تحقیقاتیمون رو میدم تا از اونها بپرسید. قرار شد من و آقای هندی دلایل و مدارکی که ثابت میکند کشور اصلی این پرچم کجاست برای موزه ارسال کنیم و درخواست بررسی بدهیم. قطعا از دید یک بازدیدکننده عادی فرقی بین ایندیا و ایران نیست. اما برای کسی که اطلاعات موزه را مرجع تحقیقش قرار میدهد فرق میکند این اثر، هنر ایرانی است که پایش به هند باز شده یا خلق شده در هند است و الهامبخش هنرمند ایرانی بوده است. گاهی کلمات، تاریخ، فرهنگ، ثروت وسرنوشت یک ملت را تغییر میدهد.
مریم آزموده / کانال تلگرام قلمدار