فائقه بزاز
آدم هروقت قلبش به تپش میافتد شروع میکند به نوشتن. یک کاغذ میآورد، یک خودکار خوب و روان هم انتخاب میکند و با دقت حروف را با کشوقوس پشت هم به صف میکند. گاهی هم که چند خطخوردگی رویش افتاد آن را دوباره مینویسد و دوباره لذت میبرد از اینکه تمام احساساتش را در جان کلام میدمد و آن را به سوی دوست روانه میکند. اصلا روح آدم کلمه به کلمه در نامهها زنده است حتی بیشتر از عکسها.
یاد روزهای پرخاطره
نامهنگاری و بوی خوش کاغذ و جوهر به خیر! آن روزها غم دوری و دلتنگی را روی کاغذهای
گل و بوتهدار مینوشتیم و کنارش را به جملههای کلیشهای مزین میکردیم، تمبری بر
آن میزدیم و به صندوق زرد پست میسپردیم. حس خوب نوشتن و شوق اینکه پستچی زنگ خانه را بزند و فریاد بزند نامه
تا جایی میان دلمان جا خوش کرده بود که حتی گاهی با دوست هم محلی هم نامهپراکنی داشتیم.
اما این روزها شاهد غروب سنت نامهنگاری هستیم. دیگر کسی به خودش زحمت نوشتن و
ارسال کاغذی پر از کلمه را نمیدهد. زیر سایه شوم و سنگین یادداشتهای الکترونیکی،
ترجیح آدمها شده کلمههای بیجان تایپی که هولکی و شتابزده کنار هم ردیف میشوند.
فونتها یک دست است و لرزش دست نویسنده، وقتی که از دلتنگیهایش مینویسد، در نامه
بازتاب ندارد. آن قطره اشکی هم که یاران جداافتاده از هم، به یاد یکدیگر روی کاغذ نامه
به یادگاری میگذارند هم دیگر محلی از اعراب ندارد. کسی هم تلاشی برای داشتن خطی
خوش نمیکند چون فونتها در صدها شکل و اندازه از پیش ساخته شدهاند تا کار پیامهای
بیحس و حال را یکسره کنند. اتفاق نوینی که به مرور شوق و ذوق نوشتن نامه را از مردم
گرفت و سنت پراحساس نامهنگاری را برانداخت. رسم آن دوران نامهنگاری بود و مد
این روزها پیامهای شتابزده مجازی است.
اما گاهی میان این همه مجازستان و مجازآباد و دنیاهای توخالی، دریافت یک نامه بیان
لطف مخاطبانی است که به خود زحمت میدهند، دست به قلم میشوند و با محبت مجموعه ما
را برای تقویت این سنگر فرهنگی و ایفای مسئولیت مطبوعاتیمان مصممتر میکنند. لطف
خواننده بزرگواری که عطر خوش کاغذ نامه را دوباره در وجودمان زنده کرد و ما را یاد
سنت شیرین نامهنگاریهای قدیم انداخت.