حسنی احمدی
ابىجارود نزد محمدبنعلی نشسته بود و با خودش فکر میکرد که سوالش را مطرح کند یا خیر. بالأخره تصمیمش را گرفت و پرسید: اى فرزند رسول خدا! آیا شما دوستى و دلباختگى و پیروى مرا نسبت به خود مىدانید؟
فرزند رسول مهربانم پاسخ داد: آرى .
ابیجارود گفت: من از شما پرسشى دارم که مىخواهم به من پاسخ دهیدو زیرا چشمم نابینا است و کمتر راه مىروم و همیشه نمىتوانم شما را زیارت کنم .
باقر دست بر شانه مرد گذاشت و گفت: سؤال خود را بپرس.
ابی جارود پرسید: مرا از دینى که شما و خاندانتان خدا را بر اساس آن عبادت مىکنید آگاه کن تا من هم بر اساس آن خدا را دیندارى کنم.
محمدبنعلی پاسخ داد: با سخنى کوتاه سؤال
بزرگى کردى، به خدا سوگند همان دینى که خود و پدرانم خداوند را به آن دیندارى مىکنیم
به تو مىگویم .پس خوب گوش فرا ده و به آن عمل کن.
اول شهادت به یگانگى خداوند و رسالت محمد (صلىاللّهعلیهوآله)
است.
دوم اقرار به آنچه پیامبر (صلىاللّهعلیهوآله) از جانب
خداوند آورده است .
سوم محبت به دوست ما و دشمنى با دشمنان ما.
چهارم پیروى از فرمان ما.
پنجم انتظار قائم ما.
ششم کوشش (در انجام واجبات) و پرهیز از محرمات.
سخنان محمدبنعلی تمام شده بود و ابی جارود در حالیکه به حرفهای محمدبنعلی فکر میکرد برخواست و از محضر فرزند حبیبم مرخص شد.
منبع: وسائلالشیعه، جلد 2، صفحه 918