یاسمین رضوی
ندا میگوید من اعتمادبهنفسم کم نیست، فقط کمی خجالتیام. یعنی اینکه به تواناییهای خودم واقفم، میدانم که میتوانم از پس کارهایم برآیم. اما بلد نیستم «نه» بگویم. خیلی وقتها چون خجالت کشیدم از نه گفتن مجبور به کاری شدم که نهتنها هیچ علاقهای به انجامش نداشتم که حسابی هم برایم مضر بوده. مثلا میدانم که سر و وضعم درست و حسابی است، مشکلی ندارم، اما همین که وارد جمع میشوم گویا یک سطل آب یخ خالی کرده باشند روی سرم، خیس عرق میشوم، زبانم بند میآید، البته با جمع دوستان و آشنایان نزدیکم، وقتی که کمتر از چهار پنج نفر باشند مشکلی ندارم، اما اگر وارد یک جمع بیست نفره بشوم، حسابی دست و پایم را گم میکنم.
خجالتی بودن صرفا مربوط به بچهها نیست. آدم بزرگهای زیادی هستند که کمرو و خجالتی اند و از این بابت در عذابند. ما در این یادداشت میخواهیم درباره کمرویی و راههای مقابله با آن صحبت کنیم.
چرا کمرویی؟
چرا خجالت میکشم در حالیکه هیچ کار بدی انجام ندادهام؟ این سؤالی که زهرای 25 ساله مدام از خودش میپرسد. زهرا، ظاهر بدی ندارد، به تازگی درسش را تمام کرده است و جویای کار است. اما میگوید خجالتی بودنش باعث شده است که نتواند کار مورد علاقهاش را پیدا کند، چون همینکه جلوی کارفرما قرار میگیرد، دست و پایش را گم میکند، خجالت میکشد، عرق میکند و دلسرد و نگران و مضطرب میشود. از او میپرسم که به نظر خودش چرا این احساسات سراغش میآید؟ و او میگوید چون من خیلی خجالتیام.
این یک جواب کلی است و درست نیست. خجالتی بودن حتما باید پشتش دلایلی وجود داشته باشد که اغلب یک تصویر ذهنی است. تصویر ذهنیای که ما از خودمان داریم.
از زهرا میخواهم که این بار که برای مصاحبه کاری حاضر میشود، حسابی دقت کند و ببیند که چرا راحت نیست و خجالت میکشد؟ چند روز بعد زهرا تماس میگیرد و میگوید: علت کمرویی من احتمالا این است که مدام تصور میکنم که آنها از من خوششان نمیآید و معلوم نیست چه قضاوتی دربارهام داشته باشند. زهرا جثه کوچکی دارد، قدش بلند نیست و لاغر است و همین باعث شده که او گمان کند مردم بهخاطر ظاهرش به تواناییهای روحی و شغلیاش هم شک میکنند و جدیاش نمیگیرند.
علت کمرویی زهرا ترس از قضاوت شدن بهخاطر ظاهر است، او مدام خودش را بهخاطر کمرویی مچالهتر هم میکند، غوز میکند، توی مبل فرو میرود، نمیتواند راسخ و صاف بنشیند یا با صدای رسا صحبت کند، چون خجالت کشیده است و تمام اینها مثل یک دور باطل مدام تکرار میشود.
آیا زهرا این حس را هنگام حضور در جمعهای دیگر هم دارد؟ زمانیکه با دوستانش وقت میگذراند، وقتی توی کلاس درس بود و در میان همکلاسانش باید درسی را بلند پاسخ میداد؟ از او میپرسم که چه زمانهای دیگری احساس خجالت و کمرویی میکند؟ زهرا لازم دارد که به این سؤال خوب فکر کند و زمانهایی که احساس کمرویی داشته است را به خوبی به یاد آورد و یادداشت کند.
حالا چی میشه؟
زیبا، 30 ساله است. با این که خواستگارهای زیادی داشته اما هنوز موفق به ازدواج نشده. او از مجرد ماندن میترسد، با این حال نمیتواند از پس جلسات آشنایی برآید تا آنجا که این روزها دیگر علاقهای به جلسات خواستگاری و آشنایی ندارد، حاضر به حضور در آنها نیست و میگوید نتیجه از قبل معلوم است پس چرا خودم را آزار بدهم. از زیبا میپرسم که چرا فکر میکند نتیجه از قبل معلوم است. زیبا میگوید من بسیار آدم کمرویی هستم، آنقدر که حتی نمیتوانم در جلسات خواستگاری سادهترین سؤال و خواستهام را بیان کنم. نمیتوانم جلسه را مدیریت کنم. ممکن است حتی از حرفهای فرد روبرویم احساس توهین و تحقیر کنم؛ مثلا کسی بود بسیار مرا بابت سکوت و کمروییام سرزنش کرد همان جلسه اول، اما من نتوانستم پاسخ درستی به او بدهم.
علاوه بر این همین که در جلسه حاضر میشوم، پیام «من دست و پایم را گم کردهام، من اعتمادبهنفس ندارم، من کافی نیستم» را از سر و وضع میشوند خواند.
معلوم است که زیبا به این مسأله حسابی فکر کرده است. شاید بتوان گفت که او چند قدم از دیگرانی که فقط خجالتی بودن را دریافتهاند جلوتر است. او میداند که خجالتی است، آن را پذیرفته است و برای درمانش اقدام کرده، میداند که خجالتی بودنش چه پیامی برای دیگران دارد و این بسیار مهم است.
از زیبا میپرسم چرا زمانیکه در جلسات خواستگاری قرار میگیرد خجالت میکشد؟ میگوید اوایل آنقدر وضعیتم بد نبود. کسی را دوست داشتم که با خانوادهاش به خواستگاریام آمدند، بعدتر خانوادهاش نظرشان منفی شد. مادر آن آقا گفته بود که ما از نظر قیافه با هم جور نیستیم. من کمی اضافه وزن داشتم، البته چاق نبودم و قدم هم بلندتر بود. چیزهای دیگری هم گفته بود که خجالت میکشم به زبان بیاورم. به هر حال ماجرا بهخاطر ظاهر من به هم خورد و من کاملا اعتمادبهنفسم را در رابطه با ظاهرم از دست دادم.
بارها افرادی را دیدم که از من چاقتر بودند، قدشان بلندتر بود، با معیارهای زیبایی رایج، زیبا محسوب نمیشدند اما ازدواجهای موفقی داشتند و من مدام با خودم تکرار میکردم: حتما من خیلی ظاهر بدی دارم؟ حتما خیلی زشتم و این گفتگوی درونی آنقدر تکرار شد تا شد بخشی از من و حالا با هر خواستگاریای، با خودم میگویم: آنها حتما از ظاهر من خوششان نمیآید، حتما مادر پسر با خودش خواهد گفت که این دختری نیست که من آرزو داشتم عروسم شود و...
مشکل زیبا ریشه در گذشته دارد، تجربه یک شکست که با تمرکز روی آن و تکرار ذهنیاش تبدیل به الگویی تکرارشونده شده است و حالا دیگر منشأش همان نیست که بود.
مثالهای کمرویی و خجالت کشیدن زیادند و هر کدام از ما ممکن است خاطرهای در ذهنمان داشته باشیم؛ با کمرویی باید چه کار کرد؟
معجزه نمی شود
توقع نداشته باشید خجالتی بودنتان یک شبه درمان شود. این مسأله نیاز به تمرین و ممارست دارد. مدام باید نکات را با خودتان مرور کنید و دست از تمرین کردن نکشید.
ربطی به درونگرایی ندارد
اینکه شما آدم درونگرایی هستید و تنهایی و خلوت را به جمع ترجیح میدهید، نمیتواند علت کمروییتان باشد، اما میتواند به آن دامن بزند. برای شروع درمان لازم است که جمعهای مختلف را تجربه کنید و خودتان را بیازمایید.
چه وقتهایی بیشتر خجالتیام؟
بعید است که کسی در تمام زمان و مکانها خجالتی باشد. آیا شما زمانی که تنها هستید و جلوی خودتان هم خجالت میکشید؟ هنگام ارتباط با والدین و یا همسرتان هم خجالتی هستید؟ زمانی که قرار است کار جدیدی را شروع کنید یا کار و مهارت تازهای را فرابگیرید خجالتی هستید؟ قرار گرفتن در جمع آدمهای غریبه یا ارتباط با کسی که قرار است شما را ارزیابی کند و... باید بدانید که چه زمانی خجالتی هستید. لیست این موقعیتها را یادداشت کنید. از خلال این لیست چیزهای خوبی دستتان میآید. ممکن است شما در مقابل کسانی که احساس میکنید از شما زیباتر و جذابتر یا قدرتمندترند احساس خجالت میکنید و در باقی مواقع چنین حسی نداشته باشید.
تمرکز را از خودتان بردارید
از تمرکز کردن بر روی خودتان دست بردارید و توجه و تمرکزتان را به طرف مقابل بدهید. این کار کمک میکند که کمتر به این فکر کنید که: «الان در چه وضعی هستم؟ کاری ازم سر میزند و باعث شرمندگی میشوم، چرا دستم عرق کرده است و...»
ارتباط را آغاز کنید
یکی از تمرینهایی که برای مقابله با کمرویی میتوانید انجام دهید شروع صحبت در زمانهایی که این حس را دارید. سؤالات کوتاه و غیر شخصی بپرسید مثل «چطور توانستید؟» «چه جالب که...»
همچنین وضعیت فیزیکیتان را تغییر دهید. صاف بنشینید. دستهایتان را پنهان نکنید. سرتان را بالا بگیرید و لبخند بزنید. ارتباط چشمی با مخاطب را فراموش نکنید. کسانیکه مدام چشمهایشان را میدزدند پیام خوبی به طرف مقابل مخابره نمیکنند.