کد خبر: ۴۸۶۶
تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۸:۴۰
پپ
صفحه نخست » کنز

حسنی احمدی

قتبه اعشی نزدیک منزل جعفر بن محمد رسید. فرزند مولایش صادق مریض بود و قتبه قصد داشت تا برای عیادت به محضر فرزند حبیم محمد برسد. هنوز تا خانه چند قدمی مانده بود که متوجه حضور جعفر بن محمد شد. قتبه نزدیک‌‌تر شده و به چهره اندوهناک و غمگین مولایش نگاه کرد. دیگر سکوت را جایز ندانست و پرسید: ای فرزند رسول خدا حال فرزند دلبندتان چگونه است؟

جعفر بن محمد با حالتی پریشان پاسخ داد: در همان حالتی که بوده است، هنوز مریضی و ناراحت بر همان حالت قبل ادامه دارد.

صادق از جا بر خواست و به داخل خانه رفت. قتبه همان‌جا ایستاد و داخل خانه نشد. ساعتی گذشت و جعفر بن محمد از خانه بیرون آمد اما دیگر چهره‌اش باز شده بود و آثار غم و اندوه در آن دیده نمی‌شد.

قتبه خوشحال شد و خودش را به مولایش رساند و گفت: مولای من حال کودک چگونه است؟

جعفر بن محمد آرام پاسخ داد: راهی که می‌بایست برود، رفت.

قتبه متعجب پرسید: قربانت شوم، در آن هنگام که کودک زنده بود و مریض حال، شما را غمگین و محزون مشاهده کردم، ولی اکنون که او وفات یافته، شما را در حالتی دیگر مشاهده می‌کنم؟

صادق با چشمان مهربانش به قتیه نگاه کرد و گفت: ای قتبه ما خانواده‌ای هستیم که قبل از بلا و مصیبت چاره‌اندیشی می‌کنیم، ولی زمانی که مصیبت اتفاق افتاد و واقع کردید تسلیم قضا و قدر الهی می‌باشیم و راضی به رضای او هستیم بنابراین دیگر ناراحتی و اندوه معنایی ندارد.

صادق چند لحظه سکوت کرد و بعد ادامه داد: ما اهل‌بیت رسالت هم‌چون دیگران دوست داریم که خود و خانواده و اموالمان سالم باشد اما هنگامی که اراده خداوند و قضا و قدر او فرا رسد، تسلیم امر حق گشته و راضی به مشیت الهی او هستیم.

منبع: بحارالانوار، جلد 47، صفحه 268، حکمت 39.




.


نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: