کد خبر: ۴۸۵۹
تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۸:۳۶
پپ
صفحه نخست » سبوی خیال

با تلخیص عطار نیشابوری

ای به وصفت گمشده هر جان که هست

جان تنها نه خرد چندان که هست

وی کمال آفتاب روی تو

تا ابد فارغ ز هر نقصان که هست

گر سکندر چشمه حیوان نیافت

نیست عیب چشمه حیوان که هست

کور مادرزاد آید کل خلق

در بر آن حسن جاویدان که هست

صد هزاران قرن چرخ تیزرو

بود هم زین شیوه سرگردان که هست

از شفق در خون بسی گشت و نیافت

چون تو خورشیدی درین دوران که هست

آفتاب از شرم رویت هر شبی

در سیاهی شد چنین پنهان که هست

باز چون زلفت کمند او شود

بی‌سر و بن می‌رود زین سان که هست

نی چه می‌گویم فلک گویی است بس

در خم آن زلف چو چوگان که هست

هیچ سر بر تن نخواهد ماند از آنک

گوی خواهد شد درین میدان که هست

زاشتیاق روی چون خورشید توست

ابر را هر دیده گریان که هست

وی عجب در جنب عشق عاشقانت

شبنمی است این جمله باران که هست

ابر چبود زان‌که صد دریای خون

از دل هر یک درین طوفان که هست

هرچه از ما می‌رود آن هیچ نیست

کار تا چون رفت از آن پیشان که هست

******

سرلوحه انصاف

مشفق کاشانی

با تو آن عهد كه بستیم خدا می‌داند

بی تو، پیمان نشكستیم، خدا می‌داند

با تو، سرلوحه انصاف گشودیم به عدل

بی تو، دیباچه نبستیم، خدا می‌داند

با تو، هر بند گره‌گیر گشودیم ز دست

بی‌تو، از پا ننشستیم، خدا می‌داند

با تو، بستیم به هم سلسله صبر و ثبات

بی تو، هرگز نگسستیم، خدا می‌داند

با تو، در میكده خوردیم می ‌از جام ولا

بی‌تو، با یاد تو مستیم، خدا می‌داند

با تو، بودیم و نهادیم به فرمان تو سر

بی‌تو، در راه تو هستیم، خدا می‌داند

با تو، از دامگه حادثه جستیم و كنون

بی‌تو، سر بر سر دستیم، خدا می‌داند

حالی ای روح خدا، لطف خدا یاور ماست

پرتو روی نبی، پورعلی، رهبر ماست

***************

جام ولایت

علیرضا قزوه

با آن که آب‌دیده دریای طاقتیم

آتش گرفته‌ایم که غرق خجالتیم

امروز اگر به سایه راحت نشسته‌ایم

مدیون استقامت آن سرو قامیتم

دیری ست چشم‌ها همه مبهوت آن لب است

عمری ست سر سپرده آن خال وحدتیم

این دست‌ها ادامه دست وفای توست

امروز اگر بزرگ‌تر از بی‌نهایتیم

ما بی تو چیستیم؟ چه می‌دانم ای عزیز!

ما هیچ نیستیم، سراپا حقارتیم

باشد که دست دوست تسلایمان دهد

ما را که تا همیشه قدح نوش حسرتیم

تنها تو بد ندیده‌ای از واعظان شهر

ما نیز در شمار شهیدان تهمتیم

رونق فزای میکده عشق بعد از این

تا صبح وصل تشنه جام ولایتیم

**********

فردای ما موعود دارد

مجتبی شکریان

هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس

هم قبله و قلب نخستین در دل توست
هم اهل سرِّ لیلة‌الأسرایی ای قدس

تنها نه در چشمان گریان فلسطین
در چشم اهل آسمان زیبایی ای قدس

پیغمبر ما روی چشم تو قدم زد
تو میزبان حضرت طاهایی ای قدس

غمگین مشو باید که سر بالا بگیری
تو خاک پاک مسجد‌الأقصایی ای قدس

دور و بر تو لشگر شمر و یزید است
یک قطره از دریای عاشورایی ای قدس

صهیون همان فرزند فرعون است آری
امروز تنها وارث موسایی ای قدس

فرزندهایت را به خاک و خون کشیدند
از خون دلبندان خود دریایی ای قدس

امروز اگر دست ستم رحمی ندارد
اما در آخر می‌رسد فردایی ای قدس

فردای ما موعود دارد غم ندارد
فردا صدایت می‌رسد تا جایی ای قدس

فردا تمام شهر تو آباد گردد
با دست مهدی زنده و برپایی ای قدس

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: