کد خبر: ۴۸۴۵
تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۷:۴۵
پپ
صفحه نخست » مشاوره



یاسمین امامی

کودک که بودیم یا حتی در زمان نوجوانی، بیشتر حوصله‌مان سر می‌رفت. وقت‌هایی می‌شد که دیگر هیچ چیز نمی‌توانست ملال را ازمان دور کند. کاری از دست اسباب‌بازی‌ها ساخته نبود، تنها برنامه کودک تلویزیون تکراری و ملال‌آور به نظر می‌آمد و دیوارهای خانه نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدند و انگار قصد کرده بودند تا خفه‌مان نکنند، دست از کار نکشند. می‌افتادیم یک گوشه و پایمان را به زمین می‌کوبیدم که «مامان حوصله‌ام سر رفته» و مادرمان یا خودش آن‌قدر کار و گرفتاری داشت که سر رفتن حوصله ما برایش چندان اولویت نبود، یا می‌گفت: «با خواهرت بازی کن» یا کاری دیگر را پیشنهاد می‌داد در بهترین حالت لباس مهمانی بهمان می‌پوشیدند و خانه خاله و عمه و بقیه فامیل می‌شد ناجی سررفتگی حوصله ما!

اما از یک سن و سالی که مرزش را هم دقیق یادمان نمی‌آید، کمتر حوصله‌مان سر رفت، کمتر و کمتر! کارهای زیادی داریم، آن‌قدر کار داریم که وقت نمی‌کنیم نگاهی به خودمان بیندازیم و ببینیم حوصله‌مان در چه حالی است. حتی زمانی که پشت فرمان ماشین در ترافیک مانده‌ایم، یا وقتی ساعت‌ها در مطب دکتر معطل شده‌ایم، عصرهای جمعه‌ای که غروبش قرار است دلمان بگیرد، برای هر کدام برنامه‌ای جداگانه و از پیش تعیین شده در ذهن داریم تا بیکار نمانیم و حوصله‌مان سر نرود. تکنولوژی آن‌قدر اسباب سرگرمی برایمان رو کرده و دغدغه اقتصاد و پیچیدگی‌های انسان مدرن بودن و... تا آن‌جا زندگیمان را به چاه شلوغی انداخته است که کم می‌شود حوصله‌مان سر برود. حوصله‌مان سر نمی‌رود اما ملال چرا؟

می‌خواهیم در این یادداشت از زاویه‌ای دیگر «حوصله سر رفتن» را بررسی کنیم. از آن زاویه که بهمان می‌گوید چقدر نیاز داریم حوصله‌مان سر برود، چقدر برایمان مفید است گاهی هیچ کاری نکنیم.

تفاوت ملال و دیگران

«سر رفتن حوصله» اصطلاحی است که وقت فراغت و کاری نداشتن معمولا سراغمان می‌آید. حتی ممکن است کارهایی برای انجام دادن داشته باشیم اما حوصله‌مان یاری نکند. در این مواقع سریعا خودمان را به چیزی که از آن لذت می‌بریم و یا حالمان با آن بهتر می‌شود، مشغول می‌کنیم. معاشرت، کتاب خواندن، قدم زدن و پیاده‌روی، آشپزی کردن و... بالأخره چیزی را سراغ داریم که هنگام سر رفتن حوصله، ذهنمان مثل آهن ربا آن را جذب کند و به یاریمان فرابخواندش. اما ملال این‌طور نیست. ملال با خودش یک ناراحتی و اندوه عمیق دارد، کمی که پیش بروی، می‌بینی چیزی نیست که از آن لذت بری، شادی و سرگرمی دور و دست نیافتنی به نظر می‌رسد، انگار از هر گونه معنایی خالی شده‌ای. اندوه، ملال و افسردگی سه مرحله‌ای هستند که به دنبال هم می‌آیند. اما «سر رفتن حوصله» اندوهی با خود ندارد.

پس اجازه دهید گاهی حوصله‌تان سر برود، بی‌آن‌که نگران ادامه یافتن وضعیت باشید.

زندگی واقعی است

زندگی واقعی است و همین واقعیت است که به ما گوشزد می‌کند، چیزهای کمی در دنیا وجود دارند که تحت کنترل و مدیریت ما باشند. اتفاقات غیر قابل پیش‌بینی، می‌توانند زندگیمان را دگرگون کنند. مصداق نزدیکش شیوع ویروس کروناست که همه دنیا را ماه‌ها خانه‌نشین کرد و روزمره‌ترین فعالیت‌هایمان را تحت‌الشعاع قرار داد.

بنابراین «سر رفتن حوصله» هم بخشی از واقعیت دنیاست که باید آن را به رسمیت بشناسیم و بیشتر از آن‌که برای روبرو نشدن با آن برنامه‌ریزی کنیم، را در آغوشش بکشیم و تلاش کنیم که به عنوان بخشی از واقعیت جهان بپذیریمش. اگر بخواهیم مدام در برابر بی‌حوصلگی واکنش منفی نشان دهیم و با آن بجنگیم، تحملش برایمان سخت‌تر می‌شود. پس پذیرفتن این مسأله هم مثل باقی مسائل انسانی، قدم اول برای صلح درونی و کنار آمدن است.

بازگشت به درون

تصور کنید زمانی که توی ماشین نشسته‌اید و منتظرید تا همسرتان که رفته است نان بخرد، برگردد، گوشی موبایلتان را از کیفتان بیرون می‌آورید و غرق می‌شوید در دنیای مجازی و زمان به قدری برایتان زود می‌گذرد و متوجه نمی‌شوید یک ساعت در ماشین منتظر مانده‌اید. حال اگر گوشیتان را در خانه جا گذاشته باشید، چه کار می‌کنید؟ هیچ وسیله تفریحی دیگری هم دور و برتان نیست، کلافه می‌شوید؟ حوصله‌تان سر می‌رود؟ حتی ممکن است عصبی شوید و بعدتر واکنش منفی نسبت به همسرتان داشته باشید.

اما اگر از این فرصت برای بازگشت به درون استفاده کنید، می‌توانید ادعا کنید بی‌حوصلگی‌ای که نزدیک بود تبدیل به یک تهدید شود را به فرصت خودشناسی تبدیل کرده‌اید. از زمان‌های بی‌حوصلگی برای فکر کردن و بازگشت به درون استفاده کنید.

گاهی لازم است هیچ کاری نکنیم و از هیچ کاری نکردن نهایت لذت و استفاده را ببریم.

خلاقیت و حوصله سر رفتن

مطالعات مرتبط در این زمینه نشان می‌دهد که سر رفتن حوصله باعث می‌شود که به افکاری خلاق و بدیع برسید.

یک روانشناس انگلیسی به نام «سندی من»، پژوهشی انجام داد که طی آن به افراد شرکت کننده، کارهای کسالت‌باری را برای انجام دادن سپرد، مثل خواندن لیست تماس‌های تلفنی و بعد در نهایت تعجب مشاهده کرد، افرادی که کارهای کسل‌کننده‌تری به عهده داشتند، جالب‌ترین روش‌ها را ابداع کردند.

این پژوهشگر می‌گوید بی‌حوصلگی، باعث می‌شود که ذهن آدم شروع به پرسه زدن بکند و این پرسه زدن‌ها به تفکر خلاقانه و تداعی‌گرا بینجامد.

در واقع جرقه‌های خلاقانه ذهنی و فکری درست زمانی زده می‌شوند که بی‌حوصله گوشه‌ای نشسته‌ایم. این سکوت، تنهایی، هیچ کاری نکردن و آرامشی که به ذهن وارد می‌شود، به ایده های مبتکرانه می‌انجامد و خلاقیت ناشی از بی‌حوصلگی مستلزم این است که خودتان را برای در آمدن از آن حال به در و دیوار نکوبید، بلکه بی‌حوصلگی را بپذیرید.

تفکیک مناسب از نامناسب

بی‌حوصلگی ترمز زندگی را می‌کشد، از سرعت سرسام‌آور آن کم می‌کند و همین باعث می‌شود که زندگی کمی به حالت تعادل و تنظیم درآید. آندریاس الپیدرو، یک استاد فلسفه است می‌گوید:

«اگر فردی حوصله‌اش سر نرود، در تله اوضاع و احوال نارضایت‌بخش گیر می‌کند، و تجربه‌هایی را از دست می‌دهد که از نظر هیجانی، شناختی، و اجتماعی مفید هستند. بی‌حوصلگی هم یک نشانه هشداردهنده است که کاری را که می‌خواهیم، انجام نمی‌دهیم، و هم یک فشار است که به ما انگیزه می‌دهد اهداف و پروژه‌هایمان را تغییر دهیم»

هدفم چیست؟

پژوهشگران می‌گویند آدم‌ها وقتی حوصله‌شان سر می‌رود بیشتر به آینده فکر می‌کنند و فکر کردن به آینده باعث می‌شود که اهدافشان را روشن‌تر دریابند و برای رسیدن به آن‌ها برنامه‌ریزی کنند.

کارهای خداپسندانه و نوع‌دوستانه

مشاهده آدم‌هایی که بیشتر حوصله‌شان سر می‌رود، نشان می‌دهد که این آدم‌ها بیشتر نسبت به کارهای نوع‌دوستانه تمایل نشان می‌دهند. در واقع آدم‌های بهتری هستند. چرا؟ چون سر رفتن حوصله باعث شده است که ما دوباره مفاهیم زندگی و معنای آن را برای خودمان تعریف کنیم، همان چیزی که در اوایل یادداشت گفتیم که به درون خودمان سفر می‌کنیم، برای بازتعریف معنای زندگی و مفهوم بودنمان است که به سمت کارهای نوع‌دوستانه می‌رویم.

عادت نمی‌کنیم

فیلسوف بزرگ برتراند راسل می‌گوید:

فردی که به هیجان خیلی زیاد عادت دارد مثل فردی است که ولعی سیری‌ناپذیر به فلفل دارد، کسی که در نهایت نمی‌تواند حتی تندی مقدار فلفلی را حس کند که باعث خفگی هر فرد دیگری می‌شود. عنصر بی‌حوصلگی بخش جدایی‌ناپذیر خودداری از هیجان خیلی زیاد است، و هیجان بیش از حد نه تنها سلامتتان را تضعیف می‌کند، بلکه ذائقه‌تان را از هر نوع لذت دل‌زده می‌کند، باعث می‌شود غلغلک جای رضایتمندی عمیق درونی را، باهوشی جای عقل را، و شگفتی‌های زننده جای زیبایی را بگیرد.

و در جایی دیگر عنوان می‌کند:

«من نمی‌خواهم اعتراض به هیجان را به حد افراط برسانم. میزان مشخصی از آن ضرری ندارد و لازم است، اما مانند هر چیز دیگری، موضوع کمیت است. ممکن است هیجان خیلی کم باعث ایجاد ولع سیری‌ناپذیر شود، هیجان بیش از حد باعث فرسودگی خواهد شد. از این رو میزان مشخصی بی‌حوصلگی پایدار برای یک زندگی شاد ضروری است، و یکی از چیزهایی است که باید به جوانان آموزش داده شود.»


نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: