فرشته شهاب
قسمت دوم
ـ خانم... خانم... به موزه قصر رسیدیم نمیخواین پیاده بشین؟
کرایهام را حساب کردم و از ماشین پیاده شدم.
ـ ببخشین آقا محل بازدید از موزه کجاست؟
با دست به روبرویم اشاره کرد و گفت:
ـ مستقیم که برین جلو ساختمون روبروییتونه.
وقتی بلیط خریدم متصدی گفت:
ـ در اینجا دو تا ساختمون برای بازدید داریم یکی ساختمون زندان عمومی هست و یکی دیگه هم ساختمون زندان سیاسی. زندان عمومیمون همین ساختمانی هست که الان هستین و اگه قصد دارین که ابتدا این قسمت رو دیدن کنین باید یک ربع منتظر بمونین تا راهنمامون بیان.
با دست به پشت سرم اشارهای کرد و گفت:
ـ میتونین بر روی نیمکتی که در اونجا هست منتظر بشینین.
نفسی کشیدم و به ناچار بر روی نیمکت نشستم و کتاب را از کیفم در آوردم و باز یاد صحبتهای حاج آقا افتادم:
«من چند بار از طریق ساواک دستگیر شدم ولی آخرینباری که باعث شد ده سال زندان بیفتم زمانی بود که در اعدام انقلابی حسنعلی منصور همکاری داشتم. 28 ماه رمضون مصادف با 7 بهمن بود که ساواکیها ریختن خونهمون و دستگیرم کردن. یعنی اول رفته بودن خونه آقای عسگراولادی بعد از اونجا هم به خونه شهید عراقی و از اون طریق هم خونه من رو پیدا کردن. اصلا میدونی که چطوری خونه همه ما رو پیدا کردن و همهمون دستگیر شدیم؟
خودم را به فراموشی زدم و گفتم:
ـ نه نمیدونم بگین.
...