یاسمین رضوی
همهمان آنقدر در شرایط مختلف «ترس» را چشیدهایم که لازم نیست کسی برایمان تعریفی از آن ارائه دهد. میدانیم چیست و چه زمانهایی به سراغمان میآید. ترس، همان حس ناخوشایندی که به اضطراب شبیه است. بیقرارمان کرده یا وادارمان میکند پا به فرار بگذاریم، چرا؟ چون عامل ایجاد حس ترس، احساس خطر است. تا زمانی که احساس خطر نکنیم، نمیترسیم و دقیقا فرق اضطراب با ترس همین است، ترس یک منبع خطرناک بیرونی دارد اما اضطراب نه!
ترس هم مانند شادی و غم، آنقدر با زندگی و روزمرهمان عجین است که طبق گفته برخی روانشناسان جزو احساسات بنیادی و فطری است. برخی اوقات ترس ما کاملا ذهنی است. مثل زمانی که از ارتفاع دچار ترس میشویم؛ تپش قلب میگیریم، نفسمان به شماره میافتد. چرا؟ آیا چیزی ما را تهدید میکند؟ مثل زمانی که جلوی یک خرس دردنده گیر افتادهایم؟ خیر! ما در ذهنمان شروع به فرضیهسازی میکنیم؛ «ممکن است از این بلندی بیفتم، اگر از این بالا بیفتم، محال است جان سالم به در ببرم» این افکار باعث ایجاد ترس و عوارض این هیجان در بدن میشود.
تصور کنید که از «ترس» خالی بودیم. هرگز دچار ترس نمیشدیم. واضح است که وجودمان به خطر میافتاد. ترس سازو کاری است برای ماندن و بقا و هشداری برای فرار یا اجتناب از تهدید خارجی. بنابراین ترس هم مانند شادی، غم و... برای وجود و ادامه زندگیمان لازم است. اما گاهی ترسمان حالت مرضی به خود میگیرد، به جای ساز و کاری برای بقا، تبدیل میشود به عاملی برای اضطراب مدام و افسردگی و اجتناب از کل زندگی، عاملی برای پیش نرفتن و از دست دادن لحظات. چطور ترسمان را کنترل و مدیریت کنیم؟ با ما باشید تا به این مسأله بپردازیم.
تجربه قبلی یا افکار آزادهنده
گاهی اوقات ما از چیزی میترسیم که پیش از این هم آن را تجربه کردهایم، همان مثل معروف که «مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید هم میترسد» کسی که از رویداری در گذشته آسیب دیده است، به محض روبرو شدن با نشانههایی که از خبر از همان رویداد میدهند، دچار ترس میشود.
کسی که یکبار تصادف کرده، با یک ترمز گرفتن تاکسی از جایش میپرد و قبلش به تپش میافتد... حتما مثالهایی از این دست بسیار سراغ دارید.
در مقابل ترسهای تجربه شده، ترسهایی هستند که ما هرگز تجربهشان نکردهایم، به نظر منطقی نمیآید، اما داستان این است که ترسهای ذهنی کمتر از ترسهای تجربه شده، ما را نمیترسانند، قدرت ذهن را نباید نادیده گرفت. ترسهای ذهنی آنهایی هستند که آنقدر بهشان فکر کردهایم که بدون اتفاق افتادن، عوارض را حس میکنیم، این ترسها میتوانند جلوی اقدامات ما را بگیرند، باعث اجتناب یا حتی فرارمان شوند.
شما هرگز تجربه پرت شدن از پل هوایی را نداشتهاید، اما حاضر نیستید یکبار هم از پل هوایی عبور کنید، چرا؟ چون در ذهنتان داستانی برای ترسیدن از ارتفاع ساختهاید.
مارک تواین میگوید: «من در زندگی سختیهای زیادی را تحمل کردهام، در حالی که تعداد کمی از آنها واقعا رخ دادهاند»
اغلب ما این جمله «تواین» را عمیقا درک میکنیم. بسیاری از اوقات ترسهای ذهنیمان هستند که کاممان را تلخ میکنند بیآنکه اتفاق افتاده باشند.
نتیجهای که میخواهیم بگیریم این است که ترس برای بقای ما لازم و ضروری است اما اگر اجازه دهیم ذهنمان مدام از پی ترسهای ساختگی، برود، دیگر نمیتوانیم زندگی موفق و سالمی داشته باشیم. باید ترسمان را مدیریت و کنترل کنیم. چطور؟ در ادامه خواهیم گفت.
این ترس لعنتی
برخی از مطالعات علمی میگویند علت شکستهای عاطفی، تجاری، تحصیلی و حتی شغلی، ترسهای ذهنی ما هستند. همانهایی که در اعماق ناخودآگاهمان هستند و از حد ترس طبیعی فراترند و باعث میشوند که ما دچار اختلال هراس باشیم و از ترس شکست، کاری نکنیم.
فراموش نکنید که علت اضطرابهای ما میتواند ترسهای ناشناختهای باشد که به آنها آگاه نیستیم. بد نیست که بار دیگر علت کارهایمان را موشکافانه بررسی کرده و افکارمان را بازبینی کنیم.
عوامل ترس:
عواملی که باعث ایجاد ترس میشوند، متعددند در زیر به برخی از آنها اشاره میکنیم:
ـ تجربیات گذشته؛ تجربیات گذشته مهمترین عامل ترس هستند، در بالا هم به آن اشاره کردیم و ضربالمثل معروف را برایتان گفتیم که چطور فردی که یکبار آسیب دیده، هر نشانهای میتواند او را بترساند.
ـ شنیدهها و حوادث اخیر؛ اخبار و شنیدهها باعث ترس ما میشوند؛ در شبکههای اجتماعی میخوانید که قرار است یک شهابسنگ با زمین برخورد کند، یا بهزودی زلزلهای بزرگ رخ میدهد و... شنیدهها و اخبار باعث میشوند که ما مدام ترسیده و نگران و آماده فرار باشیم. نکتهای که همینجا لازم است به آن اشاره کنیم، این است که بسیاری اوقات اخباری که به گوشمان میخورد، منابع آگاه و مستندی ندارند و تنها موجب ترس و وحشت ما میشوند.
ـ عدم آگاهی؛ لحظاتی را به یاد آورید که با احساس دردی خفیف در قفسه سینه یا سردردی طولانی روبرو شدهاید، علائمتان را با مادر یا همسرتان در میان میگذارید یا در اینترنت جستجو میکنید و حسابی میترسید، عدم آگاهی شما و اشراف نداشتن کامل به موضوع باعث ترستان شده، ترسی که هیچ مبنای علمی و درستی ندارد. اما زمانی که به پزشک مراجعه میکنید و اطلاعات بیشتری به دست میآورید میبینید که ترستان بی مورد بوده است.
ـ ناتوانی در کنترل شرایط: اگر نتوانم از پس مشکل برآیم چه میشود؟ این سؤال باعث میشود مدام احساس ترس کنیم. ترس از روبرو شدن با افراد غریبه یا وارد شدن به یک جمع ناشناخته، ترس از رویارویی با بحران و همه ترسهایی که از ناتوانیمان برای کنترل شرایط حکایت میکنند. این ترس را هم میتوان با آموختن، تمرین، تجربه کردن و مهارت، مهار کرد.
ما بیشتر از چه چیزهایی میترسیم؟
برخی از ترسها بیش از بقیه شایع هستند و ما را میترسانند. این فراوانی باعث میشود که توجه ویژهای به آنها کنیم و برای مقابله و درمانشان مجهزتر باشیم؛
1ـ ترس از تنهایی: تنها ماندن ترسناک است. مدت طولانی در تنهایی به سر بردن ترسناکتر. برخی از افراد اما در میان جمعیت هم که هستند از تنها شدن میترسند چون شرایطشان را ناپایدار میپندارند. مادربزرگی که حتی در میان جمع فرزندان و نوههایش هم دچار ترس از تنهایی است. زنی که با وجود داشتن ارتباطات اجتماعی قوی و سالم، از تنها ماندن در آینده در هراس است، به ترس تنهایی دچار است. ترسی که ممکن است هرگز اتفاق نیفتد اما لحظات شما را تلخ میکند.
2ـ ترس از مرگ؛ وقتی کسی از اطرافیانمان میمیرد، بیشتر به این ترس دچار میشوید. مرگ برای اغلب افراد ترسناک است. ناشناخته و غیر قابل پیشبینی بودن آن علتی است که مرگ را ترسناک میکند. ما علاوه بر ترس از مرگ خود، از مرگ نزدیکانمان هم ممکن است دچار ترس باشیم. اگر این ترس در شما طبیعی است و اختلالی در زندگیتان ایجاد نمیکند که وضعیت عادی است، اما اگر از کار زندگی میاندازدتان و روند عادی زندگی را برایتان دشوار میکند، لازم است به یک متخصص مراجعه کنید.
3ـ ترس از ارتفاع : «آکروفوبیا» یا ترس از ارتفاع نیز، ترسی پربسامد است. این ترس تا حدی طبیعی است و تا زمانی که تنها باعث شود که بیشتر احتیاط کنید، طبیعی و لازم است، اما اگر به وحشت برسد باید دلیل آن را بفهمید و درمانش کنید.