عاطفه میرافضل
وقتی امام خمینی ناگزیر از مهاجرت به فرانسه شدند پلیس فرانسه درصدد بودکه به بهانه حفظ امنیت، یک پلیس زن را برای ایشان به خدمت بگیرد اما با تدبیر همراهان امام و به واسطه درایت مرضیه دباغ که چند سال قبلتر به فرانسه رفته بود ایشان به عنوان محافظ امام در نظر گرفته شد تا علاوه بر محافظت کار خرید مایحتاج گروه و امورات آشپزخانه ایشان را هم به عهده بگیرند. زنی که بعدتر نامش در تاریخ انقلاب به عنوان اولین فرمانده زن سپاه ثبت شد و ماندگار ماند.
مرضیه دباغ را بیشتر با عنوان زنی جسور و مبارز در اعتراض به
ظلم و فساد شاه و اسطوره مقاومت در برابر شکنجههای ساواک میشناسیم تا آنجایی که
دختر 14 سالهاش رضوانه را با شوک الکتریکی شکنجه میکردند و او از اسرار مگوی، دم
نمیزد. اما
سهم او از انقلاب تنها شکنجه و زندان و نبود، خواهر طاهره برای تأمین مخارج چند
خانواده که تکفل آنان را از دوران نمایندگی مجلس بر عهده گرفته بود مجبور به مسافرکشی
هم شده بود. او در این زمینه در مصاحبهای گفته بود: در دوره دوم نمایندگیام در مجلس
شورای اسلامی، هر ماه مبلغی را برای کمک به چند خانواده نیازمند اختصاص میدادم.
دوره نمایندگی که به پایان رسید پول چندانی برایم باقی نمیماند که به آنها کمک
کنم. برای همین شبها بعد از خوابیدن بچهها و همسرم، با ماشین به فرودگاه یا
میدان آزادی میرفتم و مسافرکشی میکردم. وقتی این خبر به گوش، آقا رسیده بود،
خیلی ناراحت شده بودند و گفته بودند: «خرج این سه خانه را من میدهم و شما دیگر حق
ندارید مسافرکشی کنید.» اینها که گفتیم ابعاد آشنای طاهره حدیدچی یا همان مرضیه
دباغ بود اما ابعاد جذاب دیگری از زندگی ایشان در تاریخ انقلاب و پس آز ان ثبت شده
که مرورش تحسین برانگیز است.
تولد سپاه
در روزهای آغاز نظام اسلامی نه تنها ارتش از نیروهای خائن و ضد انقلاب تصفیه نشده بود بلکه برخی گروهها هم به تقابل با اندیشه اسلامی انقلاب برخاسته بودند از این رو هر لحظه امکان و احتمال بروز خطر میرفت. برای این کار لازم بود تشکیلاتی به وجود آید تا از انقلاب و دستاوردهای آن حفاظت و صیانت کند. برای همین فلسفه تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شکل گرفت و برای راهاندازی آن جلسات زیادی برگزار شد. خانم دباغ به علت گذراندن دورههای آموزشی مختلف نظامی و رزمی که در خارج از ایران دیده بود نیز در این جلسات تخصصی دعوت میشد تا این که سپاه و اساسنامه اولیه آن در اردیبهشت 1358 شکل گرفت.
اولین فرمانده زن در سپاه همدان
خانم دباغ در خاطرات خود بیان میکند: «پس از مدتی طی حکمی به من مأموریت داده شد همراه و هماهنگی آقای لاهوتی نماینده امام در سپاه، مرحوم سماوات و محمدزاده برای تشکیل سپاه غرب کشور اقدام کنیم. پس از دریافت حکم ما چهار نفر به کرمانشاه رفتیم و باید با لحاظ کردن اوضاع و شرایط سیاسی آنجا پنج نفر را برای شورای سپاه انتخاب میکردیم. برای این کار تحقیقاتی پنهانی از منابع مختلف بهره میگرفتیم. بعد از انتخاب باید در مرحله بعد به بحث و گفتوگوی عقیدتی و ایدئولوژی مینشستند و پس از تأیید هر چهار نفر ما به عنوان عضو شورای مرکزی سپاه منطقه مربوط معرفی میشدند.»
بعد از استقرار سپاه در پاوه و ایلام باید برای همدان اقدام میشد آن هم حسابشدهتر زیرا سپاه همدان تقریبا مرکزیت سپاه غرب کشور بود و سپاه شهرهای کردستان، کرمانشاه و ایلام زیر نظر این سپاه بودند.
خانم دباغ درخصوص تشکیل سپاه همدان بیان میکند: «آیتالله مدنی به من گفت که فعلا خود شما مسؤلیت سپاه همدان را به عهده بگیر، تا بعد ببینیم چه میشود و آقای منصوری به عنوان فرمانده کل سپاه نیز موافقت کرد و من مسئولیتی سنگین را به عهده گرفتم.»
پس از تصدی فرماندهی سپاه همدان، برنامهریزیها شروع و جلسات متعددی برگزار شد و تعدادی از برادران حدود ۷۰ نفر جذب سپاه شدند و به هر یک مسئولیتی داده شد. یکی از کسانی که در همان نخستین روزها وارد سپاه شد شهید سماوات بود که در بازار مغازه کمدسازی داشت که مغازه را به شاگردانش سپرده بود و در خدمت سپاه بود و تا روز آخر یک ریال از سپاه حقوق نگرفت.
غرب کشور یکی از محلهای مناسب برای فعالیت ضدانقلابها بود و خانم دباغ در شرایطی فرمانده سپاه همدان شد که ضد انقلاب و گروهکهای مختلف به ترور و... میپرداختند و امنیت زیادی وجود نداشت. از این روز در گوشه گوشه شهر، حومه و اطراف آن پاسگاههای موقتی و پایگاههایی را ایجاد کرد تا تردد و آمدوشدها در راهها، گریزگاهها و گلوگاهها کنترل شود. وی در خاطراتش گفته است:«گاهی اوقات تا اذان صبح بیدار بودم و شخصا به محلهای برادران از پاسگاه تهران ـ همدان تا پاسگاه همدان کرمانشاه سرکشی میکردم و دستورات لازم را میدادم و بعضی اوقات سه بار از این طرف شهر به آن طرف شهر میرفتم.»
پاکسازی همدان
توطئهها و فضای پرالتهاب آن روزها ایجاب میکرد که اخبار و اطلاعات زیادی به دست سپاه برسد. برای دسترسی به این اطلاعات باید از خود مردم کمک میگرفت تا مردم حساس شده و برای ارائه گزارشهای خود احساس مسئولیت کنند. بعد از جلسات متعدد خانم دباغ تصمیم به برگزاری کلاس برای زنان شهر همدان در مسجد جامع میگیرد و آنقدر این فرمانده سپاه برای زنان جذاب و گیرا کلاس برگزار میکنند که تعدادی از آن بانوان اطلاعات مهمی را داده و سپاه همدان با اتکا به این گزارشها توانست بسیاری از خانههای تیمی و لانههای فساد و کانونهای توطئه را کشف و متلاشی کند و بعدها همین شیوه در سایر شهرها نیز به کار گرفته شد.
در خاطرات خانم دباغ آمده: «روزی خانمی به من زنگ شد و اطلاعات
عجیبی در اختیارم گذاشت، او گفت که میخواسته با شخصی تلفنی تماس بگیرد ولی خط
تلفنش بر روی خطوط مکالمات دو نفر دیگر میافتد که با هم قرار و مدارهایی را در
نفتشهر میگذاشتند و... این خانم تأکید میکرد که حرفهای آنها مشکوک بود و از
شب حادثه و آمادگی نیروها صحبت میکردند.»
من سریع چند نفر از برادران را به نشانی مورد نظر فرستادم تا حرکت و ملاقات
مکالمات و تحرکات و قرارهای بعدی را پی بگیرند به این ترتیب آنها کاملا در تور
نفوذ ضد اطلاعاتی ما قرار گرفتند و تعقیب و گریز این ملاقاتها ما را به اطلاعات و
اخبار بکر و باارزشی رساند که خبر از توطئهای بسیار بزرگ و کودتای نظامی میکرد...
با این تدابیر حدود دو یا سه ماه بعد تمام عوامل کودتای نوژه شناسایی و دستگیر
شدند.
جمعآوری سلاح و مواد مخدر
ضد انقلاب توانسته بود در همان روزهای آغازین انقلاب با استفاده از فضای ناآرام مقدار زیادی اسلحه و مهمات از کلانتریها و مراکز و... به یغما ببرد و در روستاها پنهان کند البته تعدادی از مردم بودند که خودشان اسلحه داشتند و همیشه خبرهایی از درگیری افراد در روستاها و اسلحه کشیدن بر روی هم شنیده میشد که خانم دباغ با تدبیر و عملیات ضربتی بسیاری از این مهمات و نیز مواد مخدر را جمع کرد.
مأمورانی که به جامعه بازگشتند
در نیمه دوم سال ۵۸ امام در دیدار با پرسنل کلانتریها به احیای کلانتریها امر میکنند که خانم دباغ در خاطرات خود آورده: «وقتی این امر را شنیدم که باید امروز ما به دست ایشان سلاح بدهیم برایم ناخوشایند بود و پذیرش آن برایم سخت. در نوبتی که به دیدار امام رفتم موضوع را مطرح کردم که امام با یک هیبتی چنان نگاه تندی به من کردند که من هیچ نگفتم. ایشان فرمودند: «اگر شما زندان رفتید اگر شکنجه شدید، تبعید شدید...به انتخاب خودتان بوده ولی اینها آنقدر بیچاره بودند که برای لقمه نان و.. باید از ساواک اجازه میگرفتند شما (خانم دباغ) حالا مانع میشوید که اینها آدم بشوند، اینها به زندگی برگردند شما بگو چقدر روی ایشان کار کردی؟ چقدر برایشان کلاس گذاشتی و....» از این رو بعد از بازگشت به همدان کلانترها به خدمت فراخوانده شدند و سلاح تحویل آنها داده شد و هفتهای دو ساعت کلاس اخلاق و قرآن برایشان برگزار کردم و از این طریق مأموران کلانتری به آغوش جامعه بازگشتند.
فرمانده هم لنگ میشود!
استان کردستان در دوره فرماندهی خانم دباغ منطقه بسیار حساسی بود و گروهکهای کومله و دمکرات هر روز تحرکاتی را از دزدی و راهزنی گرفته تا آزار و اذیت زنان و بمبگذاری و تخریب انجام میدادند. شهر سنندج را مدتی عناصر ضد انقلاب محاصره کردند و زیر آتش خمپاره گرفتند و هدفشان تسخیر پادگان لشگر ۲۸ سنندج بود که نیروهای سپاه و ارتش همدان در شکست حصر سنندج نقش مهمی داشتند و پس از شکست محاصره عملیات پاکسازی شهر از ضدانقلاب شروع شد.
این فرمانده سپاه در مدت فعالیت خود در سپاه غرب کشور خصوصا در همدان خدمات زیادی را در مبارزه با گروهکها گرفته تا سر و سامان دادن به فضای شهر انجام داد و در جریان نبردی که با ضد انقلاب در غرب کشور و در کردستان طی عملیات گشت و شناسایی بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا به شدت مجروح شد و پس از مدتی جراحی و درمان مؤثر افتاد و بعد توانست با عصای زیر بغل بایستد و به دیدار امام برود.
خودش در خاطراتش از لحظه دیدارش با امام میگوید: «امام با دیدن وضعیت من متبسم شدند و فرمودند: عجب! فرمانده هم لنگ میشود!»
در سال ۶۱ بعد از این دیدار به خاطر مشکل پایم از سمت فرماندهی سپاه همدان کنار گرفت و مسئولیت بسیج خواهران را پذیرفت و در عرصه دیگری مشغول فعالیت شد.
چرا چادر ندارید؟
وی در بخشی دیگر از خاطرات خود به چگونگی پوشیدن چادر بر سرشان اشاره میکند و میگوید: روزی در همین مسئولیت با همان وضعیت پوشش مانتو و شلوار و مقنعه خدمت امام رسیدم. حضرت امام در این دیدار خیلی راحت به من گفتند: شما چرا چادر ندارید؟ بگویم احمد برایتان چادر بخرد؟! عرض کردم: حاجآقا چادر دارم ولی نمیشود با اسلحه و قطار فشنگ و با تجهیزات دیگر از کوه تپه بالا رفت که امام فرمودند: حالا که شما دارید توی شهر کار میکنید و این تذکر امام برای من ملکه شد تا در تمام اوضاع و احوال و در منظر جامعه با پوشش کامل چادر ظاهر شوم.»
این فرمانده بعدها سه دوره نمایندگی مردم تهران و همدان در مجلس، مدرس دانشگاه علم و صنعت و مدرسه عالی شهید مطهری، قائم مقام جمعیت زنان ایران و... را نیز برعهده داشت تا اینکه در صبحگاه پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ پس از گذراندن دورهای بیماری در سن ۷۸ سالگی در بیمارستان خاتمالانبیاءصلیاللهعلیهوآلهوسلم دار فانی را وداع گفت.