زکیه بنیهاشم
بر کسی پوشیده نیست که در دنیای امروز ما، رسانهها نقشی مهم و اساسی ایفا میکنند و بخشی از دانش، باور و اندیشه ما از طریق آنها ساخته و پرداخته میشود. رسانههای جمعی میتوانند با نحوه بازنمایی خود از مسائل جامعه، نگرش خود را نسبت به آنها به جامعه تحمیل یا از آن جانبداری کنند. در این بین سینما به عنوان یکی از این رسانهها با توجه به میزان مخاطبینش و قابلیت فوقالعادهای که در انتقال پیام دارد، رسانه مهم و تأثیرگذاری حتی در سطح بینالملل به شمار میرود. این رسانه هم از زمینه اجتماعی خود تأثیر میگیرد و نمایانگر ایدئولوژی، ارزشها، باورها و سبک زندگی و... یک جامعه است و هم خودش میتواند بر این مؤلفهها تأثیر بگذارد. سینمای ایران هم از این قاعده کلی مستثنی نیست. رسانهای که هم مخاطبین زیادی در سطح جامعه دارد و هم با توجه به جایگاه کشور ما رویدادهایش به خصوص در سالهای اخیر در آن سوی مرزها مورد توجه است و محصولاتش دیده میشود و گاها مورد تشویق قرار میگیرد. مهمترین رویدادی که هر ساله این سینما را در مرکز توجه داخلی و خارجی قرار میدهد «جشنواره فیلم فجر» است. این جشنواره ویترین اصلی و مهم محصولات سینمایی کشور ماست و فیلمهایی که در آن به نمایش درمیآید در شرایط ایدهآل باید بازنمای واقعی جامعه باشند و در راستای ارزشها، باورها، سبک زندگی و... ما قدم بردارند. اما به راستی سینمای امروز ما سنخیتی با جامعه ایرانی دارد؟!
جشنواره فجر بر محور یک فرمول قدیمی آمریکایی
سال 1955 یک مجمع سری توسط ستاد مشترک ارتش آمریکا با حضور
نمایندگان پنتاگون، نیروی دریایی، شورای امنیت ملی و دفتر هماهنگی
عملیاتی وابسته به سازمان CIA و همچنین افرادی
مؤثر از هالیوود مانند جان فورد، جان وین، سیسیل ب دومیل، وارد باند و... برگزار
شد. در این جلسه درباره محتوای فیلمهای هالیوود در جنگ سرد بحث شد. براساس نتایج
این جلسه در یک گزارش فوق محرمانه از ستاد مشترک ارتش آمریکا به فرماندهی عملیات
دریایی درباره اولویت و برنامه اصلی تولیدات و فیلمهای هالیوود آمده بود: «مقرر
شد طرح و برنامهای در نظر گرفته شود تا اصول روش (سبک) زندگی آمریکایی که در
مقابل سیستم ضدآمریکایی قرار میگیرد را توضیح دهد و غربیها را برای فهم و درک
مخاطرهای که دنیای آنان را تهدید میکند، بیدار نموده و انگیزه و محرکی برای
مبارزه با این تهدید در آنها ایجاد نماید.»
در ادامه گزارش محرمانه جلسه و مجمع یاد شده آمده بود که برای چنین
ایدهای یک شعار طراحی شد: «آزادی جنگجو» Militant Freedom
در سال 1956، برای اجرای شعار یاد شده، توسط کارشناسان پنتاگون فرمولی
تدوین شد و در ژوئن و ژوییه همان سال، نمایندگان ستاد مشترک ارتش آمریکا
درکالیفرنیا با گروهی از شخصیتهای هالیوود، چندین نشست تحت عنوان «کنفرانس
کالیفرنیا» برگزار کرده و دفترچهای در توضیح فرمول «آزادی جنگجو» تدوین نموده و
در اختیار فیلمسازان قرار دادند تا قوانین و قواعد آن را در تولیداتشان در نظر
بگیرند.
بخشهایی از قواعد دفترچه یاد شده عبارت بودند از: ترویج سکولاریسم
(جدایی دین از عرصه زندگی، هنر، علم و سیاست)، اومانیسم (انسانمحوری)، لیبرالیسم
رفتاری (بیبندوباری)، فمنیسم (زنگرایی افراطی)، مقابله با نهادهای سنتی جامعه
همچون خانواده (به مفهوم شرقی با کمرنگ یا سیاه کردن نقش پدر) و ساختن سوپرقهرمانهای
تکرو و شکستناپذیر، رواج دادن معماری آمریکایی، آزادی لباس (در جهت برهنهگرایی)
و خوراک غربی، نحوه رفتار آمریکایی با دیگران، رواج مشروبات الکلی، سگچرانی و
روابط آزاد و بیقیدوبند زن و مرد، نمایش تفریحات غیر ورزشی (قمار و شرطبندی)، تأکید
بر فرقههای نوپدید در مقابل ادیان سنتی، ترویج اوانجلیسم و پیوریتانیسم در مقابل
اسلام و مسیحیت، نمایش چهره منفی از جوامع غیرغربی و سبک زندگی آنها و...
اینکه چرا ما در ابتدای صحبت درباره سینمای ایران بهخصوص جشنواره فیلم فجر سراغ این فرمول قدیمی آمریکایی رفتیم به این قضیه برمیگردد که به نظر میرسد برخی از اهالی هنر ما تصمیم گرفتهاند، این فرمول قدیمی را در سینمای ایران هم پیاده کنند. شاهد این ادعا درونمایه بسیاری از فیلمهای سینمای ماست که این قواعد یاد شده در آنها به چشم میخورد. نمایش نوشیدن مشروبات الکی، روابط آزاد و بیقیدوبند زن و مرد، قمار و شرطبندی و... بر روی پرده جشنواره فجر امسال نمونه تازه و جدید این اتفاق تلخ است.
خانوادهای که نیست!
نهاد خانواده در همه جای دنیا از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است و به دلیل همین اهمیت یکی از موضوعات اصلی تولیدات سینمایی به حساب میآید. در دهههای گذشته این نهاد به دلیل جایگاه ویژهای که در سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی ما داشت، بر پرده نقرهای هم به بهترین وجه انعکاس مییافت و ما شاهد آثار خوبی چون فیلم «مادر» بودیم. اما متأسفانه سینمای امروز ما دیگر سینمای خانواده محور نیست و قدم در وادی ضدیت با این نهاد مقدس گذاشته است. در بسیاری از فیلمهای ما خانوادهای با آن معنا و مفهوم اصیل وجود ندارد. خانواده نمایش داده شده در سینمای ما به خصوص در آثار جشنواره فجر امسال، خانوادهای ازهم گسسته و فاقد کاردکردهای اجتماعی خود است. شوهران و پدران در آن مانند یک هیولا و زنها و مادران در غیر جایگاه اصلی خود به تصویر کشیده شدهاند. حریمی برای خانواده وجود ندارد. ما عشق و محبت را آنجا که باید یعنی میان زن و شوهر نمیبینیم، عشقها دختر و پسری و اکثرا خارج از چهارچوب خانواده است و حتی فاجعهبارتر، بین میان زنان و مردان همسردار به تصویر کشیده میشود! خیانت همسران خیلی واضح، علنی و بدون رعایت حیا و عفت عمومی و حتی گاهی بی هیچ تقبیحی به تصویر کشیده میشود. فرزندان و والدین در دو دنیای جداگانه و گاها متضاد و خصمانه زندگی میکنند و جنگ و دعوا مابین آنها جای مهر و محبت را گرفته است و خلاصه آن که در خانواده سینمای ما هیچ کس سر جای خودش نیست.
زن در این سینما تحقیر میشود نه تکریم!
در فرهنگ اسلامی ما زن از جایگاه والایی برخوردار است و میتواند نقشی بیبدیل در سلامت اجتماعی و روانی یک جامعه ایفا کند. وقتی او در جایگاه یک مادر قرار میگیرد ترفیع درجه گرفته و تربیت یک نسل به دستان با کفایت او سپرده شده میشود. حتی در فرهنگ قدیم ایرانی با تمام وجوه مردسالارانهاش زن به عنوان یک مادر دارای ارج و قرب است و بارها بر روی پرده نقرهای و تولیدات تلویزیونی مورد تکریم واقع شده است. اما متأسفانه چند سالی است که سینما نگاه دیگری به زن دارد و چهرهای مخدوش از او را به تصویر میکشد. زن در آموزههای اسلامی ما اول همسر و مادر است بعد شاغل. او یک مدیر و مدبر به تمام معناست که فرمان زندگی را در دست دارد و میتواند باعث ترقی و تعالی همسر و فرزندانش و البته خودش شود. اما در سینمای امروز ما زن از جایگاه اصلی خود رانده شده و در نقشهایی غیر از نقش اصلی خود قرار دارد. او حالا اول یک شاغل است بعد اگر فرصتی برایش پیش آمد همسر و مادر. اگر هم در سمت مادری و همسری باشد، درست نقشش را ایفا نمیکند. او درمانده به تصویر کشیده میشود. کسی که خیلی وقتها هیچ نیرو و قدرتی ندارد و ذلیلانه مجبور است به هر خفتی تن دهد. مثلا در فیلم «خفگی» فریدون جیرانی همه زنها تحقیر شده و بازیچه دست مردان هستند و حتی خود آنها به همجنس خود رحم نکرده و با مرد قصه برای ظلم به زن دیگری همراه میشوند. مسیر تحقیر زن در جشنواره فیلم امسال هم به قوت ادامه پیدا کرده است. نمونه آن هم فیلمی چون «قصیده گاو سفید» است که در تحقیر زن از هیچ تلاشی دریغ نورزیده است. در این فیلم این مردها نیستند که زنی را بازیچه دست خویش کنند، بلکه این خود زن هست که که خودش را آرایش کرده و در اختیار مردی قرار میدهد تا محبت او را به خود جلب کند!
از طرف دیگر متأسفانه سینمای ما به جایی رسیده که از ویژگیهای جنسیتی زن برای جذب مخاطب سوءاستفاده میکند. نمایش زنان با گریمهای آنچنانی و فریبنده، عشوههای دلبرانه و... چیزی است که در فیلمهای ما به وفور پیدا میشود. اتفاقی که حتی با ادعاهای فمینیستی برخی از اهالی این سینما هم در تضاد است. شاهد این مطلب نظریات «لورا مالوی» یکی از نظریهپردازان فمینیستی در حوزه سینماست. او براساس نظریات فمینیستی خواستار حذف چشمچرانی از فیلمها به وسیله فاصلهگذاری بین شخصیت زن و بیننده مرد میشود. مالوی معتقد است برای برابری زن و مرد در جامعه کاری زنان باید مثل مردان نمایش داده شوند بدون هرگونه ابزارسازی جنسی.
این روایت واقعی نیست!
درست است که جامعه ما نسبت به قبل تغییر و تحولات بسیاری داشته و متأسفانه تا حدودی از ارزشها و سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی خود فاصله گرفته است و بالتبع سینما هم ناخواسته از این تغییرات جامعه متأثر میشود اما آنچه ما امروز بر پرده نقرهای مشاهده میکنیم فاصله زیادی با زندگی اکثریت جامعه دارد و یک روایت واقعی از جامعه ما نیست. این سینمایی که امروز ما میبینیم بیشتر زندگی طبقه اجتماعی خاصی را روایت میکند و بسیاری اوقات نمایانگر زندگی به معنای ایرانی آن نیست و انگار در فضایی خارج از بطن جامعه اتفاق میافتد. این اتفاق ناخوشایند به عوامل مختلفی وابسته است که یکی از آنها را میتوان در تفکرات روشنفکری غربی حاکم بر جامعه هنری جستجو کرد. تفکر و سبک زندگی هنرمندان در برخی از زمینهها کاملا متضاد و متفاوت با آن چیزی است که ما به عنوان سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی میشناسیم و دقیقا همین تفکرات است که در فیلمنامهها به نگارش درمیآید و به تصویر کشیده میشود. وقتی هنرمند زن ما معنا و مفهوم ازدواج را درک نمیکند و بسیار راحت از ارتباطاتی غیر از ازدواج سخن به میان میآورد معلوم است بحث عشق در چهارچوب ازدواج در فیلمهای ما رنگ میبازد. وقتی بانوی هنرمند ما رسما اعلام میکند که به جای فرزند از حیوانی خانگی نگهداری میکند، مشخص است درکی از جایگاه والای مادری ندارد و این نقش مهم و اساسی اهمیت خود را در سینمای ما از دست میدهد. وقتی تفکرات غربی سایه بر هنر ما انداخته باشد، اصول زیر پا گذاشته میشود و ما دیگر ردپایی از معنویت در فیلمها نمیبینیم. دقیقا در چنین فضایی است که برخی احکام اسلامی مانند حکم قصاص مورد حمله واقع میشود.
این راه امتحان شده است!
سینما رسانهای اثرگذار است که میتواند در جهتدهی به رخدادهای فرهنگی و اجتماعی نقش مهمی ایفا کند. این رسانه میتواند واقعیات اجتماعی را به تصویر بکشد و یا با نگاه انتقادی و سازنده به مشکلات برای آنها راهحل ارائه دهد و قدم مؤثری بردارد. اما متأسفانه بر پرده سینمای امروز ما بیشتر از هر چیزی تحریف ارزشها و هنجارها و سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی نقش میبندد البته این به معنای نادیده گرفتن محصولات خوب و پیشرفت این هنر در سالهای پس از انقلاب نیست بلکه منظور جو غالب بر سینما در این سالهای اخیر است. جوی که سالها غرب و هالیوود هم در آن سیر میکردند و حالا در تلاش هستند اثرات شوم و منفی آن را از سطح جامعه خود بزاید. باید زودتر طرحی نو درانداخت و با وضع سیاستهای فرهنگی جلوی این پیشروی در مسیر غلط را گرفت و گرنه ما هم به همان بنبست فرهنگی خواهیم رسید که غرب رسیده است.