کد خبر: ۴۲۸۹
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۳
پپ
راه روشن روشنفکری اصیل اسلامی در نگاه رهبر معظم انقلاب
صفحه نخست » مقاله

امیر سیاه‌پوش (با تلخیص)

جریان روشنفکری مقوله‌ای است محوری در جریانات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران معاصر. این جریان از ابتدای شکل‌گیری با چالش‌ها و مسائل اساسی روبرو بوده و در عین حال، منشأ چالش‌ها و معضلات گوناگونی نیز بوده است. رویکردهای متنوع و غالبا متعارضی در خصوص مفهوم و جریان روشنفکری در ایران وجود دارد. برخی رویکردی کاملا مثبت به آن دارند و در آن چیزی جز «روشنی»، «خرد» و «پیشرفت» نمی‌بینند اما برخی دیگر درست عکس این نظر را دارند و روشنفکری را پدیده‌ای شوم و تاریک و منشأ معضلاتی گوناگون می‌دانند. برخی دیگر نیز رویکردی چندوجهی دارند و به همه‌ ابعاد، مناشی و مآثر آن نظری واحد ندارند.

رهبر انقلاب اسلامی به این مفهوم توجه خاصی داشته‌اند. ایشان به تعبیر خودشان کسی است که همه‌ جوانی‌اش را در فضاى روشنفکری زمان خود گذرانده و با خیلى از چهره‏هاى معروف روشنفکری ایران یا از نزدیک آشنا بوده‏ یا با آثارشان آشنا بوده‏ و درست آن‏ها را مى‏شناسند.1

مبتنی بر همین آشنایی و تماس تنگاتنگ است که ایشان در خصوص این جریان و ماهیت و منشأ شکل‌گیری آن، به مناسبت‌های مختلف، نظراتی ارائه نموده‌اند. در این مقال تلاش می‌شود از مجموع مباحث تفصیلی ایشان، چکیده‌ای رسا و مفید عرضه گردد.

مفهوم روشنفکری

واژه‌ «روشنفکر» واژه‌ای وارداتی است که ریشه در زبان و فرهنگ اروپایی دارد. این واژه در زبان فرانسه برگرفته از واژه‌ »انتلکت» به معنای قوه‌ عقلی است. این واژه قرن‌ها با توجه به ریشه‌ لاتینی‌اش، به معنای وصفی و به عنوان صفت و به معناهای «عقلی»، «عقلانی»، «فکری» و «اندیشمندانه» به کار می‌رفت و در زبان‌های اروپایی برای بیان مواردی چون «کار فکری»، «تصمیم عقلانی» یا «نظریه‌ای اندیشمندانه» از آن استفاده می‌شد.

رهبر انقلاب روشنفکری را مقوله‌ای می‌داند که اساسا ضد ارتجاع است. از نظر ایشان، روشنفکری مقوله‏اى است که رو به جلو دارد و به آینده نگاه مى‏کند؛ ایشان در بیان خصوصیات روشنفکر، روشنفکری را واقعیتی می‌داند که در آن، فکر علمى، نگاه به آینده، فرزانگى، هوشمندى، احساس درد در مسائل اجتماعى و به‌خصوص آنچه مربوط به فرهنگ است، مستتر است. در مجموع از نظر ایشان، روشنفکرى عبارت است از حرکت، شغل، کار و وضعى که با فعالیت فکر سروکار دارد و روشنفکر، کسى است که بیشتر با مغز خودش کار مى‏کند تا با بازویش؛ با اعصاب خودش کار مى‏کند، تا با عضلاتش.

تاریخچه و مبنای بیمار روشنفکری در ایران

از نظر رهبر انقلاب، بدون بررسی مناشی و روند شکل‌گیری جریان روشنفکری و نخستین فعالان و مروجان آن، به درک درستی از این جریان پیچیده و اثرگذار نخواهیم رسید. رهبر انقلاب معتقدند جریان روشنفکری متأثر از تحولات و پیشرفت‌های غربی بوده و به شکل مقلدانه و نامتناسبی در ایران بازسازی شده است که در مجموع، جاذب بسیاری از ویژگی‌های منفی نسخه اصلی و خالی از ویژگی‌های مثبت آن است.

روشنفکری در ایران بیمار و معیوب متولد شد، چون کسانى که روشنفکران اولِ تاریخ ما هستند، آدم‏هایى ناسالم‌اند؛ کسانی مثل میرزا ملکم‏خان ارمنى، میرزا فتحعلى آخوندزاده، حاج سیاح محلاتى که اولین نشانه‏ها و پیام‌هاى روشنفکری قرن نوزدهمى اروپا را وارد ایران کردند، به شدت نامطمئن بودند.

ایشان میرزا ملکم‏خان را، که داعیه‌ روشنفکری داشت و مى‏خواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدین‏شاهى روشنگرى کند، دلال معامله‏‌ بسیار استعمارى و زیانبار «رویتر» و نیز دلال در قضیه‌‏ «رژى» می‌داند. از نظر ایشان، میرزا فتحعلى آخوندزاده هم شبیه میرزا ملکم‏خان است. او قبل از انقلاب اکتبر به قفقاز رفت و در روسیه سر سفره‌ تزارها نشست و با کمک تزارها و زیر سایه‌ آن‏ها، شروع به مبارزه با استبداد کرد که از نظر رهبری، این مبارزه، مبارزه‌ نامطمئن و غیرقابل قبولی بود. به این دلیل که اولین چیزى که این‏ها هدف قرار مى‏دادند، به جاى اینکه بیشتر به استبداد و جهات سیاسى بپردازند، به دین و اعتقادات مردم و سنت‌هاى اصیل بومى مى‏پرداختند.

از نظر رهبری، طبقات بعدى روشنفکری هم طبقات مطمئنى نبودند. اینان بیشتر شاهزاده‏ها، اشراف و اعیان‏زاده‏ها بودند. به طور کلی، در دوره‌ قاجار، یک روشنفکر وطنىِ میهنىِ بى‏غرضِ دلسوزِ علاقه‏مند، در بین مجموعه‌ روشنفکران ایران، کمتر دیده شد. در دوره‌ رضاخان نیز روشنفکران درجه‌ یکِ کشور، از اساتید، از نویسندگان و از متفکرانى که جزو زبدگان روشنفکری بودند، در خدمت رضاخانى قرار گرفتند که از فرهنگ و معرفت بویى نبرده بود.

رهبر معظم انقلاب معتقدند دفاع این‌ها از رضاخان، هیچ وجهى نداشت، چون نه باسواد بود، نه فرهنگى بود، نه ملى بود که همه می‌دانستند او مجری سیاست‌های انگلیسی‌هاست. خود روشنفکران می‌دیدند که انگلیسی‌ها رضاخان را آوردند، برکشیدند، به قدرت رساندند، سلطنت او را تقویت کردند، موانعش را نابود کردند و جاده را برای او صاف نمودند. در چنین شرایطی، روشنفکران، ایدئولوگ‌های حکومت کودتایی رضاخانی شدند! هر کاری که او خواست بکند، این‌ها ایدئولوژی و زیربنای فکری‌اش را فراهم می‌نمودند و برایش مجوز درست می‌کردند!

آیت‌الله خامنه‌ای، دوره‌‏ بعد از رفتن رضاخان و بعد از شهریور بیست را دوره‌ای می‌داند که حکومت عجیب و غریبى در آن زمان تشکیل شده بود و بعضى از صادق‌ترین روشنفکران گرچه به شوروی وابسته بودند، به حزب توده پیوستند. دسته‌ای از روشنفکران مثل ستون پنجم شوروی‌ها در ایران عمل مى‏کردند. بعد از ۲۸ مرداد، از لحاظ نشان دادن انگیزه‏هاى یک روشنفکر در مقابل یک دستگاه فاسد، سکوت عجیبى در فضاى روشنفکری هست. خیلى از کسانى که در دهه‌ بیست مورد غضب دستگاه‏ قرار گرفته بودند، در دهه‌‏ سى به همکاران مطیع دستگاه تبدیل شدند.

نقش روشنفکران در تاریخ ایران

به طور کلی رهبری معتقدند دلیل مبنایی بیماری روشنفکری در ایران، آن است که جریان مذکور در خدمت هویت و ارزش‌های ملی و دینی کشور قرار نگرفته و در بسیاری از مواقع، نه تنها خدمت مناسبی انجام نداده، بلکه با نوکری و سرسپردگی فکری و عملی، در خدمت منافع کشورهای استعمارگر و استبداد داخلی بوده است. این روند در دوران قاجار بیشتر ماهیت دلالی و مزدوری داشته و در دوران شکل‌گیری نهضت انقلاب ایران، صورت دیگری پیدا کرده است:

«در قضیه‏ ۲۸ مرداد، هیچ مبارزه‏ حقیقى از جانب روشنفکران صورت نگرفت... شدت عمل رژیم پهلوى در قضیه‏ ۲۸ مرداد، با روشنفکرانى که احیانا به دکتر مصدق یا نهضت ملى علاقه‏اى هم داشتند، کارى کرد که به ‏کل کنار رفتند و هیچ مبارزه حقیقى از طرف مجموعه‏ روشنفکر صورت نگرفت؛ در حالى که وظیفه‏ روشنفکری ایجاب مى‏کرد که به نفع مردم و به نفع آینده‏ آن‌ها وارد میدان شوند، شعر بگویند، بنویسند، حرف بزنند و مردم را روشن کنند؛ اما این کارها انجام نگرفت. آل‌احمد در همین کتابِ خدمت و خیانت روشنفکران، مى‏گوید: روشنفکران ایرانى ما به نظرم چنین تعبیرى دارد دست خودشان را با خون پانزده خرداد شستند! یعنى لب تر نکردند! همین روشنفکران معروف؛ همینهایى که شعر مى‏گفتند، قصه مى‏نوشتند، مقاله مى‏نوشتند، تحلیل سیاسى مى‏کردند؛ همینهایى که داعیه‏ رهبرى مردم را داشتند؛ همین‌هایى که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایاى اجتماعى، وقتى آن‌ها در یک روزنامه یا یک مقاله اظهارنظرى مى‏کنند، همه باید قبول کنند، این‌ها سکوت کردند!

این قدر این‌ها از متن مردم دور بودند و این دورى همچنان ادامه پیدا کرد. گاهى نشانه‏هاى خیلى کوچکى از آن‌ها پیدا مى‏شد؛ اما وقتى‏که دستگاه یک تشر مى‏زد، برمى‏گشتند مى‏رفتند!... بدترین کارى که ممکن بود یک مجموعه‏ روشنفکری در ایران بکند، کارهایى بود که روشنفکران ما در دوره‏ پانزده‏ساله‏ نهضت اسلامى انجام دادند؛ به‏ کل کنار رفتند! نتیجه هم معلوم شد؛ مردم مطلقا از آن‌ها بریدند. البته تا حدودى، تعداد خیلى معدودى وسط میدان بودند. از جمله خود مرحوم آل‌احمد بود. حتى شاگردان و دوستان و علاقه‏مندانش وارد این میدان نشدند؛ خیلى دورادور حرکتى کردند. زندان‌ها از مردم، از روحانیون، از دانشجویان، از طلبه‏ها، از آحاد مردم، از کارگر و از کاسب پُر بود. تمام طول این سال‌هاى متمادى، بیشترین تعداد زندانیان را، زندانیان مربوط به نهضت امام تشکیل مى‏دادند؛ چون تلاش‌شان، تلاشى بود که دستگاه را به ستوه مى‏آورد. این چهره‏هاى معروفى که همه مى‏شناسید، زندان رفتند و ساعتهاى متمادى زیر شکنجه فریاد کشیدند؛ اما آن آقایان نه! البته بعضى از این‌ها که به خاطر چیز مختصرى به زندان مى‏افتادند، تقریبا به فوریت به توبه‏نامه مى‏رسیدند! الآن در میان همین چهره‏هاى معروفى که مى‏خواهند عامل ارتجاع روشنفکری در زمان ما شوند... کسانى بودند که در زندان نامه مى‏نوشتند و التماس و گریه مى‏کردند! ما این‌ها را کاملا از نزدیک مى‏شناسیم؛ خودشان هم مى‏دانند که ما آن‌ها را مى‏شناسیم‌شان؛ اما جوانان این‌ها را نمى‏شناسند. آن مجموعه‏ آن روز، تا زمان انقلاب نشان داد که یک قشر غیرقابل اعتماد براى رهبرى فکرى مردم است.

در مجموع از دیدگاه رهبر انقلاب، روشنفکران عاملی شدند برای کمک به انحطاط اخلاقی و ترویج بی‌حجابی. یکى از همین فعالیت‌هاى فاجعه‏آمیز، قضایاى هفدهم دى بود که در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. طبق نقشه‏ دشمنان اسلام و ایران، به کمک روشنفکران‏ آن روزِ متصل به دربار پهلوى، تصمیم گرفتند که زن ایرانى را از دایره‏ عفاف و حجاب خود بیرون کنند و این نیروى عظیم ایمانى را، که به برکت عفاف زن همواره در جوامع مسلمان وجود داشته است، نابود کنند و بر باد بدهند.

روشنفکران عاملی شدند برای ذلت و عقب‌ماندگی و اجرای نقشه‌های استعماری.

بعد از پیروزى انقلاب، روشنفکرى نوین به وجود آمد. از نظر ایشان، با وجود مقاومت‌هایی که وجود داشت، در دوره‏ انقلاب، شاعر، نویسنده، منتقد، محقق، کارگردان، سینماگر، نمایشنامه‏نویس و نقاش، از دو قشر پدید آمد: یکى از عناصرى که انقلاب این‌ها را به وجود آورده بود و دوم عناصرى که از دوره‏ قبل بودند و انقلاب این‌ها را به‏ کلى قلب ماهیت کرده بود. براى اولین بار بعد از گذشت تقریبا صد سال از آغاز تحرک روشنفکری در ایران، روشنفکری بومى شد. آن کسانى که در مقوله‏هاى روشنفکری فعال‏ترند و در مرکز دایره‏ روشنفکری قرار دارند، یعنى نویسندگان و شعرا، تا برسد به قشرهاى گوناگون، مثل هنرمندان و نقاشان و... این‌ها براى اولین بار در این کشور مثل یک ایرانى فکر کردند، مثل یک مسلمان حرف زدند، محصول روشنفکری و هنرى و ادبى تولید کردند.

جنگ هم میدانى براى بروز استعدادها در این زمینه شد و فضایى را که روشنفکری براى رشد و شکوفایى خودش لازم داشت، در همان جهت درست تشدید کرد. به طور کلی، از نظر ایشان، در عالم حرکت روشنفکرى، این یک پیشرفت و یک ترقى و یک کار منطبق با طبیعت روشنفکری بود؛ چون روشنفکری طبیعتش پیشروى است و درستش همین بود که از آن اشتباه و از آن بیمارى نجات پیدا کند، اما در شرایط قبل از انقلاب امکان نداشت. شرایط انقلاب این تحول را ممکن و عملى کرد.

رهبری معتقدند بعد از جنگ تلاش‏هایى جدى و ارتجاعی شروع شد براى اینکه روشنفکری ایران را به همان حالت بیمارى قبل از انقلاب برگردانند:

«ارتجاعِ روشنفکری... یعنى برگشتن به دوران بیمارى روشنفکرى؛ برگشتن به دوران بى‏غمى روشنفکران؛ برگشتن به دوران بى‏اعتنایى دستگاه روشنفکری و جریان روشنفکری به همه‏ سنت‌هاى اصیل و بومى و تاریخ و فرهنگ این ملت. امروز هر کس این پرچم را بلند کند، مرتجع است؛ ولو اسمش روشنفکر و شاعر و نویسنده و محقق و منتقد باشد. اگر این پرچم‏ را بلند کرد، پرچم بازگشت به روشنفکری دوران قبل از انقلاب، با همان خصوصیات و با جهت‏گیرى ضدمذهبى و ضدسنتى این مرتجع است؛ این اسمش ارتجاع روشنفکری است.

شاخصه‌ها و منشأ بیماری روشنفکران

رهبر انقلاب با وام‌گیری از اندیشه‌ آل‌احمد، سه شاخصه را شاخصه‌های اصلی روشنفکری بیمار در ایران می‌دانند. به نظر رهبر انقلاب اولین شاخصه‌ روشنفکری بیمار، مخالفت با مذهب و دین است؛ یعنى روشنفکر از نظر این طیف بیمار، کسی است که لزوما بایستى با دین مخالف باشد. به نظر ایشان، روشنفکری جدید، اصلا این‌طورى متولد شد؛ ضددین و مخالف با دین و عازم بر قلع‏ و قمع دین. دانشگاه هم که طبعا زایشگاه و پرورشگاه همین روشنفکری جدید اروپایى بود چنین فضایی پیدا کرد.

دومین شاخصه‌ روشنفکری بیمار، از نظر رهبری، علاقه‏مندى به سنن غربى و اروپارفتگى و این‏‌طور چیزها است و سومین شاخصه‌ روشنفکری بیمار هم درس‏خواندگى است.

از نظر ایشان، این سه خصوصیتى که برداشت عامیانه و خصوصیات عامیانه‏ روشنفکری است، در حقیقت ساده‏شده‏ دو خصوصیت دیگرى است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکری مى‏شود آن‌ها را بیان کرد. یکى از آن دو خصوصیت، عبارت است از بى‏اعتنایى به سنت‌هاى بومى و فرهنگ خودى که این دیگر بحث عوامانه نیست؛ این حتمى است. دیگرى، اعتقاد به جهان‏بینى علمى، رابطه‏ علمى، دانش و قضا و قدرى نبودن این‌ها. این در حالى است که در معناى روشنفکری ساخته‌و پرداخته‏ فرنگ، که این‌ها آن را از فرنگ گرفتند و آوردند، به ‏هیچ ‏وجه این مفهوم و این خط و جهت نیست! یعنى چرا باید یک روشنفکر حتما به سنت‌هاى بومی‌اش بى‏اعتنا باشد؛ علت چیست؟ چرا باید کسى که با تفکر خودش کار مى‏کند، لزوما به سنت‌هاى زادگاه و کشور و میهن و تاریخ خودش بیگانه باشد، حتى با آن‌ها دشمن باشد، یا بایستى با مذهب مخالف باشد؟

رهبر انقلاب دلیل این نوع برداشت انحرافی را در روحیه تقلید و خفت نسبت به فرهنگ غرب می‌داند. چیزی که در غرب بعد از دوران رنسانس اتفاق افتاد بسیار متفاوت از جریان فکری و مذهبی در ایران بود. مذهب و دین حاکم بر دوران قرون وسطا غیر از مذهب و دینی است که در ایران حاکم بود. بنابراین قیاس این دو اساسا بی‌مبنا و ناشی از جهل یا عمد بوده است.

از نظر آیت‌الله خامنه‌ای روزى که مقوله‏ روشنفکری اول بار در فرانسه به وجود آمد، اوقاتى بود که ملت فرانسه و اروپا از قرون وسطی خارج شده بودند؛ مذهب کلیسایىِ سیاهِ خشنِ خرافىِ مسیحیت را پشت سر انداخته و طرد کرده بودند. دانشمند را مى‏کُشد، مکتشف و مخترع را محاکمه مى‏کند، تبعید مى‏کند، نابود مى‏کند، کتاب علمى را از بین مى‏برد. این بدیهى است که یک عده انسان‌هاى فرزانه پیدا شوند و آن مذهبى که این خصوصیت را داشت و از خرافات و حرف‌هایى که هیچ انسان خردپسندى آن را قبول نمى‏کند، پُر بود، به کنارى بیندازند و به کارهاى جدید رو بیاورند و دایره‌المعارف جدید فرانسه را بنویسند و کارهاى بزرگ علمى را شروع کنند. بدیهى است که این‌ها طبیعت کارشان پشت کردن به آن مذهب بود. آن وقت روشنفکر مقلد ایرانى در دوره‏ قاجار، که اول بار مقوله‏ «انتلکتوئل» را وارد کشور کرد و اسم «منورالفکر» به آن داد و بعد به «روشنفکر» با همان خصوصیت ضدمذهبش تبدیل شد، آن را در مقابل اسلام آورد؛ اسلامى که منطقى‏ترین تفکرات، روشن‏ترین معارف، محکم‏ترین استدلال‌ها و شفاف‌ترین اخلاقیات را داشت؛ اسلامى که همان وقت در ایران همان کارى را مى‏کرد که روشنفکران غربى مى‏خواستند در غرب انجام دهند!

یعنى در برهه‏اى از دوران استعمار، روشنفکران غربى، با مردم مناطق استعمارزده‏ غرب هم‏صدا شدند. مثلا اگر کشور اسپانیا، کوبا را استعمار کرده بود و ثروت آنجا شکر کوبا را در اختیار گرفته بود، ژان پل سارتر فرانسوى از مردم کوبا و از فیدل کاسترو و از چه‏گوارا، علیه دولت استعمارى فرانسه دفاع مى‏کرد و کتاب مى‏نوشت. به عبارت دیگر، روشنفکر غربى در برهه‏اى از زمان، با دولت و با نظام حاکم بر خودش، به نفع ملت‌هاى ضعیف مبارزه مى‏کرد. این کار در ایران به وسیله‏ میرزاى شیرازى، میرزاى آشتیانى در تهران، سید عبدالحسین لارى در فارس انجام شد. این‌ها با نفوذ استعمار مبارزه مى‏کردند؛ اما چه کسى به انعقاد قراردادهاى استعمارى و دخالت استعمار کمک مى‏کرد؟ میرزا ملکم‏خان و امثال او و بسیارى از رجال قاجار که جزو روشنفکران بودند؛ یعنى درست مواضع جابه‏جا شده بود، اما در عین ‏حال مبارزه با دین خرافى مسیحیت در روشنفکری ایران، جاى خودش را به مبارزه با اسلام داد! بنابراین یکى از خصوصیات روشنفکر این شد که با اسلام، دشمن و مخالف باشد.

در منطق رهبری، در روشنفکری به معناى حقیقى کلمه، نه ضدیت با مذهب هست و نه ضدیت با تعبد. یک انسان مى‏تواند هم روشنفکر باشد؛ به همان معنایى که همه‌ روشنفکر را تعریف کرده‏اند؛ کسى که به آینده نگاه مى‏کند، کار فکرى مى‏کند، رو به پیشرفت دارد و هم مى‏تواند مذهبى باشد، مى‏تواند متعبد باشد، مى‏تواند مرحوم دکتر بهشتى باشد، مى‏تواند شهید مطهرى باشد، مى‏تواند بسیارى از شخصیت‌هاى روشنفکر مذهبىِ کاملا مومن ما باشد که ما دیده‏ایم. هیچ لزومى ندارد که مخالف مذهب باشد. از نظر رهبری، جالب اینجاست که وقتى قید عدم تعبد را جزو قیود حتمى و اصلى روشنفکری ذکر مى‏کنند، نتیجه این مى‏شود که علامه‏ طباطبایى، بزرگترین فیلسوف زمان ما، که از فرانسه فلاسفه و شخصیتهاى برجسته‏اى مثل هانرى کربن به اینجا مى‏آیند و چند سال مى‏مانند تا از او استفاده کنند، روشنفکر نیست؛ اما مثلا فلان جوجه‏شاعرى که به مبانى مذهب و مبانى سنت و مبانى ایرانى‏گرى اعتقادى ندارد و چند صباحى هم در اروپا یا آمریکا گذرانده، روشنفکر است و هر چه در اروپا بیشتر مانده باشد، روشنفکرتر است!

در مجموع با تعمق در بیانات رهبری می‌توان چند عامل اصلی را در شکل‌گیری بیماری روشنفکری در ایران مؤثر دانست:

الف) ماهیت بیمار روشنفکری غربی: یک عامل مهم در معیوب بودن جریان روشنفکری در ایران، نقص اساسی در سرچشمه اصلی است؛ مبانی و اصول روشنفکری غربی مبانی الحادی و اومانیستی است که طبیعتا بیماری‌زا بوده و غالبا توجیه‌گر نظام سلطه و معارض با نظام توحیدی است.

ب) استعمارگران انگلیسی: رهبری معتقدند تقریبا لردهاى سیاسى و انگلیسى‏هاى عالى‏رتبه‏ دولتى در زمان قاجار، نقشه‏ى سیاسى دنیا را رقم مى‏زدند. در حقیقت، آن‌ها با همه‏ دنیا کار داشتند؛ از استرالیا بگیرید تا مناطق مرکزى آسیا، تا شبه‌قاره‏ هند، تا ایران، تا خاورمیانه، تا شمال آفریقا و تا آمریکا. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که در این منطقه‏ حساس دنیا، که نفت و گاز دارد و مى‏باید انرژى آینده‏ى دنیاى آن روز را تأمین بکند و از لحاظ سوق‏الجیشى، نقطه‏ى حیاتى بین شرق و غرب محسوب مى‏شد، اگر بخواهند خودشان را تثبیت بکنند، مجبورند به‏ گونه‏اى وجود وجدان دینى اسلام را در این منطقه علاج کنند؛ والا با بیدار بودن وجدان دینى و ایمان اسلامى مردم، ادامه‏ نقشه‏هاى آن‌ها ممکن نخواهد بود. به همین دلیل، دو راه را انتخاب کردند؛ یک راه، اشاعه‏ى شهوات و باز کردن راه شهوت‌رانى بود. جریان دیگر، جریان علمى و فکرى بود. یعنى با ورود تفکرات علمىِ جدید به کشورهاى اسلامى، که قهرا جاذبه داشت و طبیعى بود که پیشرفت‌هاى علمى‏اى که اروپا به آن دست یافته بود، جاذبه داشته باشد، این پیشرفت‌هاى علمى را وسیله‏اى براى بى‏اعتقادى به دین و خاموش کردن شعله‏ى ایمان دینى در دل‌ها و از بین بردن بیدارى وجدان دینى در آحاد مردم قرار دادند. لذا دانشگاه‌ها را از اول بر پایه‏ بى‏اعتقادى گذاشتند. از نظر ایشان، هر گروه از جوانانى که در دوره‏هاى اول براى تحصیل رفتند، هدف تبلیغات ضداسلامى اروپایی‌ها قرار گرفتند. آن کسانى که اولین پرورش‏یافته‏هاى فرهنگ غرب بودند، غالبا با دین، بیگانگى و بلکه عنادى احساس مى‏کردند.

از نظر ایشان روشنفکران وابسته، در داخل کشور ما کاشته شده بودند. غرب مسلط به فناورى و علم، روزى که خواست در ایران، پایگاه تسلط خودش را مستحکم کند، از راه روشنفکری وارد شد.

ج) تقلید کورکورانه خود روشنفکران: همان روزى که در داخل کشور ما حرکت روشنفکری به وجود آمد و عده‏اى احساس کردند باید به غربیان رو کنند و از آن‌ها یاد بگیرند، نقاط مثبت فرهنگ غرب را یاد نگرفتند. آن‌ها به جاى اینکه خُلقیات مثبت را یاد بگیرند و ترویج کنند، چیزهاى ظاهرى و کم‏ارزش و یا مضر را آموختند و رواج دادند؛ از جمله آزادى جنسى، اختلاط زن و مرد، بى‏اعتنایى به معنویت، حذف دین، بدگویى به روحانیان و یا مواردى مانند نوع و شکل لباس و میز و صندلى و در کل، امور این ‏گونه را که یا خیلى کم‌اهمیت بودند یا اصلاً اهمیت نداشتند و یا حتى مضر هم بودند.

د) ذلت و خفت ذاتی برخی روشنفکران: از طرف دستگاه استکبار، براى خریدن نخبگان اقداماتى انجام شد؛ نخبگانى که اگرچه از لحاظ علمى یا سیاسى نخبه بودند، اما ارزش درونى‏شان خیلى پایین بود و خیلى راحت خریده شدند؛ قلم‏ها و زبان‏هایشان را فروختند، حتى فکرها و وجودشان را فروختند. از آن روز این‌ها سراغ این نخبه‏ها رفتند و با پول تطمیع‌شان کردند. این‌ها هم حقیر، ضعیف و اسیر بودند و تن دادند و خودشان را به پول فروختند.

هـ) عدم حضور رسمی قرآن در جامعه: در دوران حاکمیت‌هاى طاغوت، قرآن به صورت رسمى در جامعه حضور نداشت و نتیجه این شده بود که مجموعه‏هاى روشنفکری و مجموعه‏هاى دانشگاهى ما به‌ کلى با قرآن فاصله داشتند؛ یعنى واقعا در بین تحصیل‏کرده‏هاى آن زمان، کسى که با قرآن انسى داشته باشد، آشنایى‏اى داشته باشد ‌ـ‌ نه آشنایى خیلى وسیع‏ و عمیق، بلکه آشنایى محدود‌ـ‌ واقعاً به چشم نمى‏خورد.

نتایج حاکمیت ایده روشنفکری بیمار

از نظر رهبری، مهم‌ترین نتیجه سیطره جریان بیمار روشنفکری، کمک به انحطاط و زوال همهجانبه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بود و روشنفکران‏ ما کسانى بودند که به اروپا مى‏رفتند یا نوشته‏هاى آن‌ها را مى‏خواندند. لذا با پیشرفت‌هاى آن‌ها آشنا مى‏شدند و خود را در مقابل آن‌ها ناتوان و حقیر مى‏دیدند.

در دیدگاه وی، گناه بزرگ نسل اول روشنفکران‏ این کشور، که مروج تفکرات غربى و فرهنگ غربى بودند، همین است. به ملت ایران تبیین و اصرار و تکرار کردند که تو چیزى نیستى. ارزش‌هاى تو، اعتقادات تو، گذشته‏ى تو، تاریخ تو و بزرگان تو به چیزى نمى‏ارزند. توانستند یک نسل ازخودبیگانه‏اى درست کنند که پذیراى یک حکومت ظالم و دست‏نشانده‏اى مثل حکومت رضاخان قلدر باشد.

ویژگی‌های روشنفکر اسلامی

رهبر انقلاب معتقدند روشنفکر اسلامی باید واجد ویژگی‌هایی باشد تا بتوان حقیقتا وی را روشنفکر نامید. بدون این شاخص‌ها، از نظر ایشان، روشنفکری اسلامی معنا نمییابد. این شاخص‌ها به قرار زیرند:

1. دردمندی و احساس مسئولیت اجتماعی. 2.بصیرت و هوشمندی ۳. تسلیم‌ناپذیری در مقابل زورگویی‌های نظام استکباری 4. علم‌آموزی و مبارزه هم‌زمان.۵. دین‏دارى و ایمانِ روشن‏بینانه و شجاعت.۶.مردمی بودن 7. اعتماد به نفس ۸. پاکیزگى، پارسایى، پاک‏دامنى، آگاهى و روشن‏بینی. 9.منطق و استدلال قوی.10.پیشرو بودن و آینده‏نگری

مسئولیت روشنفکران

ایشان معتقدند روشنفکران مانند سایر اقشار جامعه، تکالیف و مسئولیت‌هایی را عهده دارند که برخی از این‌ها مشترک است، اما بخشی از آن‌ها در خصوص روشنفکران اهمیت و جایگاه خاص‌تر و جدی‌تری پیدا می‌کند، اما برخی مسئولیت‌ها را نیز بیشتر متوجه و مخصوص روشنفکران می‌دانند:

1.توجه هم‌زمان به حق و تکلیف

2. اصلاح خویش

۳.کمک به رفع عقبماندگی

۴. جلوگیری از رواج دنیاطلبی و اشرافیگری

۵. حفظ سیرت انقلاب اسلامی

۶ .مبارزه با استکبار

7. امر به معروف و نهی از منکر

8. ترویج اسلام سیاسی و تقویت آن

۹. حفظ عوامل عزت ملی

۱۰. حفظ و تقویت ایمان و معنویت و غیرت دینی

۱۱. ترسیم شخصیت پیامبر اکرم

۱۲. تدوین منشور وحدت مسلمین

۱۳.مقابله با تهاجم فرهنگی

۱۴. بسترسازی برای برگشت مردم به قرآن

نتیجه‌گیری

به طور کلی، رهبر انقلاب انتقادات جدی و بنیادینی بر مبنا و اصول شکل‌گیری جریان روشنفکری وارد می‌دانند؛ اما در مجموع، اصل مقوله روشنفکری را با توجه به مفهوم مثبت آن، مورد نیاز و ضروری برای رشد و ترقی جامعه در نظر می‌گیرند. در مجموع، رهبری وجود روشنفکر متعهد و ملتزم به مذهب را نیاز اساسی جامعه می‌دانند و معتقدند باید جریان روشنفکری اسلامی روزبه‌روز پُرشمارتر و قوی‌تر بشود. ایشان در چند جا، ضمن تشریح ابعاد گوناگون فکری و شخصیتی شهید مطهری، تصریح می‌کنند که باید تلاش بشود جریان فکری ایشان به عنوان یک مسیر درست در حوزه روشنفکری اسلامی تداوم پیدا کند و متوقف نشود؛ چون ما همیشه به مطهرى نیاز داریم. از نظر ایشان، در شخص شهید مطهرى و امثال ایشان نمى‏شود متوقف شد. بر پایه‏ پیشرفت‌هاى فکرى و نوآورى‏هاى او باید جامعه و مجموعه‏ى فکرىِ اسلامى ما به نوآورى‏هاى دیگرى دست پیدا کند. ما احتیاج داریم مطهرى‏هایى براى دهه‏ى آینده داشته باشیم؛ چون نیازهاى فکرى روزبه‌روز و نوبه‏نو وجود دارد.

پی‌نوشت‌ها

1.بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران،‏ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۷.
2. آشوری، داریوش (۱۳۷۸)، دانشنامه سیاسی (فرهنگ اصطلاحات و مکتب‌های سیاسی)، انتشارات مروارید، تهران، چاپ پنجم، ص ۱۷۸.
3. دهخدا، علیاکبر (۱۳۴۶)، لغت‌نامه دهخدا، زیر نظر دکتر محمد معین، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، شرکت چاپ ۱۲۸، تهران، ج ۲۶، ص ۱۷۱.
4. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران،‏ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۷.
6 تا 16. همان
17. بیانات در جمع اقشار مختلف مردم قم،‏ ۱۹ دی ۱۳۸۶.
18. بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم،‏ ۱۴ مهر ۱۳۷۹.
19. بیانات، سال ‏۱۳۸۰، ص ۱۴۴

20. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران،‏ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۷.

21 تا 23. همان

24. بیانات در دیدار با وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالى و رؤساى دانشگاههاى سراسر کشور، ۲۳ مرداد ۱۳۶۹.
25. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران،‏ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۷.

26 تا 30. همان.
31. بیانات در دیدار دانش‏آموزان، دانشجویان، معلمان و پرستاران، به مناسبت روز ۱۳ آبان، ۱۳ آبان ۱۳۷۱.
32. سخنرانى در جمع طلاب حوزه‏هاى علمیه و دانشجویان دانشگاهها، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه،‏ ۲۸ آذر ۱۳۶۹.
33. بیانات در دیدار وزیر، معاونین و رؤساى مناطق آموزش‌وپرورش سراسر کشور، ۲۱ مرداد ۱۳۷۱.
34. بیانات در دیدار وزیر و مسئولان «وزارت ارشاد» و اعضاى «شوراهاى فرهنگ عمومى کشور»، ۱۹ تیر ۱۳۷۴.

35. بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق‌علیه‏ السلام، ۲۹ دی ۱۳۸۴.
36. بیانات در دیدار جمعى از بانوان قرآن‏پژوه کشور، ۲۸ مهر ۱۳۸۸.
37. بیانات، سال ‏۱۳۸۳، ص ۲۵۹.
38. سخنرانى در دیدار ۲۲ اسفند ۱۳۶۸

39. بیانات به مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانى، ‏۹ آبان ۱۳۷۵.
40. بیانات، سال ‏۱۳۸۷، ص ۷۴.
41. بیانات، سال ‏۱۳۶۹، ص ۴۰۷.
42. بیانات ۱۴ آبان ۱۳۷۶.
43. بیانات، سال ‏۱۳۷۹، ص ۴۴.
44. بیانات، سال ‏۱۳۸۳، ص ۳۹.
45. بیانات ۱۷ خرداد ۱۳۷۳.
46. بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران،‏ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۷.
47. پیام به ملت شریف ایران به مناسبت حلول سال جدید، ۱ فروردین ۱۳۷۹ 48. بیانات، سال ‏۱۳۷۸، ص ۸۹.
49.بیانات در جمع جوانان استان اصفهان،‏ ۱۲ آبان ۱۳۸۰.
50. بیانات در جمع جوانان استان اصفهان،‏ ۱۲ آبان ۱۳۸۰.
51. بیانات در جمع کارگزاران نظام در سالروز عید سعید مبعث،‏ ۲ مهر ۱۳۸۲.
52. بیانات در مراسم فارغ‏التحصیلى گروهى از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس‏، ۱۲ شهریور ۱۳۷۷.
53. بیانات در جمع شرکت‏کنندگان در همایش آسیب‏شناسى انقلاب،‏ ۱۵ اسفند ۱۳۷۷.
54. بیانات، سال ‏۱۳۸۷، ص ۱۸۶.
55. پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی‌رحمت‌الله‌علیه، ۱۰ خرداد ۱۳۶۹.
56. بیانات، سال ‏۱۳۷۱، ص ۱۱۲.
57. بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت سالروز هفدهم ربیع‏الاول،‏ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۲.
58. بیانات، سال ‏۱۳۷۶، ص ۱۱۴.
59. بیانات، سال ‏۱۳۷۸، ص ۳۱.
60. بیانات، سال ‏۱۳۷۹، ص ۵۹.
61. بیانات، سال ‏۱۳۸۶، ص ۱۱.
62. پیام به حجاج بیت‏الله الحرام،‏ ۱۲ اسفند ۱۳۷۹.
63. بیانات، سال ‏۱۳۷۶، ص ۱۹۸.
64. بیانات در دیدار اعضاى کنگره‏ى حکمت مطهر ۱۸/ ۱۲/ ۱۳۸۲

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: