باران زعیمی
برای ما شهریها که از زیبایی و طراوت طبیعت دوریم، بارش برف و فرش سپیدی که پهن میکند بسیار شوقانگیز است. در این ماجرا حتی با وجود بیتدبیری شهروندان در تلنبار شدن جمعیتی در یک شهر و بیکفایتی و «باری به هرجهت بودن»ِ مدیران شهری که وقایع زیبای طبیعی را به بحران تبدیل میکند، حال دلها خوب است. شبهنگام که زمینِ برفی شهر تلاش میکند به سکوت دل بدهد تا زیر بالاپوش سپیدش کمی کسب آرامش کند و آسمان با ابرهای سرخ و سفید و صورتی مشغول جلوهگری میشود، هیچ صاحب ذوقی نمیتواند از این فضای رویایی بگذرد و هوس قدم زدن نکند.
اینجا عقب افتادن اجاره خانه، انتظار برای ثابتقدمترین قیمت موجود یعنی یارانه 45 هزارتومانی جهت خرید 400 گرم گوشت محترم، فکر جهیزیه دختر، اندوه هزینه ازدواج پسر و خانه دو نفرهای که نیست، بغض ورشکسته شدن کارگاه تولیدی و چشمهای اشکبار مادر بر بالین کودک بیمار و بیشمار دلیل دیگر برای غم و ناراحتی، مانع لذت بردن از نقاشی قشنگ الهی نمیشود.
همین لذتهای کوچک است که به زندگی طراوت میدهد و نمیگذارد
کمرهای خم شده زیر بار ناملایمات روزگار بشکند. در این بین آنچه کمتر دیده میشود
پیشزمینهای است که اگر نباشد حتی نمیتوان در آسودگی، غم نان و مال و آینده داشت.
مثلا وقتی مسئولی شبهنگام، آب و صابون
پیدا نمیکند تا صورتش را بشوید یا دلش از سیب و گلابیهای فناشده باغ خیالیاش
سوخته یا هیچ واقعه تاریخی، آیه و روایتی برای اثبات لزوم حاکمیت فرعونها، قارونها
و شدادها بر بندگان خدا پیدا نمیکند، برادرش محبوس است و رنگ ریشش هم دیر شده با
یک دستور ناگهانی بهشت جاسوسان را تبدیل میکند به بهشت آشوبگران! دیگر امانی برای
غم نان و مال باقی نمیماند.
وقتی امن و امان رفت، فقط هول جان است که معلوم نیست بماند یا برود. چشمها نگران فرود خنجرها، قمهها و گلولههایی است که بر جسم بیگناهان مینشیند، نگران آتشی است که بر زندگیها میافتد و امیدهایی که ذره ذره جمع شده اما در لحظه بر باد میرود. وقتی حیوان وحشی آشوب و ناامنی در شهر افسار پاره میکند چگونه میتوان انتظار بهبود و اصلاح داشت بهخصوص وقتی این حیوان وحشی سر در آخور دشمن ملت داشته باشد؟
قدیمها که بی»روح خدا» بودیم بیگانهها با مشتی رضاپالان و شعبان بیمخ و پری بلنده در این مملکت حکومت جابهجا کرده و زیر سایه همان حکومت نسلکشی میکردند. تکه تکه از خاک کشور میکندند و ملت ناچار از تماشا در سکوت بود. اما امروز به برکت انقلاب «روح خدا» و خون بهترین فرزندان کشور، دهه به دهه، عمر اغتشاش و آشوب در این کشور کوتاهتر شده و ملت در اوج نارضایتی از مسئولین راه گم کرده هم با چنگ و دندان از بزرگترین موهبت عطا شده به خود یعنی «امنیت» دفاع میکند.
امنیت که باشد میتوان ویرانیها را ساخت و خطاها را جبران کرد؛ میتوان درست تصمیم گرفت، درست انتخاب کرد و به استقرار عدالت امید داشت؛ میتوان از خشخش برف لذت برد و به رویشهای بهار دل سپرد.