عاطفه میرافضل
در سال 1298 کاروان آوارگان جنگ جهانی اول از ایروان قفقاز از راه جلفای تبریز وارد خاک ایران شد. در این میان جوان 34 سالهای بود که با خانواده خود به شهر مرند رسید. به دستور میرزا آقاخان مکافات در مدرسه دولتی احمدیه کار آموزگاری را آغاز کرد. نام این جوان «میرزا جبار عسگرزاده» بود. در آن مدرسه ضمن رسیدگی به مسائل بهداشتی کودکان، به تشویق آقای مکافات نمایشنامهای به نام «خور خور» برای بچهها نوشت و در حیاط مدرسه اجرا کرد. انگار رسم روزگار بر این بود که جوان قفقازی در سرزمین ایران بدرخشد و نامی نیک از خود در تاریخ ایران زمین بر جا گذارد. جوانی که نام نیکش «باغچهبان» است.
شروع
مدیر مدرسه «احمدیه»، عباسعلی الفت نوبری میگوید:
«روزی در منزل خود
نشسته بودم. خادم مدرسه وارد شد و اظهار داشت که یک نفر تقاضای ملاقات با شما را
دارد. گفتم تشریف بیاورند. تازه وارد جوانی بود تقریبا 35 ساله، ولی با وضع پریشان
و حالی شوریده. چایی آوردند. رد کرد و گفت: اول به دردم برسید و علاج
کنید، بعد چایی میخورم.
گفتم: بفرمایید.
گفت: من جبار عسگرزاده و آذربایجانی هستم، چندین سال در مدارس قفقاز به تعلیم و
تدریس مشغول بودهام و ضمنا اشعار و مقالاتی در مجله «ملا نصرالدین» مینوشتم.
اخیرا در اثر تغییراتی که در قفقاز حاصل شد تمام وسائل زندگی خود را جا گذاشته،
تنها با خانمم پیاده و از بیراهه وارد ایران شده و خود را به مرند رساندهایم.
حالا دیگر قدرت ادامه زندگی ندارم و در این جا هم کسی را نمیشناسم. چون شما نیز
فرهنگی هستید، آمدهام تا کاری به من بدهید.
من از سخنان او و وضع پریشانش بینهایت متأثر شدم. آن زمان حقوق ماهانه آموزگاران از سه تا شش تومان بود. در آن موقع تمام موجودی نقدی من دو تومان بود که تقدیم او کردم تا بهطور موقت روزگار بگذراند تا بعد بتوانم کاری برای او بیابم. او دو تومان را به طرف من پرت کرد و با عصبانیت، مانند فرماندهای مقتدر فریاد زد؛ «آقا من برای گدایی نیامدهام. من نقاشی و بنایی و شیرینیپزی بلدم. من میتوانم نمایشنامه و شعر و مقاله بنویسم. من آموزگارم. به من کار بدهید و در مقابل کارم به من حقوق بدهید تا بتوانم زندگی خود و زنم را اداره کنم. ما اگر از گرسنگی بمیریم از کسی پول دستی نمیگیریم. هر چه برای گرفتن پول پافشاری کردم، نپذیرفت.»
آغاز زندگی
در شهر ایروان قفقاز، کودکی چشم به جهان گشود که اسم او را
جبار گذاشتند. جد او رضا از اهالی تبریز بود و پدرش عسکر، در شهر ایروان به شغل
معماری و قنادی مشغول بود و البته در نقل داستانهای کهن و اشعار شاهنامه تبحر
داشت. مادربزرگش نیز، زنی با کفایت و طبیب محلی
و شاعر بود و هنر و استعداد این دو، نقش و نگار شخصیت هنری جبار را رقم زدند.
تحصیلات جبار، به شیوه سنتی و مکتبخانهای
بود و جبار ضمن آموزش در مکتبخانه، در کنار پدر کار میکرد. او در پانزده سالگی
با مختصر سوادی که داشت، مجبور به ترک تحصیل شد و مدتی سراغ قنادی و بنایی رفت تا
این که دوباره شرایط برای تحصیلش فراهم شد و پس از مدتی، در مدرسهای که در ایروان
به سبک جدید راه اندازی شده بود، به معلمی پذیرفته شد. او از خبرنگاران روزنامههای
قفقاز و از فکاهینویسان به شمار میآمد.
جبار باغچهبان در سال 1284 شمسی به خاطر درگیریهای قومی و مذهبی که در منطقه
قفقاز به اوج خود رسیده بود، مدتی به زندان افتاد. او در آنجا، مشغول روزنامهنگاری
شد و زندان چنان در افکار او تأثیر گذاشت که پس از رهایی، با عشق به آرمان صلح و
انساندوستی، فعالانه وارد زندگی فرهنگی و اجتماعی شد.
باغچه اطفال
جبار باغچهبان، در سال 1303 به دستور رئیس فرهنگ وقت، اولین کودکستان ایرانی را در تبریز به نام «باغچه اطفال» تأسیس کرد و از همان زمان، نامخانوادگی خود را از عسگرزاده، به باغچهبان تغییر داد. در همین کودکستان، جبار با دست خالی برای کودکان وسایلی اسباببازی و کاردستی تهیه میکرد و با علاقه بسیار، برای آنها زحمت میکشید. او در این «باغچه اطفال»، فقط به فکر تعلیم و تربیت و آموزش کودکان ناشنوا بود و از جان برای این کودکان مایه میگذاشت. وی در سال 1303 شمسی در تبریز به فکر تدریس به ناشنوایان افتاد و کار تدریس به کر و لالها را با سه پسرناشنوا آغاز کرد. باغچهبان در امر آموزش ناشنوایان، هیچگونه تجربه قبلی یا دسترسی به کتاب و مقالاتی در اینباره نداشت. او در پرتو تجربه شخصی، به نقش مهم حس بینایی و لمس اشیا در آموزش زبان به ناشنوایان پی برد. همچنین برای این کودکان، بازیها و کاردستیهای جدید و تزئینات و صورتکهای گوناگون ساخت. در واقع جبار باغچهبان با تأسیس این مدرسه، بهطور رسمی به تعلیم و تربیت کودکان کر و لال که در دنیای سکوت به سر میبردند، پرداخت.
باغچهبان؛ شاعر و ناشر کتاب کودک
شاید بتوان گفت که جبار باغچهبان، نخستین کسی است که شعر کودکان را بنیاد نهاد. او همچنین نخستین نویسنده و ناشر کتاب کودک در ایران است. یکی از دوستان او در این باره میگوید: «جبار در سال 1307شمسی، به رغم دشواریهای وسیع چاپ، کتابهای ویژه کودکان را چاپ کرد و نقاشیهایی را که خود میکشید، در آن قرار میداد». گفتنی است که یکی از کتابهای جبار باغچهبان با عنوان بابابرفی توسط کانون پرورش کودکان و نوجوانان به چاپ رسید و شورای جهانی کتاب کودکان، آن را به عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب کرد.
سمعک ویژه، اختراع باغچهبان
جبار باغچهبان، با تأسیس دبستان ناشنوایان در تهران، به فکر اختراع دستگاهی افتاد که کودکان ناشنوا بتوانند از آن استفاده کرده و قادر به شنیدن باشند. به همین منظور، در سال 1312 دستگاهی اختراع کرد که ناشنواها از راه دندان و حس استخوانی، قادر به شنیدن صداها میشدند و این سمعک، وسیله انتقال صدا از طریق دندان به مرکز شنوایی بود. دستگاه یاد شده پس از تکمیل، به نام «تلفن گنگ» در تاریخ 22 بهمن 1312، به نام جبار باغچهبان در اداره ثبت اختراعات به ثبت رسید.
فعالیتهای دیگر باغچهبان
از جذابیتها و خلاقیتهای مهم باغچهبان این که وی قبل از سال شمسی 1298 تئاتر میدانسته است، در ادبیات کودکان تجربه داشته و به توانایی خود در خلق نمایشنامهنویسی برای کودکان ایمان داشته است. استقلال این حرکت خودجوش ایرانی، آن هم بدون الگوبرداری مستقیم از تئاتر غرب درخور توجه است. با ابتکار باغچهبان، تئاتر کودک در ایران، پیش از تئاتر کودکان در خیلی از کشورهای جهان راهاندازی شده است.
خودش در این باره گفته است:
«با استفاده از قصههای عامیانه که از بچگی
بیاد داشتم، برای بچهها نمایشنامه و شعر و سرود و چیستان ساختم. برای کار نمایش، ماسک
انواع حیوانات و حشرات را تهیه کردم. من به جرئت و با اطمینان ادعا میکنم که کارهای
آن روز من، امروز (اشاره به سال تحریر) هم قابل رقابت نیست.
من علاوه بر معلمی، استعداد شاعری و ذوق نقاشی داشتم. روزنامهنویس بودم، هنرپیشگی
میدانستم، قناد بودم. قسمت بزرگی از توانایی خود را در این زمینه مدیون پدرم هستم.
بنایی و گچبری و قالبکاری و مجسمهسازی را از او آموخته بودم. مثلا میتوانستم برای
بچهها در قالب موش و زنبور و مرغ، طرحهایی بسازم که کودک بتواند هم به راحتی راه
برود و هم مانند خروس لاری بال بزند و بجنگد. دکوراسیون صحنههای نمایش بچهها را نیز
خود میساختم. کسانی که نمایشهای مرا در تبریز و شیراز و تهران دیدهاند.شاهد این
ادعاهای من هستند.»
باغچهبان با تأسیس مکتب نسوان، برای آموزش دختران نیز دست به ابتکار تازهای زد. وی در سال 1322، جمعیت حمایت از کودکان کر و لال را تأسیس کرد و در سال بعد، مجلهای به نام «مجله زبان» منتشر کرد و در آن، روش خویش را در اختیار آموزگاران کلاس اول گذاشت. او طی سالها تعلیم و تربیت کودکان، به روشی دست یافت که امروز آن را روش ترکیبی میگویند. جبار باغچهبان در همین سال، کلاس تربیت معلم ناشنوایان را باهمکاری دانشسرای مقدماتی، در آموزشگاه خود تأسیس کرد و بدین ترتیب، اولین گام در تربیت رسمی معلمان کودکان استثنایی برداشته شد.
تألیفات
جبار باغچهبان، در طول زندگی پربار خویش، خدمات ارزندهای به فرهنگ و ادبیات کودکان استثنایی ارائه کرد و آثار ارزشمندی از خود به یادگار گذاشت که هر کدام، نماد عشقی سرشار به فرهنگ ایران زمین است. از آن جمله میتوان به زندگانی کودکانه؛ دستور تعلیم الفبا؛ الفبای خودآموز برای سالمندان؛ اسرار تعلیم و تربیت؛ الفبای باغچهبان؛ روش آموزش کر و لالها؛ آدمی اصیل؛ بازیچه دانش؛ من هم در دنیا آرزو دارم و درخت مروارید اشاره کرد که البته ترجمه رباعیات خیام به زبان محلی آذربایجانی، اثری در نوع خود بینظیر است؛ زیرا ترجمه رباعیات خیام به زبان ترکی و آن هم منظوم و به همان وزن رباعی اصلی، تاکنون سابقه نداشته و در نوع خود شگفتانگیز است.
درگذشت باغچهبان
معلم گلهای خاموش ایران، میرزا جبار عسگرزاده باغچهبان، پس از عمری تلاش در راه اعتلای فرهنگ ایرانی، در روز چهارم آذرماه سال 1345، در 81 سالگی به دیار باقی شتافت و در تهران به خاک سپرده شد.