کد خبر: ۴۲۰۰
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۴:۴۵
پپ
صفحه نخست » کنز

حسنی احمدی

زراره‌بن‌اعین به همراه ابوجعفر در تشییع جنازه شرکت کرده‌اند. زنی در پشت جنازه ضجه می‌زد و صدای ناله‌اش بلند بود. عطاءابن‌رباح که در آن جمع بود رو به زن کرد و گفت: ساکت شو و صدایت بلند نشود وگرنه من برمی‌گردم. زن توجهی نکرد و عطا از میان راه بازگشت.

زراره رو به محمدبن‌علی کرد و گفت: عطا برگشت. محمد‌بن‌علی گفت: چرا؟ زراره پاسخ داد: زن ساکت نشد به همین خاطر عطا برگشت. فرزند حبیبم رو به زراره کرد و گفت: به راه خودت ادامه بده. ما اگر باطلی را دیدیم و به خاطر باطل از حق دست کشیدیم حق مسلمانی را ادا نکرده‌ایم.

نماز میت که به پایان رسید، صاحب عزا خود را نزد محمدبنعلی رساند و گفت: ای فرزند رسول خدا، خدا شما را رحمت کند، دیگر برگردید که آمدن شما را اذیت می‌کند. زراره رو با باقر کرد و گفت: صاحب جنازه اجازه دادند برگردید. من هم با شما کار خصوصی دارم. باقر نگاهی به زراره انداخت و گفت: به راهت ادامه بده، ما با اجازه او نیامدیم که با اجازه او برگردیم. بلکه از این عمل خواستیم به اجر و فضل خدا برسیم. انسان هر قدر پشت سر جنازه باشد همان‌قدر اجر می‌برد. زراره دیگر سکوت کرد و در کنار محمدبن‌علی به تشییع جنازه ادامه داد.

منبع: کافی، جلد 3، صفحات 171 و 172


نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: