حجتالاسلام و المسلمین عاملی
کسی از امیرالمؤمنین پرسید: من نمیتوانم برای نماز شب بلند شوم. حضرت فرمود: تو مردی هستی که روز که گناه میکنی، نمیگذارد شب برای نماز بلند شوی. بچه مریض شده باید بیمارستان ببری. این ظاهر است که بچه مریض شده است ولی باطن چیز دیگری است. باطن این است که نگذاشتند. امام سجاد میفرماید: خدایا من هروقت تصمیم میگیرم وارد جرگه دوستان تو شوم، دیگر من هم میتوانم جزء تائبین باشم، یک حادثهای پیش میآید، من محروم میشوم! بعد میگوییم: نکند این کار را کردم. فلان جا رفتم، کوتاهی کردم، یک وقتی بحث میکنیم در دعاها «ما لی» چرا من اینطور شدم؟ یکی از منازل سلوک همین سؤال است. در کلیله و دمنه هست که طوطی به انسان میگوید: ما مثل شما چرا، چرا نمیگوییم. انسان هم میگوید: برای همین است که شما حیوان ماندید. این چه نمازی بود خواندم؟ حضرت امام میگوید: این نمازهایی که میخوانیم اگر معصوم بخواند دق مرگ میشود.
سؤال: شیطان از بهشت خارج شد و نگفت: چرا؟ حضرت آدم دویست سال گریه کرد که چرا این طور شد؟ شب حساب خاصی دارد برای التذاذات معنوی و برای اینکه عوالمی برای انسان باز شود، از حضرت سؤال کردند: چرا کسی که نماز شب میخواند، چهره نورانی دارد؟ فرمود: چون با خدا خلوت کردند و خدا از نورانیت خود لباسی به اینها داده است. ما خیال میکنیم شب در رختخواب خوابیده است، ولی رختخواب نیست، شبش ضیافتخانه است. در رأس این انسانهای کامل هستند. در روایت هست که قلب حضرت ختمی مرتبت بالاتر از عرش است. عرش یعنی تمام مظاهر، شما حرکت کنید تا آخرین کهکشان کجا میرسید؟ میرسید به ماده تاریکی و خلاء لایتناهی، معنای رسیدن چیست؟ خدا میگوید: هر لحظه ما به کهکشانها اضافه میکنیم. همه اینها مظاهر هست. کسی نمیتواند از مظاهر بیرون بیاید. لذا در روایت هست که «يَا مَنْ لَا يَطَأُ عَرْشَهُ قَدَمٌ» هیچکس پایش بالای عرش نرسیده است. چون لازمهاش این است که از مذاهب بیرون برود، این امکان ندارد. قلب پیغمبر از این وسعت بالاتر است. یعنی با علم، این قلبی که ما میگوییم قلب انسان نیست.
*****
جایگاه رفیع شیعه
عبداللهبنابییعفور تنها شخصیتی است که حضرت صادق نسبت به او تعبیری دارد که به هیچکس ندارد. فرمود: من کسی را مثل عبداللهبنابییعفور سراغ ندارم که در طاعت خدا و پیامبر و امامش باشد. هیچکس چون ایشان مطیع خدا و پیغمبر نیست. نشان میدهد مکانت بسیار بزرگی داشته است. ایشان مطالب در شأنش بسیار است، یک نکته بسیار جالب است، قاضی ابویوسف با ایشان همسایه بود، ایشان آمد در دادگاه شهادت بدهد، قاضی ابویوسف شهادت ایشان را پذیرفت. ولی گفت: ای کاش یک خصلتی نداشتی. من میدانم نماز شبهایی داری، چه طاعت و عبادتی داری، اما میل تو به رفض، یعنی شیعه هستی. تا این را گفت گریه کرد. گفت: مرا به جماعتی نسبت دادی که میترسم از آنها نباشم. شیعه بودن آسان نیست. این کار عبداللهبنابییعفور نشان میدهد خیلی معرفتش بالا بوده نسبت به مقام شیعه، لفظ شیعه اسم نیست، وصف است. شکل نیست، محتوا است. ما چه کنیم «علی منابر من النور» باشیم؟ یک وقتی حضرت امیر نماز مغرب را تمام کرد. بعد از مغرب که به دارالعماره میرفت، بیرون شهر رفت. کسانی که پشت سرش نماز میخواندند هم رفتند. از شهر که خارج شدند، حضرت با دقت به صورت اینها نگاه کرد. گفت: شما چه کسانی هستید؟ گفتند: ما شیعه تو هستیم! حضرت فرمود: من هرچه نگاه میکنم سیمای شیعه را در شما نمیبینم.
*******************************************
نیت صادقانه در عمل
حجتالاسلام و المسلمین سعیدی
خشیت و نیت صادقه موجب صواب عمل است، خشیت، اینکه من بدانم در محضر خدا هستم و برای هیچکسی به جز خدا و برای خودم ارزش ندارد کار کنم. اما اگر کبر آمد، اولین مشکل شیطان «أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِين» (بقره/34) کبر ورزید و خودش را دید، من جلوی این سجده کنم؟ عبادت خودش موضوعیت پیدا کرد. نماز اول وقت چقدر ارزش دارد. مسجد هم اگر خدای نکرده نجس شده باشد، باید برود تطهیر کند. مقایسه میکنی که خدا گفته: اینجا مسجد تطهیر کردن را باید زود تطهیر کنی و نماز را میشود به تأخیر انداخت، پس بالأخره نماز بیشتر ارزش دارد یا نجاست؟ بعضی از وقتها درست است نماز ستون دین ماست اما واجب موقت است و فوری است. تکلیفت الان چیست؟ حالا کسی مقدس بازی درمیآورد و میگوید: نه، نماز اول وقت واجب است. تکلیف الان این است که آستین را بالا بزنی و دستت نجس شود، شلنگ آب هم بیاوری و آب بکشی و نمیشود اینجا نماز هم بخوانی. بعضی از علما میگویند: قبول است و بعضی میگویند: نیست. حواست باشد من مجری تکلیف هستم. اخلاص یعنی این، خدا رفتگان همه را رحمت کند. یک وقت مرحوم پدر ما گفت: یک وقتهایی که من جبهه میرفتم با اینکه کار با تفنگ و آرپیجی را بلد بودم، اما وقتی میرفتم همه را مینوشتم که من آشپزی هم بلد هستم. تکتیراندازی و رانندگی هم بلد هستم. کجا به تخصص من نیاز دارند؟ دنبال این نبودم که کجا باشم. کجا بودن یک ذره نفس قاطی میشود، کجا به درد میخورم؟ من آمدم تا نیازی را رفع کنم. فهم تکلیف!
*****
نیت خالصانه در عمل
امام صادقعلیهالسلام میفرماید: یکسری از آدمها هستند آن دنیا ملائکه نگاه میکنند نامه عملشان پاک است، خدایا چرا در نامه عمل این خیر نیست ولی بهشتی است. خداوند میفرماید: اینها اینقدر خالص بودند نمیخواستند کسی از عمل اینها با خبر شود. خودم میدانم و خودش! ما با همدیگر حساب و کتاب داریم. لذا اعمال به نیتهای خالصانه درجه پیدا میکنند. اندازهشان فرق میکند. ایشان میفرماید: ادخال رضای غیر حق در عمل باعث ریاست. رضای دیگری را دنبال کنند، این دیگری یا من هستم، یا افرادی که کنار من هستند. این کاری که انجام میدهم چقدر مورد پسند قرار میگیرد؟ این کار من یک وقت عبادت است برای خدا و یک وقت برای دیگران است، ظاهرش یکی است اما باطنش زمین تا آسمان با همدیگر فرق دارد. یک وقت اینگونه از عبادات را حق تعالی به واسطه ضعف ما و رحمت واسعه خود به یک مرتبه قبول فرموده است، یکوقت آدم یک عملی را دارد میگوید، به واسطه حب به بهشت است. میگوید: خداوند نه به عدالتش، بلکه به رحمت واسعه خودش میگوید: باشد اینها هم قبول، خدا به رحمت واسعهاش میبخشد اما قبول اینجا با قبول نماز امیرالمؤمنین، با نماز خالصانه برای خدا، گفت: قبول و اخلاص درجه دارد. خدا آقای مجتهدی را رحمت کند، میفرمود: سوا کردن کراهت دارد. خدایا درهم بپذیر! هیچ کدام از این حرفها باعث نمیشود که تلاش من در رسیدن به آن خلوص اصلی کم شود. بالأخره سنگ طلا را هم از رودخانه جمع میکنند، اینها خریدار دارد، منتهی وقتی خالص کردی یک حجم خیلی کوچکتر با یک قیمت خیلی بالاتر است. به این طلای خالص عبادت ابرار میگویند. حر هستند، آزاد است حتی از حب بهشت و ترس از جهنم آزاد است. فقط برای خداست.