حسنی احمدی
فرزند حبیبم جعفربنمحمد به همراه جمعی از دوستان و یارانش راهی زیارت کعبه است. آنها در محلی برای استراحت از مرکبهای خویش پیاده میشوند. چهره جعفربنمحمد کمی گرفته است. وقتی در کنار یاران خود برای استراحت مینشیند، رو به برخی افراد حاضر کرده، میگوید: چرا شما ما را سبک و بیارزش میکنید؟ یکی از افراد حاضر که از اهالی خراسان است از جا برمیخیزد و میگوید: ای پسر رسول خدا به خدا پناه میبریم از اینکه خواسته باشیم به شما بیاعتنایی و توهینی کرده یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم.
جعفربنمحمد در حالی که ناراحتی در کلامش مشهود است میگوید: چرا! خودت یکی از آن اشخاص هستی.
مرد متعجب پاسخ میدهد: پناه بر خدا! من هیچ جسارت و توهینی نکردهام.
صادق آل محمد ناراحت و خشمگین پاسخ میدهد: وای بر حالت! در بین راه که میآمدی در نزدیکی جُعفه تو با آن شخصی که میگفت مرا سوار کنید و با خود ببرید چه کردی؟
صادق لحظهای سکوت کرد و بعد ادامه داد: سوگند به خدا تو برای خود کسر شأن دانستی و ختی سر خود را بالا نکردی و او را سبک شمردی و با حالت بیاعتنایی از کنار او رد شدی. آگاه باشید و بدانید هر کس به یک فرد مؤمن بیاعتنایی و بیحرمتی کند در حقیقت نسبت به ما بیاعتنایی کرده است و حرمت و حق خدا را ضایع کرده است.
منبع: وسائلالشیعه، جلد 2، صفحه 272