فاطمه اقوامی
من و شما وقتی میخواهیم با همدیگر حرف بزنیم واژهها را در کنار هم میچینیم و جملهها را پشت سر هم ردیف میکنیم تا آنچه در نظر داریم را بیان کنیم اما بعضیها زبانشان کمی متفاوت است... آنها قلم که به دست میگیرند فکر و تخیل به کمکشان میآید... رنگها به دست هنرمندشان به هم آمیخته و طرحی نو درانداخته میشود... طرحی که قرار است نقش زبانی گویا را ایفا کند و حرفهای ناگفته درونشان را به زیباترین نقش به تصویر کشد...
دکتر «زهرا محمودی»، از آن آدمهایی است که از این زبان زیبا و گویا به بهترین وجه استفاده میبرد. تعهد در به تصویر کشیدن عقاید نابی که در وجودش نهادینه شده از ویژگیهای اصلی آثار هنرمندانه اوست. همراهان همیشگی این هفته هم برای خواندن صحبتهای مهمان مجله نگاهتان را همراهمان کنید.
دوران کودکیتان چطور گذشت؟
دوران کودکی، دوران شگفتانگیز و شیرینی است. در کودکی رابطه خیلی خوبی با مادرم داشتم و او خیلی خوب به همه سؤالات من جواب میداد. دوران کودکی در ذهن من پررنگ است. کودک شادی بودم و دنیا برایم زیبا و پر امید بود. سؤالات خاصی میپرسیدم. در دوران مدرسه همیشه پیشرو بودم و در فعالیتهای مختلف علمی، فرهنگی، هنری، ورزشی و... شرکت میکردم. از نظر درسی هم وضعیت خوبی داشتم و به خاطر همین مورد توجه معلمین قرار میگرفتم. یادم میآید معلم دوم دبستانم به من میگفتند آرزو دارم روزی نام تو را به عنوان دکتر زهرا محمودی بشنوم. برخی از معلمها برایم فعالیتهای خاص طراحی میکردند. یکی از معلمهایم چند وقت یکبار برایم نکاتی را میآورد و میگفت این چند نکته علمی را فقط برای تو آوردم. در زمان ابتدایی ما، نشریاتی با عنوان" رشد" از طرف آموزش و پرورش به تعداد محدود به مدارس داده میشد که مسئولین مدرسه آنها را به شاگردان برتر میدادند و این جزو خاطرات شیرین من است که ماهیانه یکی از این مجلات برای من می آمد . تمام این روشهای تشویق برای من بسیار لذتبخش بود و باعث میشد بیشتر تلاش کنم. غالباً نماینده و مبصر و سرگروه بودم و کلاسهای جانبی رفع اشکال برای بچه ها برگزار می کردم و دوست داشتم هرچیزی که یاد گرفته ام را به دیگران هم آموزش بدهم. همیشه گزارش کامل اتفاقات روزمره را با با هیجان برای مادر تعریف می کردم و با ایشان تحلیل می کردیم، الان که فکرش را می کنم می بینم ایشان چقدر برای بی اهمیت ترین حرفهای من ارزش قائل بودند و صبورانه وقت می گذاشتند.
...