باران زعیمی
قدیمترها وقتی میخواستند از یک زن تعریف کنند او را به مرد تشبیه میکردند. با افزایش اطلاعات اجتماعی و فعالیت کنشگران حقوق زن، این ادبیات کمی خود را جمع و جور کرد اما محتوای آن نه تنها از جامعه دور نشد بلکه به واسطه شکافاندازیهای سرمایهداری همچون مواجهه کینهتوزانه فمنیسم با مسأله زن و مرد، با شدت و عمق بیشتری بخشی از جامعه زنان را به رقابت تنگاتنگ با مردان در اعمال مردانه مبتلا کرد.
عروس هزاررنگ رسانههای «ایسم محور» مکتب بازار، در راستای دور ساختن زن از جایگاه و مأموریت خاصش از یک سو در تلاش بوده تا ثابت کند ارزش یک زن این است که از عهده هرکاری که مردان انجام میدهند برآید؛ از رانندگی اتوبوس و صندوقداری پیتزافروشی گرفته تا وزارت و ریاست. از سویی دیگر زن را با تمام جلوهگریهای جنسیاش برابر نگاهها قرار داده که هرچه تننماتر، زنتر و باارزشتر!
در چنین اجتماعی زن یعنی دماغ عمل کرده، هیکل باربی شده، لبهای بادکرده، شورش علیه روسری. زن یعنی خودکشان برای رسیدن به کرسی قدرت بدون داشتن هیچگونه شایستگی! حق زن یعنی حق موتورسواری، حق برهنگی، حق سقط جنین و حق تنفروشی. در چنین مدینه فاسده فاجرهای نباید دنبال حق عقلانیت بود که توسط روشنفکری جاهلی کباب شده است.
این رویکرد مدتهاست توسط برخی ملیجکهای وطنی از سوی دیکتاتوری پنهان سرمایهداری به جامعه ایرانی پمپاژ میشود تا تمام انرژی و توانمندی زنان جامعه صرف همین موارد سخیف شده، جهت بردگی فکری و جنسی در مکتب بازار خلع سلاح شوند. میزان هجمه در این زمینه آنقدر زیاد است که آدم شگفتزده میشود از اینکه همچنان نشانههای غلبه پاکی و عقلانیت بر جامعه بویژه جامعه زنان را میبیند. یکی از نشانههای جالب غلبه محتوای ارزشمدار بر فرم یا قالب گرفته شده از دنیای سرمایهداران اتفاقی بود که در برنامه «عصر جدید» با همه نقصهای کوچک و بزرگش رخ داد؛ رقابت دو گونه رفتاری از بخش زنانه اجتماع یعنی دختران نینجا و بانوی شننگار.
فارغ از سایر رقبا، آراء مردمینشان داد گرچه کار دختران نینجا در جای خود میتواند روحیهبخش و امیدآفرین برای عبور زنان از رکود، انفعال و ناامیدی باشد اما نمیتواند جایگاه اصلی زن را نمایندگی کند. درحالیکه روایت شنی زیبای «فاطمه عبادی» توانست نقش هدایتگری لطیف زن در بسط ارزشهای انسانی و الهی را نمایندگی کند.
نتیجه فینال که عاری از مؤلفههای جنسیت، قومیت و شانتاژ بود نشان داد همچنان روایتهای مادرانه از دغدغههای کلان جامعه، ارزشمند و اثرگذار است. هنوز هم برای جامعه زخمخورده ما قدرت و ظرافت فکر و اندیشه پاک زنانه جای خود را با تعریف حقیر بردگان فکری لیبرالیسم عوض نکرده است. هنوز هم اکثریت غالب جامعه فکر نمیکنند استعداد زن یعنی رقصندگی و خوانندگی و نوازندگی!
در این بین عدهای ممکن است به ورطه غلط نیتخوانی، قضاوت براساس منش ظاهری بانوی هنرمند «ماهشهری» یا نقدهای مبتنی بر تنگنظری تک ساحتی از هر نوع قالب رایج در دنیای سرمایهداری افتاده و کلیت این امر را زیر سؤال ببرند. بیتوجه به آنها باید دنبال ارتقاء هرچه بیشتر الگوها بود.