کد خبر: ۳۹۴۹
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۷:۱۲
پپ
به مناسبت وفات محدث شیعه، سید رضی
صفحه نخست » زیرگذر تاریخ



عاطفه میرافضل

سیر و سفر در بوستان نهج‌البلاغه را مدیون او هستیم. استادی که زلفش گره در زلف یار داشت که چنین موهبتی شامل حالش شد تا بتواند کلام روشن امیرمؤمنان را جمع‌آوری کرده، تفکر و اندیشه معرفتی ما را با سیرت نورانی بزرگمرد جهان اسلام پیوند دهد.

«سید رضی» متولد محله شیعه‌نشین کرخ بغداد بود. پدر و مادرش هر دو از سادات علوی و از نوادگان سرور آزادگان حسین‌بن‌علی‌‌علیه‌السلام بودند و نسبت وی از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم می‌رسد. 1

از این رو گاهی شریف رضی را «موسوی» می‌خوانند. و از طرف مادر نسبت وی با شش رابطه به امام زین‌العابدین‌علیه‌السلام می‌رسد.

شریف رضی جوانمردی درد آشنا بود. از آن دسته علمایی بود که باز کردن گره کار مردم را بر گوشه‌نشینی و رهبانیت ترجیح می‌داد و خود مستقیم وارد میدان خدمت می‌شد.

یکی از مهم‌ترین دغدغه‌ ایشان تحصیل طلاب بود. برای همین در جستجوی طرحی نو برای ارتقاء سطح معلومات شاگردان افتاد که نتیجه‌اش ایجاد دانشگاهی شبانه‌روزی شد که تا آن زمان سابقه نداشته بود. با این‌که او از تمکن مالی کم بهره بود مع‌الوصف وقتی دید گروهی از طالبان علم و شاگردانش پیوسته در ملازمت او هستند خانه‌ای تهیه کرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را «دارالعلم» نهاد و تمامی نیازمندی‌های طلاب را برای آن‌ها فراهم کرد سید رضی برای دارالعلم کتابخانه و خزانه‌ای با کلیه وسایل و لوازم فراهم کرد.

باید دانست که تأسیس دارالعلم سید رضی ده‌ها سال پیش از تأسیس مدرسه نظامیه بغداد و با بودجه هنگفت دولتی از سوی خواجه نظام‌الملک طوسی (سال ۴۵۷ قمری) صورت گرفته است. 2

جلوه‌های تربیتی

سید رضی مردی خود‌ساخته و پیراسته بود و شخصیت و عظمت افراد را در ارزش‌های والای انسانی و معنویات می‌دید. از این رو در تمام عمرش همواره میانه‌‌روی را پیشه خود ساخت. چرا که با روح قناعت در غنای حقیقی به سر می‌برد. وی هیچ‌گاه دست طمع به سوی دیگران دراز نکرد. به همین سبب، علو همت و مناعت‌طبع شریف رضی، زبانزد عام و خاص گشته بود. در مورد خصوصیات اخلاقی سید رضی قضایای زیادی نقل شده است که به یکی از آن‌ها اکتفا می‌کنیم:

از وزیر بهاءالدوله نقل کرده‌اند که می‌گفت:

روزی به من خبر رسید خداوند به سید رضی پسری عنایت کرده است. فرصت را غنیمت شمردم و خواستم به بهانه این مولود صله‌ای به سید رضی بدهم. به غلامان دستور دادم طبقی حاضر کردند و دو هزار دینار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم‌روشنی و هدیه برایش فرستادم. سید قبول نکرد و پیغام داده بود که: لابد وزیر می‌دانند و اگر مطلع نیستند، بدانند که من از کسی صله قبول نمی‌کنم. به امید این‌که اصرارم ثمر بخشد دوباره طبق پر سیم و زر را فرستادم و گفتم: این هدیه ناچیز را قبول بفرمایید و به قابله‌ها بدهید.

او آن‌ها را دوباره پس فرستاد و جواب داد: قابله‌ها غریبه نیستند و رسم ما بر این نیست که بیگانگان به خانه ما رفت و آمد داشته باشند. آن‌ها از بستگان خودمان می‌باشند و چیزی هم نمی‌پذیرند. برای بار سوم طبق را فرستادم و گفتم: حال که خود قبول نمی‌کنید بین طلبه‌هایی که پیش شما درس می‌خوانند تقسیم کنید. چون طبق را آوردند استاد در حضور طلبه‌ها فرمود: طلبه‌ها خودشان حاضرند! بعد رو کرد به شاگردان و گفت: هر کس به این پول‌ها محتاج است بردارد.

در این هنگام یکی از آنان برخاست دیناری (طلا) برداشت و قسمتی از آن را قیچی کرد و بقیه را سرجایش گذاشت. دیگر طلبه‌ها هم چیزی برنداشتند.

شریف رضی از آن طلبه پرسید: برای چه این مقدار برداشتنی؟!

وی گفت: شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد، خادم نبود که از انبار مدرسه روغن بدهد، از فلان بقال مقداری روغن چراغ نسیه کرده‌ام. حالا این قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را ادا کنم!

سید رضی تا این سخن بشنید دستور داد به عدد طلاب کلید ساختند تا هر کس چیزی لازم داشت کلید انبار را همراه داشته باشد.

1ـ اعیان‌الشیعه، سید محسن امین‌عاملی، جلد ۹، صفحه ۲۱۶

2ـ سید رضی مؤلف نهج‌البلاغه، علی دوانی، صفحه ۱۶۲

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: