کد خبر: ۳۸۸۶
تاریخ انتشار: ۰۸ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۸:۲۴
پپ
ولادت حضرت امام علی‌النقی‌الهادی‌علیه‌السلام
صفحه نخست » سبوی خیال



غروی اصفهانی

فتاده مرغ دلم زآشیان در این وادی

که هر کجا رود، افتد به دام صیادی

به دانه‌ای دُر یکدانه می‌دهد بر باد

نه گوش هوش و نه چشم بصیر نقادی

نه شمع انجمنی تا که روشنی بخشد

نه شاهدی که غم از دل بَرد به شیادی

دلا، دل از همه برگیر و خلوتی بپذیر

مدار از همه عالم امید امدادی

مگر ز قبله حاجات و کعبه مقصود

ملاذ حاضر و بادی علی‌الهادی

محیط کون و مکان، نقطه بسیط وجود

مدار عالم امکان، مجرد و مادی

شها، تو شاهد میقات لی مع اللهی

تو شمع جمع شبستان مُلک ایجادی

صحیفه ملکوتی و نسخه لاهوت

ولی عرصه ناسوت بهر ارشادی او شادی

نه ممکنی و نه واجب، چو واحدی به مثل

که هم برون ز عدد، هم قوام اعدادی

مقام باطن ذات تو قاب قوسین است

به ظاهر ار چه در این خاکدان اجسادی

تو شاه یکه‌سواری به دشت توحیدی

اگر پیاده روان در رکاب الحادی

غروی اصفهانی

**********

به مناسبت عید سعید غدیرخم

چشمه کوثر، علی

ابراهیم زمانی قم

می‌دهد کعبه نشانـی قبله دیگر علی است

سجده کن پروردگاری را که مایل بر علی است

در حیاط صحن او خورده است خضر آب حیات
سُرمه کن خاک نجف را چشمه کوثر علی است

نقطه آغاز بسم‌الله حرف آخر است
آمده قرآن بگوید اول و آخر علی است

نیست نامش در نماز اما اگر دقت کنیم
بعد الله آن‌که نامش می‌شود اکبر علی است

فرق بسیار است بین یار جبر و اختیار
خوب می‌داند حَرا همراه پیغمبر علی است

سنگ گر محکم بکوبد کفر باکی نیست چون
سنگ روی سنگ این آیینه را سنگر علی است

ختم خواهد شد به ده خط معجزات انبیاء
آن‌که نامش هم نمی‌گنجد به صد دفتر علی است

دست روی دست بسیار است اما در غدیر
آن‌که دستش رفت روی دست پیغمبر علی است

آیت اللهی که خلق‌ الله را از روی لطف

در رکوع خویش می‌بخشید انگشتر علی است

شمع سوزانی که فکر شمع بیت‌المال بود
محشری که ترس دارد در دل از محشر علی است

کهنه‌پوشی که غلام تازه‌اش پوشیده است
جامه‌ای از جامه مولای خود بهتر علی است

مرد نشناسان مرید مالک‌اشتر شدند
غافل از آن‌که مراد مالک‌اشتر علی است

خاک پای دُلدل‌اش هم نیستم اما دلم
شور شیرینی که دارد تا ابد در سر علی است

خم نخواهم شد به غیر از سجده بر ایوان طلا
می‌پرستم آن خدایی را که سرتاسر علی است

**********

شاه عالم

مسعود یوسف‌پور

شد در وسط خطبه لب خشک تو تر دوش
همام تو می‌رفت در این فاصله بر دوش

سرگشته عشقت شده گویی، خبر آمد
خورشید در آورده سر از کوه و کمر دوش

گیسوی تو قدریست که در گردش ایام
کس پی به بلنداش نبرده ست مگر دوش

ای نخله توحید خلیل از تو ثمر خیز!
سبز است در این بادیه از بار تبر دوش

ای صالح اعجاز! تکاند پی تیغت
باری شتر معرکه از محمل شر دوش

در سیر مقامات تو این بس که نرفته‌ست
پیغمبر ما را احدی مثل تو بر دوش

رفتی به جهاز شتران ای که تو را هست
هم‌شانه جبریل به هر کوی و گذر دوش

ای یک شبه مهمان چهل جا، شده حیران
از حال تو هرکس که گرفته‌ست خبر دوش

تو صورت والای قیامی و قعودی
این تیر حقیر است چه در پا و چه در دوش

ای کوه تحمل! به نود زخم تو سوگند
یک‌بار نلرزیده تو را گاه خطر دوش

با کیسه نان شاه به غیر از تو ندیدیم
این بار گران است گران است به هر دوش

یا جای علم بوده و یا کیسه اطعام
از زخم پذیرفته اثر روی اثر دوش

زیر علم صبر تو عمریست دمادم
می‌سوزد و می‌سوزد مانند جگر دوش

چون‌ مور کشم بار غمت را و محال است
از بردن این بار کند صرف نظر دوش

ای دار و ندار دل تمار، در این راه
از دار ندارد همه عمر حذر دوش

*****

به مناسبت ولادت حضرت امام موسی‌کاظم‌علیه‌السلام

موسایى دگر

ژولیده نشابورى

بزم ما را باز آمد عالم‌آرایى دگر
کز قدومش بزم ما گردیده سینایى دگر
قرن‌ها بگذشته از موسى و شرح رود نیل
آمده اینک به فتح نیل موسایى دگر
صادق آل‌نبى را داده حى بى‌نیاز
از براى تشنگان علم، دریایى دگر
گرچه زهرا را به عالم نیست همتایى، ولى
شد حمیده با چنین فرزند، زهرایى دگر
اى صبا بر گو به زهرا دیده روشن چون خدا
داده بر فرزند تو شمس دلارایى دگر
گر که مریم مام یک عیسى بود، حق از کرم
داده بعد از پنج عیسى بر تو عیسایى دگر
از پى ترویج دین و حفظ قرآن مجید
هادى ما در طریقت گشته مولایى دگر
تا جهان مرده را ز انفاس گرمش جان دهد
زد قدم دراین جهان اینک مسیحایى دگر
یوسفى آمد که یوسف هم بود زندانیش
زانکه زندان رفتن او راست معنایى دگر
تا کند از ریشه بنیاد بنى‌العباس را
زد قدم امروز انسان‌ساز فردایى دگر
تا که در عالم به آقایى رساند شیعه را
حق به آقایى خود آورده آقایى دگر
غیر آل‌ا‌لله ‌ما را نیست در محشر شفیع
از در دربار آنان پس مرو جایى دگر
در جزا برگ عبور ما به امضاءبسته است
معتبر جز مهر آنان نیست امضایى دگر
گر به تیغى بند بند شیعه را سازى جدا
در سرش جز عشق آنان نیست سودایى دگر
شعر من ران ملخ هست و من (ژولیده) مور
غیر اینم بر سلیمان نیست کالایى دگر

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: