کد خبر: ۳۶۵۴
تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۳۹۹ - ۱۸:۱۸
پپ
صفحه نخست » کاشانه

حسنی احمدی

مرد خدمت موسی‌بن‌جعفر رسید. لحظه‌ای کنارش نشست نمی‌دانست چطور باید سؤال خود را بپرسد. اندکی گذشت مرد تصمیمش را گرفت باید پاسخ سؤال خود را می‌گرفت رو به موسی‌بن‌جعفر کرد و پرسید:

ـ ای پسر رسول خدا. فدایتان شوم سؤالی دارم.

فرزند رسولم گفت: سؤالت را بپرس.

ـ از یکی از برادران دینی کاری را نقل کرده‌اند که ناپسند بوده است. از خودش که پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کرده‌اند. موسی‌بن‌جعفر نگاهی به چهره مرد کرد و بعد در پاسخ او گفت:

ـ گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن حتی اگر پنجاه نفر قسم خورده‌اند که او کاری کرده و او بگوید که نکرده‌ام از او قبول کن و از آن‌ها نپذیر!

فرزند حبیبم لحظه‌ای سکوت می‌کند. مرد همچنان منتظر است. موسی‌بن‌جعفر ادامه می‌دهد:

ـ هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از بین می‌برد در جامعه منتشر نکن که از آن‌هایی خواهی بود که خداوند درموردشان فرموده است:

«کسانی که دوست دارند زشتی‌ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند.»

مرد پس از شنیدن سخنان موسی‌بن‌جعفر در حالی که قلبش آرام شده بود از جا بلند شد و مجلس را ترک کرده.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: