فاطمه اقوامی
به نظرم اگر آلیس این روزها بین ما بود و به صفحات سلبریتیهای ما در فضای مجازی سرک میکشید یا در ایام برگزاری جشنواره فجر بخت یارش بود و میتوانست در مراسم افتتاحیه و اختتامیه آن شرکت کند مطمئنا دهانش از حیرت ساعتها باز میماند و بیتردید اذعان میکرد، سرزمین عجایبی که او رفته، هیچوقت از نظر عجیب و غریب بودن به گرد پای دنیای سلبریتیهای ما نمیرسد... در این دنیا باید دیده شوی تا زنده بمانی... اهالی این دنیا همیشه در یک زقابت سخت و نفسگیر برای کسب شهرت با یکدیگر مبارزه میکنند... شهرتهای بادکنکی و توخالی که واقعی و اصیل نیستند و بیشتر از میان لایکهای فضای مجازی سربرمیآورند... پدیده سلبریتی که فرزند دنیای مدرن و شبکههای اجتماعی است هر چند هنوز در صدر مشکلات جامعه ما قرار نگرفته اما نمیشوند از کنارش به سادگی گذشت مخصوصا که سلبریتیها هر روز دسته گلی به آب میدهند و جنجالی به پا میکنند... این هفته میخواهیم با هم سری به دنیای اعجابانگیز سلبریتیها بزنیم و ببینم درون آن چه میگذرد...
مولود عصر جدید
دستیابی به شهرت و معروفیت مختص امروز و دیروز نیست بلکه از گذشتههای دور در جوامع مختلف افرادی وجود داشتند که به دلیل برخی ویژگیها و صفات خاص مورد توجه مردم قرار میگرفتند و به اصطلاح مشهور و معروف میشدند. این شهرت آنها یک شبه به دست نمیآمد بلکه سالهای زیادی لازم بود تا فرد در یک فن یا هنر به مهارت زیادی دست پیدا کند و معروف شود. معمولا هم این شهرت بر پایه یک فضیلت استوار بود اما از اوایل قرن بیستم این مسائل تغییر یافت و پدیدهای به نام سلبریتی متولد شد. حالا دیگر این خود شهرت و دیده شدن به عنوان یک فضیلت شناخته میشد. به قول «دنیل بورستین» تاریخنگار آمریکایی«سلبریتیها نه به خاطر دستاورهایشان، بلکه تنها به خاطر مشهور بودنشان سلبریتی میشوند.»
سلبریتیها چه کسانی هستند؟
پدیده سلبریتی محصول سرمایهداری و دنیای مدرن است. «ریچارد شیکل» میگوید اولین نمونههای سلبریتی به آن شکل که ما امروزه به این نام میشناسیم از دهه هفتاد میلادی پا به عرصه وجود گذاشتند اما این سلبریتیها چه کسانی هستند؟ اگر بخواهیم به زبان خیلی ساده سلبریتیها را تعریف کنیم باید بگوییم آنها کسانی هستند که افراد زیادی آنها میشناسند اما پرامود.کی.نایار در کتاب خود درباره فرهنگ سلبریتی از این تعریف ساده فراتر رفته و آن را در دل فرهنگ عمومی دنیای جدید که تحت سلطه صنایع سرگرمکننده قرار دارد، تعریف میکند و میگوید سلبریتی ها فقط از این نظر که تعداد زیادی آنها را میشناسند اهمیت پیدا نمیکنند و شناخته نمیشوند بلکه از این رو اهمیت دارند که اقداماتشان اثرات عاطفی قابل توجهی بر تعدادی از مردم به جا میگذارد.
البته باید به این نکته توجه داشت که هر کس بین تعدادی از افراد محبوبیت و تأثیرگذاری داشت، سلبریتی محسوب نمیشود. معنای سلبریتی با چهرههای شاخص فرق میکند. ویژگی سلبریتی عامهپسند بودن آن است. بر این اساس یک فرد متفکر یا یک شخصیت علمی سلبریتی محسوب نمیشود چون عامهپسند نیست. سلبریتیها معمولا از میان بازیگران، خوانندگان، ورزشکاران، مدلینگها و... سربرمیآورند و ما چنین اشخاصی را به عنوان سلبریتی میشناسیم البته گستره سلبریتیها به این افراد محدود نمیشود. برخی بدون اینکه ستاره سینما یا قهرمان ورزشی باشند و در حوزهای شاخص به حساب آیند بر اساس یک تصادف به این جرگه میپیوندند مثلا کافی است از کودکی که فقط بامزه صحبت میکند در گوشهای از این کشور فیلمی گرفته شود و در فضای مجازی انتشار یابد تا ناگهان او به یک سلبریتی تبدیل شود و حتی درآمدی میلیونی پیدا کند!
شهرتهایی از جنسهای مختلف
سلبریتیها آدمهای مشهوری هستند اما همه یک جور به شهرت و معروفیت دست پیدا نمیکنند. «کریس روجک» سلبریتیها را براساس زمینه شکلگیری شهرتشان به چند دسته تقسیم کرده است.
«شهرت انتسابی» اولین نوع شهرتی است که او نام میبرد. این نوع شهرت از طریق نسبی و خانوادگی به دست میآید. اعضای خاندان سلطنتی انگلستان نمونهای از این سلبریتیها هستند. البته در این چند سال اخیر، وابستگان برخی از مسئولین و سیاستمدارن خودمان هم که به واسطه خانواده و نسب به شهرت رسیدهاند نمونه داخلی این نوع سلبریتیها به شمار میروند.
دسته دوم به نام «شهرت اکتسابی» شناخته میشوند که عموم کسانی که ما به سلبریتی میشناسیم مثل بازیگران، فوتبالیستها، خوانندگان و... در این دسته قرار میگیرند. یعنی کسانی که به واسطه توانمندی یا دستاوردهای خاصی که به دست آوردند، مشهور شدند البته این دستاوردها باید جذابیت کافی برای مطرح شدن در رسانهها را داشته باشد.
دسته سوم از فرصتی کوتاه استفاده کرده و به شهرتی گذرا و موقت دست پیدا میکنند. کسانی که به واسطه حضور در یک برنامه تلویزیونی مانند ماه عسل، انجام حرکات عجیب و غیر متعارف، بیان و رفتاری طنزآمیز و یا به صورت کلی هر کاری که توجهها را به خود جلب کند به شهرتی هر چند کوتاه دست مییابند در این دسته قرار میگیرند. سلبریتیهایی این دسته را روجک سلبریتیهای منتسب یا «سلتوئید» مینامد. امیر عباس کچیلیک نمونهای از این دسته است.
روجک این سه دسته را شناسایی کرده بود اما با گسترش شبکه های اجتماعی به خصوص اینستاگرام پژوهشگران دسته دیگری از سلبریتیها را شناسایی کرده و به این تقسیمبندی اضافه نمودند. این دسته با نام میکروسلبریتی در حقیقت کسانی هستند که با تولید محتوای حساب شده در فضای مجازی به شهرتی مشابه سلبریتیها ولی در حد و اندازه محدود دست پیدا میکنند. کمدینهای اینستاگرامی، مدلهای تبلیغاتی و مانکنهای لوازم آرایشی، اینفلوئنسرها (افراد شناخته شده و تأثیرگذار در شبکههای اجتماعی) و واینرها (تولیدکننده ویدئوهای سرگرمکننده و طنز برای مخاطبین زیاد) نمونههایی از میکروسلبریتیها هستند. فعالیتهای مجازی و حواشی صفحات این افراد گاهی افراد بیشتری از دنبال کنندگان همیشگیشان درگیر کند.
رسانه؛ ویترینی برای دیده شدن
با وجود تمام تفاوت بین سلبریتیها، دنیای آنها دنیایی آدمهایی است که میخواهند دیده شوند و کجا بهتر از رسانه آنها را به این هدف میرساند. رسانهها کمک شایانی به سلبریتی شدن یک فرد میکنند و اساسا اگر رسانه را از سلبریتیها بگیریم چیزی باقی نمیماند، از آن طرف سلبریتیها هم خوراک خوبی برای رسانهها فراهم میکنند و یک معامله دو سر سود بین آنها برقرار است. قدیمترها جلد مجلات، شبکههای تلویزیونی و پرده سینما محلی برای دیده شدن سلبریتیها بود و یک رابطه یک سویه بین آنها و هوادارانشان شکل میگرفت اما حالا به کمک اینترنت و شبکههای اجتماعی این ارتباط بسیار بیشتر و قویتر از گذشته شده و کار را به جایی رسانده خود سلبریتیها به یک رسانه تبدیل کرده است. آنها میتوانند در صفحات مجازی به هر میزان و هر طور که دوست دارند دیده شوند و روی ذهن مخاطبین خود اثر بگذارند و آنها را به سمت و سویی که دلخواهشان هست بکشانند.
بحرانی به نام سلبریتزه شدن فرهنگ
سلبریتی پدیده نوظهوری است که از جامعه سرمایهداری غرب شروع شده و کمکم مثل یک ویروس مسری همراه بقیه مظاهر دنیای مدرن به دیگر کشورها راه پیدا کرده است. پدیدهای که بسیاری از محققان و جامعهشناسان غربی هم به آن دید مثبت ندارند و با دید آسیبشناسانه به سراغ موضوع شهرت و پدیده سلبریتی میروند یعنی از نگاه آنها شهرت به صورت کلی مخرب و دارای پیامدهای منفی است. به طور مثال «هالپرن» از افراط پرهزینه و خطرناکی انتقاد میکند که مردم برای مشهور شدن یا شناختن سلبریتیها صرف میکنند. «برودی» علاقهمندی غیر منطقی امروزی به سلبریتی را به مثابه فقدانِ «غرور و مسئولیت فردی» میداند. «کامینر» گله میکند که فرهنگ سلبریتی یکتایی ما را متلاشی و تخیلات [ما] را تضعیف میکند. «وست» ظهور سیاستهای سلبریتی را تهدیدی برای دموکراسی میبیند.
متأسفانه امروزه سلبریتیها دنیای ما را احاطه کردهاند. روزی نیست که ما در صدر اخبار شبکههای اجتماعی خبری از آنها نشنویم، روزی نیست که بر روی جلد مجلات تصویری از آنها نبینیم، روزی نیست که در کانالهای مختلف تلویزیون حضور نداشته باشند. بی ارزشترین اطلاعات زندگی آنها چون یک خبر مهم دست به دست میشود و خلاصه آنکه بخش قابل توجهی از ذهن و فکر مردم را به خود اختصاص میدهند و جایی برای پرداختن به موضوعات اصلی باقی نمیماند.
تأثیر مهم و البته مخرب سلبریتیها را میتوان در فرآیندی به نام سلبریتزه شدن فرهنگ مشاهده کرد. در این فرآیند سلبریتیها در کانون توجه قرار میگیرند و نماد تجلی آرزوها و رویاها به حساب میآیند. بر همین اساس فرهنگ شهرت به یک ارزش غایی تبدیل میشود و همه به خصوص نسل جوان به سمت دیده شدن و مورد تحسین قرار گرفتن تمایل و اشتیاق پیدا میکنند. شاید در نگاه اول این موضوع چندان مهم جلوه نکند و با خودتان بگویید خب چه اشکالی دارد؟! برای درک بهتر قضیه خوب است به نتایج یک مطالعه منتشر شده در مجله سایبرسایکالوجی دقت کنیم. این مطالعه نشان میدهد. که بین سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۷ تغییری اساسی در ایالاتمتحده رخداده است. در سال ۱۹۹۷ ارزشهای غالب در برنامههای تلویزیونیِ محبوب برای نُه تا یازدهسالهها عبارت بودند از احساس مسئولیتهای اجتماعی و نیکوکاری. در این سال، در بین شانزده ارزشِ بررسیشده، شهرت در جای پانزدهم بود. اما ده سال بعد و بعد از رایج شدن برنامههای استعدادیابی و شوهای واقع نما، شهرت به جایگاه اول رسید و پس از آن، این عناوین قرار گرفتند: وجهۀ عمومی، محبوبیت و موفقیت مالی. احساس مسئولیتهای اجتماعی در این سال به جایگاه یازدهم سقوط کرد و نیکوکاری پسازآن به جایگاه دوازدهم رسید.
این نتایج یعنی یک تغییر اساسی در ارزشها به وجود آمده و اساسا مشکل اصلی فرهنگ شهرت مدرن در همین جابهجایی ارزشهاست. در این فرهنگ موفقیت مساوی با شهرت تعریف میشود، آن هم نه شهرتی مثل قدیم که برپایه یک فضلیت یا توانمندی باشد بلکه شهرتی بر پایه دیده شدن آن هم به هر وسیله ممکن! در چنین جامعهای جوانان در آرزو و رویای سلبریتی شدن غرق میشوند و ذهنشان از موضوعات اصلی منحرف میشود.
خیلیها برای دفاع از پدیده سلبریتی به نقش مؤثر آنها در فعالیتهای انساندوستانه اشاره میکنند اما جالب است بدانید بسیاری از محققین این بخش را هم جزو پیامدهای منفی این پدیده به شمار میآورند و آن را در جهت مشروعیتبخشی و تقویت سرمایه داری نولیبرال و نابرابری جهانی برشمارمیآورند. به طول مثال «ایلان کاپور» نویسنده هندی ـ انگلیسی با استفاده از کار اسلاوی ژیژک نشان میدهد چگونه فعالیتهای انساندوستانه سلبریتیها نه تنها انساندوستانه نیست، بلکه به شدت آلوده و ایدئولوژیک است: در بیشتر موارد این فعالیتها برای خدمت به خود هستند و به تقویت رشد نهادی و «برند» سلبریتی کمک میکنند؛ این فعالیتها مصرفگرایی و سرمایهداری شرکتی را ترویج میکنند و با لباس نو پوشاندن به نابرابری جهانی، تلاش میکنند آن را عقلانی جلوه دهند؛ این فعالیتها به رغم این که وانمود میکنند «کوشندگی» را تقویت میکنند، اساسا سیاستزدا هستند؛ این فعالیتها به شکل گیری یک چشم انداز «پسامردمسالار»کمک میکنند که ظاهرا گشوده و توافقی است اما در واقع به وسیله نخبگان ناپاسخگو مدیریت میشود.
شاید باورتان نشود که پدیده سلبریتی حتی
میتواند روی سلامت روانی مردم هم مؤثر باشد و مشکلاتی در این زمینه ایجاد کند. «دکتر
مارک دی.گریفیث»؛ استاد و مدیر دپارتمان روانشناسی دانشگاه ناتینگهام انگلستان در
مقالهای با عنوان «الگوبرداری رفتاری از سلبریتیها و اختلال گسست اجتماعی» نوشته
است: «سندروم سلبریتی پرستی به «اختلال علاقه اعتیادگونه به شخصی دیگر» تعریف شده
که در آن فرد شدیدا درگیر جزئیات زندگی شخصی یک سلبریتی میشود. هرکسی که بهنوعی
در معرض دید عموم باشد میتواند برای دیگران تبدیل به سوژه این سندروم شود (مثلا
نویسندهها، سیاستمداران، روزنامهنگاران و...) اما تحقیقات و بازجوییهای جنایی
نشان داده است که چنین سندرومی بیشتر در مورداشخاص مشهور در دنیای تلویزیون،
سینما و موسیقی مطرح است.»
دکتر «جان ملتبی»، استاد دانشگاه لیسستر
و همکارانش هم با توجه به تحقیقاتشان
پیرامون سندروم سلبریتی پرستی، دریافتهاند که در بریتانیا رابطه مستقیمی میان این
سندروم و کاهش سلامت روانی مردم وجود دارد. «اختلال اضطراب شدید، افسردگی، سطح
بالای استرس، بیماریهای فیزیکی و عدم اعتمادبهنفس بیماریهایی است که ممکن است
از این سندروم ناشی شوند.» تحقیقات تیم دکتر ملتبی نشان داده افرادی که علاقه جنونآمیزی
به سلبریتیها دارند معمولاً از «سطح بالای انزوا، گسستگی و تخیل- توهم رنج میبرند.»
الکس پراد در این زمینه مینویسد: «مشکل
اصلی این است که نظرپراکنیهای سلبریتیها باعث کمارزش شدن تخصص واقعی و کاهش بحثهای
اندیشمندانه عمومی میشود. جامعه ما با سر به سمت آیندهای خنگ شده میرود که در
آن ویکتوریا بکهام (خواننده، ترانهسرا و طراح مد انگلیسی) بهعنوان نویسنده
«اکومونیست» مطلب مینویسند!... جمله معروفی از توماس جفرسون هست که میگوید: «سنگ
بنای دموکراسی را نخبگان تحصیلکرده تشکیل میدهند» من این روزها چنین چیزی نمیبینم.
وضعیت در آمریکا خیلی بحرانیتر است زیرا مطمئن هستم تعداد افرادی که میتوانند
تمام اعضای خانواده کارداشیانها را نام ببرند بسیار بسیار زیادتر از تعداد افرادی
هستند که میتوانند 10 نفر از سناتورهایشان را نام ببرند.»
جورج مونیبو؛ مقالهنویس گاردین نیز در
اینباره نظر جالبی دارد: «مسئله اینجاست که علاقه غیرعقلانی رسانهها به مصاحبه با
بازیگرها مانع شنیده شدن صداهای دیگر میشود. یکی از نتایجش این است که تا وقتی
بازیگری به یک معضل نپردازد آن موضوع معضل محسوب نمیشود. تغییرات منفی اقلیمی،
پناهندهها، حقوق بشر، تجاوز جنسی، به نظر میآید هیچکدام این معضلات تا وقتی از
طریق هالیوود مطرح نشدند. دیده نشد... گونه به خصوصی از سیاست وجود دارد که کاملاًحول
محور سلبریتیها ساخته شده است. سیاستی است که در آنجا محتوا، مدارک و تجزیهوتحلیل
با نمادها و شعارها و هیجانات عوض شده است و به اینگونه سیاست فاشیسم میگویند.»
پیامدها و اثرات مخرب پدیده سلبریتی به
این چند مورد محدود نیست و این مولود عصر مدرنیته بیش از آنکه منفعتی داشته باشد،
جوامع را دچار مشکلات و مصایب مختلفی میکند.
سلبریتیهای وطنی
حالا که کمی با فضای پدیده سلبریتی آشنا و از مضرات و عواقب آن باخبر شدیم بد نیست سری هم به دنیای سلبریتیهای وطنی بزنیم و در این باب کمی صحبت کنیم.
متأسفانه در جامعه ما پدیده سلبریتی با رشد روز افزونی در حال نشر و گسترش و بیشک ما را هم دچار همان بحرانهایی می کند که دنیای غرب تجربه کرده است و البته که این جا وضع بغرنجتر خواهد بود چرا که این پدیده زایده جامعه سرمایهداری است و مختص آنجاست و به صورت طبیعی رخ میدهد اما در کشور ما که خبری از نظام سرمایهداری غرب نیست این بحران شکل طبیعی نخواهد داشت و مشکلات مضاعفی را ایجاد خواهد کرد.
سلبریتیهای وطنی در خیلی از موارد گوی سبقت را از همتایان غربی خود ربودهاند در عمل به اقتضائات این فضا از هیچ تلاشی دریغ نمیورزند. فاصله سلبریتیها با ارزشها و هنجارهای جامعه هر روز بیشتر شده و تقابل بزرگی را به وجود میآورد. آنها سبک زندگی خاصی در پیش گرفتهاند که نه تنها ایرانی ـ اسلامی نیست که حتی در برخی موارد از سبک زندگی غربی هم بویی نبرده و با آنچه ما از سلبریتیهای آنها میبینیم و میشنویم مغایرت دارد. آن ها با حضور گسترده در شبکههای اجتماعی به خصوص اینستا با اتکا به شهرت و محبوبیت خود چنین سبکی از زندگی را ترویج میکنند که اگر به حال فکری نشود باید منتظر اتفاقات فرهنگی ناگواری باشیم. بگذارید کمی به رفتار سلبریتیهایمان دقیق تر نگاه کنیم:
ـ پرده اول: خانم بازیگر میگوید زندگی با حیوان لیاقت میخواهد! من برای جواب دادن به حس مادری که در وجودم هست پوپو را آوردم! آقای بازیگر در برنامه تلویزیونی خیلی ریلکس میگوید من و همسرم فرزندی نداریم و جای آن از یک گربه نگهداری میکنیم! آن یکی عکس همسر و سگشان را در صفحه شخصی خود میگذارد و مینویسد پدر و پسر! آن یکی برای مرگ گربهاش گریه و زاری راه میاندازد و مینویسد: بخواب مامان جان! ... فقط منتظرم که بیام پیشت! و هزار و یک نمونه دیگر از این دست پستها که به وفور در صفحات اجتماعی آنها یافت میشود. انگار رفاقت و همدمی با حیوانات جزو لاینفک زندگی آنها شده است. رفاقتی که نه تنها با اصول اسلامی ما کاملا مغایر است که با اصول انسانی هم تطابقی ندارد. بر اساس کدام منطقی یک حیوان میتواند جایگزین فرزند آدمی شود؟! این در حالی است که صفحات سلبریتیهای غربی پر است از عکسهای خانوادگی آن هم با حضور چندین فرزند.
ـ پرده دوم: خانم بازیگر در مقابل چشم همه شوهر خواهر خود که اتفاقا او هم در همین جرگه سلبریتیهاست در آغوش میکشد و وقتی مورد اعتراض واقع میشود میگوید من به او حس پدری دارم! دیگری در حالیکه دست بر گردن بازیگر مردی دارد برای عکاسی در برابر دوربینها ژست میگیرد! آن یکی پا را فراتر گذاشته و برخلاف حکم صریح قرآن مینویسد: «یادمون نره سگ ها نه تنها نجس نیستن بلکه خیلی هم خوبن»! متأسفانه انگار دنیای سلبریتیها کاملا با فضای اسلامی کشور عزیزمان بیگانه است و این یعنی یک شکاف بزرگ بین بدنه جامعه و کسانی که از طرف رسانهها به اشتباه به عنوان الگو به جوانان ما معرفی میشوند. حالا این الگوهای اشتباهی با چنین طرز تفکر و رفتاری قرار است چه نوع خوراکی در اختیار نسل جوان قرار دهد؟! آیا با چنین الگوهایی چیزی از ارزشها برای نسل بعد به یادگار میماند؟!
ـ پرده سوم: آقای بازیگر که در فیلمها و سریالهای بسیاری بازی کرده و از پول بیتالمال ارتزاق میکند، در شرایطی که مردم با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند، جلوی چشم میلیونها ببینده یکی از شبکههای سیما به راحتی میگوید «من اقامت کانادا را دارم و خواستم یک هدیه ارزشمند را با تولد فرزندم به او بدهم؛ برای او این یک امکان است که میتواند بعدها از آن استفاده بکند یا نکند.» بعد هم میگوید این به آن معنا نیست که من ایران را دوست ندارم! معلوم نیست براساس چه قاعدهای میشود این دو جمله را با هم جمع کرد؟! کسی که وطنش را دوست دارد هدیه ارزشمندش تولد در خاک یک کشور بیگانه و تابعیت دوگانه است؟! البته بحث تابعیت دوگانه مختص یکی، دو نفر از سلبریتیها نیست و مثل یک قانون نانوشته میماند که همه آنها ملزم به اجرای آن هستند. جالب اینجاست که فریاد وطندوستی همین جماعت گوش فلک را کر کرده است اما به هنگام عمل برای تولد فرزندانشان خاک کشور دیگر به خاک وطن ترجیح میدهند! تلخی ماجرا آنجاست که وقتی مردم همانها که شهرت و محبوبیت سلبریتی مدیون وجود آنهاست اعتراضی میکنند، خیلی راحت میگویند دوست داشتیم و به شما ارتباط ندارد! نه تنها ارتباطی ندارد که بلکه اگر کمی بیشتر بر اعتراض پافشاری کنید و از وضعیت مالی و اقامتی آنها پرس و جو کنید با چنین جملاتی روبرو میشوید: من در ده هزار دلاری که هر ماه برای خانوادهام به آمریکا میفرستم ماندهام و میخواهم 80 میلیون ایرانی نباشند اگر خم به چشم فرزندم بیاید! 80میلیون ایرانی برایم مهم نیستند!
ـ پرده چهارم: بسیاری از سلبریتیهای وطنی به یک بیماری مزمن به نام توهم خودکارشناس پنداری مبتلا هستند و تصور میکنند در هر زمینهای میتوانند نظر بدهند آن هم نظراتی که بیشتر شباهت به اپوزیسیون دارد نه یک شهروند ایرانی. آنها گاهی دکتر میشوند و آمپولی را تبلیغ میکنند که بعدها معلوم میشود تزریق چنین آمپولی خطرناک است. گاهی هم از یک حساب توئیتری جعلی درباره صیغه زنان ایرانی با نیروهای حشدالشعبی پستی را منتشر میکنند که متأسفانه چند روز بعد از آن طلبهای در همدان به قتل می رسد که به ادعای دوستان قاتل چنین توئیتی انگیزه قتل در او ایجاد کرده است. هرچند مهناز افشار انتشار دهنده این توئیت بعد از مطلع شدن از جعلی بودن حساب آن را پاک و از مخاطبین عذرخواهی میکند اما متأسفانه این اولین و آخرین بار او نیست که چنین پستهایی را به اشتباه (اگر خوش بینانه نگاه کنیم) انتشار میدهد. آقای بازیگر عکس کودک سوری را به جای یک کودک ایرانی جا میزند و با احساسات مردم بازی میکند که این کودک از سرما جان باخته و برایش مرثیه سر میدهد بعد که اشتباه او رو میشود در سکوت کامل آن پست را حذف کرده به روی خودش هم نمیآورد. آن یکی روی سن جشنواره فجر، جشنواره که به نام انقلاب اسلامی است زمانی که دارد از او تقدیر میشود! در نقش یک اپوزیسیون ظاهر شده و میگوید 40 سال جلوی پیشرفت او را گرفتهاند. آن دیگری هنگامی که در جشنواره خارجی حضور دارد در بین بیگانگان کشورش را متهم به خشونت میکند و بعد هم خیلی راحت نقشی دیگر در سینما میپذیرد و از پول بیت المال دستمزد میلیونی خود را دریافت میکند! دو بازیکن مطرح فوتبال پای روی ارزش چهل ساله ملت ایران میگذارند و مقابل تیم فوتبال رژیم صهیونیستی به میدان مسابقه میروند و آب از آب تکان نمیخورد!
متأسفانه درجامعه ما سلبریتیها جماعتی خودمختار شدهاند که هر چه میخواهند میگویند، هر طور که دلشان میخواهد عمل میکنند و حتی در برخی موارد خود را بالاتر از قانون میدانند و اگر پلیس خودروی آنها را به دلیل تخلف متوقف کند جنجال به پا کرده و زیر بار اطاعت از قانون نمیرود. این وضعیت درحالی است که بین سلبریتیهای غربی کمتر با چنین وضعیتی مواجه میشویم. در غرب سلبریتیها با نظامهای ارزشی کشورشان هماهنگ و تابع آن هستندو توسط برخی از نهادهای حاکمیتی کنترل و مدیریت میشوند. اما متأسفانه ما نهادی برای مدیریت سلبریتها نداریم و به همین خاطر کار از دستمان در رفته است.
همین رویه باعث شده حاشیهها بر متن مقدم شوند. امروز دیگر از هنر اصیل سینما یا نظرات کارشناسی درباره فوتبال، یا نواهای ماندگار موسیقی خبر کمتری میشنویم هر چه هست حاشیه است. اینکه فلان بازیگر چه کرده، فلان بازیکن کجا هست و... در صفحات مجازی این افراد در همه زمینه صحبت میشود جز سخنی تخصصی در باب شغل و پیشه اصلی آنها. این روزها بازیگران زن بسیاری در دام نگاه کالایی به سلبریتیها افتادند و با انتشار تصاویر خود به عنوان مدل آرایش به تبلیغ آرایشگاههای مختلف میپردازند و از محبوبیت و شهرت خود برای کسب سود و سرمایه بهره میبرند. این روزها خبری از هنر و ورزش و موسیقی نیست و فقط شهرت و دیده شدن است و بس.
سخن آخر:
قبل از آن که دیر شود باید فکری به حال این مولود عصر جدید کرد وگرنه دنیای سلبریتی جامعه ارزشی ما در خود هضم خواهد کرد. آن وقت سلبریتیها که خود اتفاقی و تصادفی سلبریتی شدهاند به جای گروههای مرجع کنترل افکار و رفتار جامعه را در دست میگیرند و میشود آنچه نباید شود. مهمترین عنصر در راه مدیریت این وضع خود ما مردم هستیم. بخش مهمی از شهرت و محبوبیت سلبریتیها از جانب ما به آنها داده شده و ما میتوانیم آن را کنترل کنیم. از سوی دیگر مسئولین فرهنگی باید آستین بالا بزنند و به حال سیاستهای غلط و معیوب فرهنگی فکری کنند. رسانهها هم در این زمینه کمک شایانی میتوانند انجام دهند. لازم نیست در هر جشن و مناسبتی هزار سلبریتی روانه تلویزیون شوند و زندگی و اطلاعات غیر مهم زندگی آنها به عنوان یک مطلب مهم در فکر و ذهن مردم تزریق شود و فضای سلبریتیپروری دامن زده شود. پدیده سلبریتی جزو لاینفک در جامعه جدید سرمایهداری و شبکههای اجتماعی است این ما هستیم که باید برای مقابله با پیامدهای منفی آن چارهای بیندیشیم.
*سلبریتیها چگونه نهادهای مسئول را تخریب میکنند؟ ـ سینماپرس
*سلبریتیها، خودشیفتگی و اپیدمی افسردگی اجتماعی ـ دیدهبان
*«سلبریتیها» با ما چه میکنند؟ ـ محمد جوانمرد ـ ایسنا
*گردش فرهنگ سلبریتی در رسانههای اجتماعی؛ مطالعه فعالیت سلبریتیهای ایرانی و هوادارانشان در اینستاگرام ـ محمدمهدی مولایی
*گونهشناسی سلبریتیها، از سرندیپیتی تا میکروسلبریتی! ـ حسین حقپناه
* آسیبشناسی سلبریتیها در فضای مجازی. لایک میگیرم پس هستم! ـ تسنیم
* جامعهشناسی سلبریتی ـ باشگاه اندیشه