عاطفه میرافضل
با مرگ ابوطالب، دشمنان پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم، جرأت بیشتری نسبت به آزار آن حضرت پیدا کردند، برای همین رسول خداصلیاللهعلیهوآلهوسلم در صدد استمداد از قبیله ثقیف که در طائف سکونت داشتند، برآمدند و همراه با «زیدبنحارثه» به طرف طائف حرکت کردند. پس از ورود به شهر طائف یکسر به خانه «عبدیالیل» رئیس قبیله «ثقیف» رفتند و هدف خود را از آمدن به طائف، برای بزرگان قبیله توضیح داده، از آنها خواستند که ایشان را یاری کنند. يكى از ايشان گفت: من جامه کعبه را پاره میکنم؛ اگر تو پیامبر خدا باشی، دیگری گفت: آیا خدا غیر از تو کسی را نیافت که به پیامبری بفرستد. سومی گفت: به خدا من هرگز با تو گفتگو نخواهم کرد؛ زیرا اگر تو چنانچه میگویی، فرستادهای از جانب خداوند هستی و در این ادعا راست میگویی، بزرگتر از آنی که با تو گفتگو کنم و اگر دروغ میگویی و بر خدا دروغ میبندی، شایستگی آن را نداری که با تو صحبت کنم. رسول خداصلیاللهعلیهوآلهوسلم از نزد آنها برخاست و بیرون رفت.
عايشه مىگويد از پيامبر پرسيدم آيا روزى دشوارتر از روز جنگ احد بر شما بوده است؟ فرمود آنچه كه از قوم تو در روز عقبه ديدم سختتر بود زيرا در آن روز خواستم خود را در پناه عبدياليل عبدكلال قرار دهم و او درخواست مرا نپذيرفت و من اندوهگين براه افتادم و چنان به خود مشغول بودم كه نفهميدم چه وقتى به صحرا رسيدم، در آنجا متوجه شدم ابرى بر من سايه افكنده است، چون نگاه كردم ديدم كه جبرئيل است او مرا صدا زد و گفت: خداوند متعال گفتار قوم تو و رد كردن خواستهات را از طرف ايشان شنيد، اينك فرشتهاى را كه فرمانده كوههاست پيش تو فرستاده است تا به هر چه كه ميخواهى درباره ايشان فرمان دهى، آنگاه فرشته كوهها مرا صدا زد و بر من سلام داد و گفت: پروردگار گفتار ناپسند قوم تو را شنيد و مرا به حضورت فرستاده است تا به آنچه ميخواهى فرمان دهى، اگر بخواهى دو كوه مكه را بر ايشان فرو مىكوبم، و پيامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده است، نه من اميدوارم كه خداوند از افراد بد آنها، فرزندانى به وجود آورد كه او را بپرستند و شرك نياورند.
* دلائلالنبوه، ترجمه محمود مهدوىدامغانى، جلد2، صفحه 117