عاطفه میرافضل
«ادب از که آموختی؟ از بی ادبان.» شاید تنها اندوخته ما از لقمان حکیم همین جمله باشد و بسیاری از ما به خاطر روایات متعددی که از این شخصیت در اشعار و حکایات ادبی خواندهایم، گمان کنیم لقمان فردی ایرانی بوده است. اما در مورد این شخص شخیص و ارزشمند چه امتیازی از این بیشتر که نامش در کتاب آسمانی ما قرآن کریم آمده است. به همین بهانه نگاهی به زندگی او میاندازیم.
لقمان حکیم به عنوان یکی از شخصیتهای معروف اخلاقی و حکیم مورد پذیرش مورخان قرار گرفته است. درباره اصل و نژاد لقمان نیز اختلاف وجود دارد بعضی او را به قوم عاد نسبت داده و برخی او را از قوم بنیاسرائیل میدانند. عدهای معتقدند او غلام حبشی یکی از ثروتمندان بنیاسرائیل در زمان داود نبی بوده که به دلیل داشتن حکمت و دانایی از طرف ارباب خود آزاد شد. برخی کتب از جمله قرآن و گلستان سعدی، او را حکیم دانستهاند. برخی هم معتقدند لقمان حکیم ایرانیان که در ادب پارسی به شخصیت و اندرزهای او پرداخته شده با لقمان قرآن مجید متفاوت است. برخی گفتهاند: لقمان تنها حکیم بوده است و بعضی او را پیامبر دانسته و حکمت را که در قرآن صفت وی آمده است به نبوت تفسیر کردهاند. اما در روایات ائمه اطهار تأکید شده که وی پیامبر نبوده است.
عدهای ازمورخان نیز بر اساس آیه قرآن تأکید دارند که نام مردی حکیم و حبشی بوده که در روزگار داود پیغمبرعلیهالسلام میزیسته و در قرآن کریم نام وی آمده است: «و لقد آتینا لقمان الحکمه ان اشکر لله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید؛ ما به لقمان حکمت عطا نمودیم. یعنی وی را خرد و دانش دادیم و هوش و بصیرت عطا کردیم»1.
داوود در قرآن پیامبر و خلیفه خدا در زمین نامیده شده است.3 واژه داوود که در زبان عبری «داوید» تلفظ میشود، به معنای «محبوب» بوده و نام یکی از پیامبران بزرگ بنیاسرائیل است. او اولین پیامبری است که دارای کتاب آسمانی به نام «زبور» بوده و از ذریه اسحاق فرزند ابراهیم و از جمله انبیایی است که دارای حکومت و منصب قضاوت بوده و زبان پرندگان را میدانسته است. داوود در سرزمینی بین مصر و شام دیده به جهان گشود، او از نوادههای یعقوب است و به نه واسطه به یکی از فرزندان یعقوب میرسد، پدرش «ایشا» نام داشت. او صد سال عمر کرد، که چهل سال از آن را حکومت نمود. داود در روایات اسلامی فرزند ایشا پسر حضرت یعقوب است. ایشا، ده پسر داشت که داود از همه کوچکتر بود و به شغل شبانی اشتغال داشت. اما داود دارای نوزده فرزند بود که از میان آنها سلیمان جانشین ایشان شد.
داستان داود در قرآن این گونه است که در سوره بقره میگوید: چون طالوت با لشکریان (خود) بیرون شد گفت خداوند شما را به وسیله رودخانههایی خواهد آزمود پس هر کس از آن بنوشد از (پیروان) من نیست و هر کس از آن نخورد قطعا او از (پیروان) من است مگر کسی که با دستش کفی برگیرد پس (همگی) جز اندکی از آنها از آن نوشیدند و هنگامی که (طالوت) با کسانی که همراه وی ایمان آورده بودند از آن (نهر) گذشتند گفتند امروز ما را یارای (مقابله با) جالوت و سپاهیانش نیست کسانی که به دیدار خداوند یقین داشتند گفتند بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است؛ و هنگامی که با جالوت و سپاهیانش روبرو شدند گفتند پروردگارا بر (دلهای) ما شکیبایی فرو ریز و گامهای ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز فرمای. پس آنان را به اذن خدا شکست دادند و داوود جالوت را کشت و خداوند به او پادشاهی و حکمت ارزانی داشت و از آنچه میخواست به او آموخت و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمیکرد قطعا زمین تباه میگردید ولی خداوند نسبت به جهانیان تفضل دارد. در جای دیگر به قضاوتهای عادلانه داوود میپردازد: و داوود و سلیمان را (یاد کن) هنگامی که درباره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند داوری میکردند و (ما) شاهد داوری آنان بودیم. پس آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک (از آن دو) حکمت و دانش عطا کردیم و کوهها را با داوود و پرندگان به نیایش واداشتیم و ماکننده (این کار) بودیم.4
اندرزهای لقمان
ـ یکی از دوستانش به وی گفت: مگر نه تو با ما چوپانی میکردی، این حکمت و دانش را از کجا و به چه سبب به دست آوردی؟! وی گفت: نخست خواست خداوند و اندازهگیری او، و دیگر صفاتی که در من وجود داشت و همان زمینهساز لطف خدا گردید، و آنها عبارتند از: امین بودن، راستگو بودن و سکوت نمودن از آن چه که مرا سودی نباشد.
ـ لقمان دورانی به بردگی روزگار میگذرانید که او را به اسارت از حبشه به بیتالمقدس آورده بودند، روزی مولایش او را بخواند و به وی گفت: گوسفندی ذبح کن و بهترین دو عضوش را به نزد من آر. وی به دستور عمل کرد و دل و زبان گوسفند را به نزد مولا آورد. روز دیگر او را گفت گوسفندی بسمل کن و پستترین دو عضو آن را برای من بیاور. وی گوسفند را بکشت و زبان و دل آن را به حضور ارباب خویش آورد. مولا سبب پرسید، وی گفت: آری، اگر این دو عضو پاک و سالم بودند بهترین عضو و اگر ناپاک و پلید بودند بدترین عضو خواهند بود.
ـ او را گفتند: چه زشترویی؟! گفت: بر نقش (چهره) عیب میگیری یا چهره نگار را معیوب میدانی؟!
ـ گویند: روزی بر داودعلیهالسلام وارد شد، در حالی که وی به ساختن زره مشغول بود، که آهن به امر خداوند در دست داوود هم چون موم نرم مینمود، در حالی که وی به شگفت آمده بود خواست از او بپرسد: چه میکنی؟ ولی حکمت، او را از این پرسش بازداشت و هم چنان ساکت ماند تا آن که داودعلیهالسلام آن را تمام کرد و بپوشید و خود گفت: نیکو پوشاکی است در جنگ. لقمان گفت: سکوت نیکو حکمتی است ولی کسانی که بدان پایبند بودند اندکاند. داود گفت: آری سزد که تو را حکیم بخوانند.
ـ در کتاب «منلایحضرهالفقیه» آمده که لقمان به فرزندش گفت: ای فرزندم! همانا دنیا دریایی ژرف است که خلق بسیار در آن به هلاکت رسیدهاند، پس کشتی خویش را در آن ایمان به خدا، بادبانش را توکل بر خدا و توشهات را در آن خدای ترسی قرار ده، که اگر نجات یافتی به رحمت خدا بود و اگر به غرقاب هلاکت رسیدی بر اثر گناهانت باشد.
ریشه حکمت لقمان
از امام کاظمعلیهالسلام رسیده که لقمان به فرزندش میگفت: ای فرزندم دنیا دریایی است که بسی نسلها در آن غرق گشته، پس کشتی تو در این دریا تقوی و پل عبورت ایمان به خدا و بادبان کشتیت توکل بر او بود، باشد که از این دریای ژرف نجات یابی و گمان نکنم نجات یابی؛ ای فرزندم چرا مردم از پیامد اعمال خویش که خدا از آن خبر داده نمیهراسند در حالی که هر روزه از عمرشان کاسته میشود؟ چرا آماده آینده خویش نمیگردند، در صورتی که عمرشان رو به زوال است؟! ای فرزندم بیش از قدر کفاف، از مال دنیا میندوز و آن چنان در دنیا فرو مرو که به آخرتت زیان زند و به طور کلی دنیا را رها مساز که سربار دیگران باشی.
در حدیثی از امام باقرعلیهالسلام آمده: از جمله مواعظ لقمان به فرزندش این بود: ای فرزندم اگر در مرگ شک داری خواب را از خود بردار و نخواهی توانست (که خواب اختیاری نباشد) و اگر از زنده شدن پس از مرگ و (قیامت) شک داری بیدار شدن را از خود بردار که آن نیز نتوانی، پس بدان که تو در اختیار خودت نباشی و در اختیار دیگری زندگی میکنی و خواب به منزله مرگ و بیداری به منزله زنده شدن پس از مرگ است.2
حماد گوید: از امام صادقعلیهالسلام پرسیدم لقمان که بود و حکمتش که قرآن از آن یاد میکند چه بود؟ فرمود: نه به خدا سوگند حکمتی که لقمان به دست آورد، بر اثر مال و مقام و ایل و تبار یا نیروی جسمی و جمال نبود، بلکه وی مردی بود که سر به طاعت پروردگار داشت و از محرمات اجتناب مینمود، ساکت، آرام، ژرفنگر، طویلالفکر و تیزبین بود، به پندگیری (از دیدنیها و شنیدنیهای خود از پند دیگران)، بینیاز بود، هرگز در روز نمیخفت و کسی او را در حال قضاء حاجت ندید که وی بسی مستتر و متحفظ بود، هرگز بر چیزی نمیخندید مبادا به گناه افتد و ابدا خشم نمینمود و با کسی شوخی نمیکرد و هیچ گاه از روی آوردن دنیا، شاد نگشت و از پشت کردن آن، غمگین نشد، وی با زنان متعدد، ازدواج نمود و فرزندان بسیار داشت و بیشتر آنها در حال حیات او، بمردند و بر مرگ هیچ یک نگریست.
وفات و قبر لقمان
ابراهیم ادهم گوید: قبر لقمان میان مسجد لقمه (از شهرهای فلسطین) و بازار امروز است. علاوه بر قبر لقمان قبور هفتاد تن از انبیاء عظام که پس از لقمان وفات کردهاند در آنجا است، جهتش آن که بنیاسرائیل، انبیاء را از نزد خود اخراج و در رمله محصور کردند و در آنجا بودند تا همگی از گرسنگی هلاک شدند.
آوردهاند که روزی لقمان با پسر خویش در عیش نشسته بود، همین که آثار مرگ بر او ظاهر گردید به گریه آغازید، پسر گفت: ای پدر گریه تو از خوف مرگ است یا حرص دنیا؟ گفت: هیچ کدام، گریه من برای آن است که در پیش روی خود بیابان هولناک و عقبات طولانی و بار گران میبینم با نداشتن زاد و راحله، و ندانم که این بار گران از دوشم بر دارند، یا با آن به سوی دوزخ رهسپار گردم.
پینوشت
5ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، جلد ۱۳
3ـ شهرزوری، محمدبنمحمود، کنزالحکمه (تاریخ الحکماء)
منبع: حوزه نت