یاسمین رضوی
اگر بخواهیم اجمالا بگوییم روانشناسی چیست به تعریف کوتاه «مطالعه علمی رفتار انسان» خواهیم رسید. افعال روانی که از انسان سر میزند، زیرساختی دارد؛ فیزیولوژیک یا شناختی. روانشناسی به مطالعه زیرساختهای افعال میپردازد. اندیشهورزی و سخن گفتن در باب مسائلی مانند حافظه، یادگیری، انگیزش، ادراک، خواب و رفتار بهنجار و نابهنجار و... قدمتی طولانی دارد. فلاسفه یونان باستان از جمله ارسطو و افلاطون هم در این باب فکر کرده و سخن گفتهاند. اما تمام این اندیشهورزیهای اولیه در قالب تفکر و کشف و شهود و گمانهزنی بود و هرگز به مطالعه علمی و آزمایشگاهی رفتار و مسائل انسانی نپرداخت. در ابتدا به کار بردن روشهای آزمایشگاه و علمی که در علوم تجربی مثل زیستشناسی به کار برده میشد برای پاسخگویی به پرسشهای روانشناسی رایج نبود. و روانشناسی به عنوان یک علم مستقل پذیرفته نشده و ریشههایش در فلسفه بود. تنها زمانی که به مطالعه دقیق و علمی و مشاهدات کنترل شده در این باب پرداخته شد، روانشناسی علمی مستقل شده و هویتی تازه یافت. در سال 1875 ویلیام جیمز آزمایشگاهی را برای مطالعه در زمینه دروننگری یا مشاهده دقیق و نظامدار در آمریکا تأسیس کرد و این اولین تلاشها در این زمینه بود.
روانشناسی و فلسفه
فلاسفه معتقدند فلسفه مادر تمامی علوم است و کلیه علوم مستقلی که امروز میبینیم فرزندان فلسفه هستند که از آن جدا شده و هویتی تازه یافتهاند و در واقع همگی ریشه در فلسفه دارند. یکی از این علوم که به وضوح ریشه در فلسفه دارد، روانشناسی است. اغلب روانشناسان و ایدهها و نظریهپردازیهایشان تحت تأثیر جریانات فکری زمان خود است یعنی برگرفته از فلسفهشان. آنچه امروز به عنوان فلسفه غربی در کشورهای مختلف از جمله کشور ما جریان دارد برگرفته از فلسفه انسانمدار و اومانیسم است. برخی نظریات ریشه از وجودگرایی دارد و...
فلسفه اسلامی و روانشناسی اسلامی
آنچه در دانشگاههای ما به عنوان منابع اصلی رشته روانشناسی و گرایشات متفاوت آن تدریس میشود همه منابع غربی هستند. منابعی که همگی سرشار از نظریات روانشناسان غربی که همگی تحت تأثیر جریانات و تفکرات غیراسلامیاند. اسلام خود یک جریان فکری مستقل است. در زمینه روح و روان و رفتار انسانی نظر خود را دارد که گاه با نظریههای موجود در روانشناسی غربی در تضاد کامل است. از نظرگاه دین اسلام نفس انسان دارای یک سیر تکاملی است که از لحظه دمیدن روح مقدس در آن آغاز میشود. باید و نبایدهای برای رسیدن به این تکامل وجود دارد. همه چیز در این سیر تکامل حول توحید و خداپرستی اتفاق میافتد. حال آنکه در روانشناسی غربی و تفکرات مادی آنان، خلاف این امر است و همه چیز حول انسان شکل میگیرد و انسان، محوریت دارد. همین تفاوت کافی است تا از همان ابتدا، یعنی نگاه اولیه به انسان به عنوان یک ماشین یا به عنوان وجودی که حامل روحی مقدس است، اختلافات و نظریات متفاوتی شکل بگیرید.
شکاف میان علم و دین
در غرب به همراهی و همنشینی نظریات دینی و معنوی در روانشناسی به دید منفی و بدگمانی نگریسته میشود و این ریشه در تفکر جدایی علم از دین دارد، این بدگمانی به دین و تفکر ضددینی به دوره رنسانس برمیگردد زمانی که کلیسا سد راه هر نوع اختراع و اکتشاف و پیشرفت علمی بود و ناشیانه با شکنجه دانشمندان علوم مختلف خود را در مقابل علم قرار داد و شکاف گستردهای میان علم و کلیسا به وجود آمد. این شد که به دین به عنوان مجموعهای از خرافات که طرفدار پسرفت و عقبماندگی است و ریشه در موهومپرستی دارد نگریسته شد. در واقع اگر شما گمان کنید که دین مجموعهای از خرافات است که هیچ حمایت علمی را در پی ندارد به زودی به این نگاه خواهید رسید. اما اگر واقعبین باشید خواهیم دید که افراد مراجعه کننده و مصرف کنندگان نظریات روانشناسی گاه نیاز مبرم به معنویت دارد و بسیاری از رواندرمانگرها دیر یا زود به چالش با مسائل دینی و معنوی و تفکر دینی خواهند رسید و به آن نیاز پیدا خواهند کرد.
روانشناسی، دین و معنویت
سلما یعقوب در یادداشتی مینویسد: «به عنوان زنی مسلمان که متولد، پرورش یافته و تحصیل کرده انگلستان است، گاهی اوقـات هـنگام اسـتفاده از روانشناسی غربی در رواندرمانگری، کمی احساس ناراحتی میکنم. بسیاری از اوقات بیمارانی را ملاقات میکـنم که معتقدم رویکردی کلگرایانهتر، که علاوه بر نیازهای عاطفی و جسمانی بـه نیازهای معنوی بیماران تـوجه کـند، برایشان سودمند خواهد بود. اما، گویا ترکیب و تلفیق ایمان و درمان ممنوع است، یعنی (پذیرفتنی نیست) یا (حرفهای) تلقی نمیگردد. در دوره آموزش روانشناسی ما، به معنویت اشاره نمیشود، و اگر هـم اشارهای شود، اغلب به شیوهای بسیار منفی است»
اگر شما معتقد باشید که دین مجموعه دستورات، احکام و توصیهها و باید و نبایدهاییست که به دلیل صدور آن از طرف خالق انسان، برگرفته از فطریات است و قرار است انسان را به سرمنزل مقصود برساند، آنگاه به این خواهید رسید که روانشناسی میبایست به دین و معنویت و احکام و باید و نبایدهای آن توجه جدیتری کند.
خانم و آقای سالمینژاد، به دنبال یک روانشناس مذهبی میگردند که بتوانند برای حل مشکلات زندگی مشترکشان از او کمک بگیرند. آنها سالهای اولیه زندگی مشترکشان را پشت سر میگذارند و با مسائلی جدید روبرو شدهاند. از آنها میپرسم: «چرا روانشناس مذهبی؟ منظورتان از روانشناس مذهبی چیست» خانم سالمینژاد میگوید: « گمان نکنید که ما اولین تجربهمان در مراجعه به روانشناس است. تا به حال چندین بار به توصیه دوست و آشنا به روانشناسهای مختلفی مراجعه کردهایم اما پیشنهادات و راهکارهایی که ارائه میدهند برای منی که مذهبی هستم و دین و احکام آن برایم مهم است، چندان کارایی ندارد و حتی بعضی از آنها را هرگز نمیتوانم انجام دهم» آقای سالمینژاد هم اذعان میکند: «ما به دنبال راههایی هستیم که کلیتر باشد، نگاهی که مشکلات ما را در سطح کلانتر حل کند و گمان میکنم با مسائل دینی و معنوی این اتفاق بهتر میافتد» هر دو معتقدند چون آدمهای مذهبیای هستند ترجیح میدهند به کسی رجوع کنند که دغدغهها و اولویتهای ذهنی آنها را درک کند.
مریم، دختری جوان است که تجربه مراجعه به روانشناس و روانپزشک را بسیار دارد به او میگویم آیا تا به حال توانسته مشکلی را با کمک یکی از آنها حل کند یا بعد از صحبت کردن و استفاده از پیشنهادات آنها و دیگر کمکهایشان احساس خوبی داشته باشد. مریم با ناامیدی جواب میدهد: «تقریبا هیچ کدام آنقدری که انتظار میرفت نتوانستند به من کمک کنند، بهترین آنها فردی بود که تنها به شنیدن صحبتهای من اکتفا میکرد»
اینها نمونههای کوچک و نه چندان واضح از افرادی است که به روانشناسهایی مراجعه میکنند که همگی دانش آموخته دانشگاههای داخلی و خارجی هستند که منابع درسیشان و علم و آگاهیشان برگرفته از روانشناسی غربی است. روانشناسی که فرد را محور همه امور میداند و دین را موهومپرستی و خرافات. در این نگرش خبری از اعتقاد به معاد نیست. پرورش بعد روحانی وجود انسان منزلت چندانی ندارد. خانواده را به عنوان سرمنشاء آرامش و فروپاشی آن را به عنوان عامل اصلی افسردگی و اضطراب، به رسمیت نمیشناسد و گاه حتی تجرد را تبلیغ میکند. تقوا و پرهیزگاری را که ریشه سلامت جسم است به عنوان محدودیتهای اخلاقی در نظر میگیرد که باعث روانرنجوری میشود و قائل به ارضای آزادانه و بیحد و مرز نیازهای جسمانی هستند در حالی که این نقطه مقابل پرهیز و تعادلی است که دین به آن فرمان میدهد. فراموش نکنیم که انسان مدنظر روانشناسی غربی، انسانی است که در جامعه غربی زندگی میکند و مختصات خودش را دارد، پر واضح است که این روانشناسی با یک انسان شرقی که خصوصیات و شرایط زندگی خودش را دارد کاری ندارد.
نتیجه
نتیجتا همانطور که حضرت آیتالله خامنهای در سخنان خود به آن اشاره کردهاند: «برخی از علوم انسانی تولید شده غرب است؛ یعنی به عنوان یک علم، وجود نداشته، اما غربیها که در دنیای علم پیشروی کردهاند، اینها را هم به وجود آوردهاند؛ مثل روانشناسی و علوم دیگر. خیلی خوب، ما، هم برای سرجمع کردن، مدون کردن، منظم کردن و نظاممند کردن آنچه که خودمان داریم، به یک تفکر و تجربه علمی احتیاج داریم، هم برای مواد و پایههایی که آنها در این علم جمع آوردهاند، به یک نگاه علمی احتیاج داریم. منتها گرفتن پایههای یک علم از یک مجموعه خارج از محدوده مورد قبول ما، به معنای قبول نتایج آن نیست. مثل این میماند که شما یک کارخانه را وارد میکنید، آنها با این کارخانه یک چیز بد درست میکردهاند، حالا شما با آن کارخانه، یک چیز خوب درست میکنید؛ هیچ اشکالی ندارد. ما تلفیق بین علوم انسانی غربی و علوم انسانی اسلامی، اگر به معنای مجذوب شدن، دلباخته شدن، مغلوب شدن و جو زده شدن در مقابل آن علوم نباشد، قبول داریم و اشکال ندارد»
همانطور که گفته شد ما میبایست تلفیقی منطقی از روانشناسی نوین به عنوان یک علم مستقل و دین به عنوان مجموعه دستوراتی که برای سعادت بشر نازل شده است، روی آوریم. دین و معنویت چیزیست که غرب نیز پس از گذشت سالها و فاصله گرفتن از آن نفرتی که کلیسا در آنها به وجود آورده بود به آن رسیدهاند و به دنبال تلفیق آن با روشهای مختلف روانشناسی هستند.
«شما به مبانی خودتان نگاه کنید؛ ما تاریخ، فلسفه، فلسفه دین، هنر و ادبیات، و بسیاری از علوم انسانی دیگری که دیگران حتی آنها را ساختهاند و به صورت یک علم در آوردهاند ـ یعنی یک بنای علمی به آن دادهاند ـ مواد آن در فرهنگ و میراث علمی، فرهنگی و دینی خود ما وجود دارد. باید یک بنای اینچنینی و مستقل بسازیم. البته مقداری از خود این سخن، مربوط به آن سخن خطاب به شما به عنوان دانشجوی امام صادق است، که دوستان در زمینه اقتصاد مطالبی را بیان کردند. خوب، مطالب خوبی هم هست و باید دنبال بشود.»2
منابع:
1ـ یعقوب، سلما؛ به سوی روانشناسی اسلامی؛ مجله نقد و نظر؛ پاییز و زمستان 1383، شماره 35 و 36
2ـ بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادقعلیهالسلام 29/10/1384