کد خبر: ۳۵۶۹
تاریخ انتشار: ۱۰ تير ۱۳۹۹ - ۱۵:۱۶
پپ
صفحه نخست » کنز

حسنی احمدی

معاویه در خیمه‌اش قدم می‌زند و افکار شیطانیش را مرور می‌کند لبخندی بر روی لبانش نقش می‌بندد اگر موفق شود ضربه‌ای اساسی به علی وارد کرده است. عبیدالله‌بن‌عمر وارد خیمه می‌شود. معاویه رو به عبیدالله کرده و می‌گوید:

ای عبیدالله نزد حسن‌بن‌علی برو و او را به خلافت امیدوار کن و وعده‌های دیگری هم به او بده شاید بتوانیم او را از پدرش «علی‌بن‌ابی‌طالب» جدا کنیم و نزد خود بیاوریم تا از این راه ضربه سنگینی به علی بزنیم.

عبیدالله‌‌بن‌عمر به سرعت خود را به حسن می‌رساند و سخنان معاویه را برای او بازگو می‌کند. حسن‌بن‌علی برافروخته پاسخ می‌دهد: گویا تو را می‌نگرم که امروز یا فردا کشته خواهی شد. به راستی که شیطان این افکار را برای تو زینت داده و تو را فریفته است. خداوند به زودی تو را بر زمین افکند و کشته‌ات را بر صورت به خاک اندازد. بدان که من فریب شما فریبکاران را نمی‌خورم و حرص و طمع دنیا و مال و قدرت در من وجود ندارد.

عبیدالله در حالی که ترس بر تمام وجودش نشسته است نزد معاویه باز می‌گردد و ماجرا را تعریف می‌کند.

معاویه نگاهی به عبیدالله می‌اندازد و می‌گوید:

آری به درستی که او حسن فرزند علی‌بن‌ابی‌طالب است.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: