کد خبر: ۳۵۱۲
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۸ - ۱۰:۵۵
پپ
به مناسبت بزرگداشت ابوالقاسم فردوسی
صفحه نخست » سبوی خیال

با تلخیص فردوسی

ترا دانش و دین رهاند درست

در رستگاری ببایدت جست

وگر دل نخواهی که باشد نژند

نخواهی که دایم بوی مستمند

به گفتار پیغمبرت راه جوی

دل از تیرگیها بدین آب شوی

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی

خداوند امر و خداوند نهی

نبی، آفتاب و صحابان چو ماه

به هم بسته یکدگر راست راه

منم بنده اهل‌بیت نبی

ستاینده خاک و پای وصی

حکیم این جهان را چو دریا نهاد

برانگیخته موج ازو تندباد

چو هفتاد کشتی برو ساخته

همه بادبان‌ها برافراخته

به دل گفت اگر با نبی و وصی

شوم غرقه دارم دو یار وفی

اگر چشم داری به دیگر سرای

به نزد نبی و علی گیر جای

برین زادم و هم برین بگذرم

چنان دان که خاک پی حیدرم

*****

به مناسبت ماه مبارک رمضان

عطر ربنا

علیرضا خاکساری

غروب شد؛ «لَکَ صُمنا» در این سرا پیچید

میان خانه دل عطر ربنا پیچید

و در بهار مناجات عاشقان هر شب

«نَصَبتُ وَجهیِ» صائم به هر کجا پیچید

شنیده‌ام که میایی به دستگیری من

صدای پای تو در این برو بیا پیچید

مرا علی به در خانه تو آورده

خوشم که شاه نجف نسخه مرا پیچید

دگر جواب بده «بالحسین»های مرا

ببین که در نفسم بوی کربلا پیچید

دوباره روضه مادر دوباره روضه در

صدای گریه طفلی به کوچه‌ها پیچید

تو را بر آن ورم کتف خسته عفوم کن

به جان مادر پهلو شکسته عفو کن

******

به مناسبت وفات حضرت خدیجه‌سلام‌الله‌علیها

وداع با آخرین غزل

حمید رضا برقعی

دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم

آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم

سرمه نمی‌برم به چین، قند و شکر نمی‌خرم

نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم

بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم

دانه عشق کاشتم، در قفست رها شدم

با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست

با تو پر از قصیده‌ام، با تو غزل سرا شدم

ای که ملول می‌شوی از نفس فرشته‌ها

باور من نمی‌شود، هم‌نفس خدا شدم

سفره دل برای من، باز کن آیه‌ای بخوان

حرف بزن که مَحرمِ زمزمه حرا شدم

قطره من فرات شد، ذره‌ام آفتاب شد

پیش تو سیدالبشر، سیده‌النسا شدم

پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته‌ایم

تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم

من به تو دست یاعلی داده‌ام از صمیم دل

مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم

لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل

پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم

********

مادری مثل خدیجه

محمد میرزایی

گاه تنها یک نفر هم یار دین باشد بس است

یک نفر بانوى سرشار از یقین باشد، بس است

مال و ثروت هرچه هم باشد فداى راه دوست

همنشین رحمه‌للعالمین باشد بس است

در نگاه شوم مردم بدترین باشد، ولى

در دل پیغمبر خود بهترین باشد بس است

دیگران هم همسر پیغمبرند اما فقط

مادر زهرا که «أم المؤمنین» باشد بس است

دخترش زهرا کجا و دختران این و آن؟!

حاصل عمرش اگر تنها همین باشد بس است

دختر او مادرى کرده براى شیعیان

مادرى مثل خدیجه در زمین باشد بس است

ما کجا و مدح او گفتن؟ معاذاللهنه

نام ما تنهاى «گداى خوشه‌چین» باشد بس است

واژه‌هاى گنگ و بى‌معنا چه مى‌فهمند از او؟

انتهاى شعر باید نقطه چین باشد بس است

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: