کد خبر: ۳۵۱
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۳۹۵ - ۱۵:۵۳
پپ
گفتگوی صمیمانه با «زبیده خدائی»؛ استاد حوزه و فعال طب سنتی
صفحه نخست » گفتگو



فاطمه اقوامی

تا اسم قدیم می‌آید ناخودآگاه حیاط خانه‌های قدیمی در ذهن‌مان نقش می‌بندد... حیاطی با حوضی فیروزه‌ای که گلدان‌های شمعدانی و حسن یوسف در اطرافش ‌خودنمایی می‌کنند... موسیقی دلنواز قل قل سماور و عطر خوش هل درون قوری نیز جای خود دارد و البته از خاطره‌ خوردن آبگوشت‌های دسته جمعی عصر جمعه نیز نمی‌توان به راحتی گذشت... از این همه تکنولوژی و امکانات خبری نبود اما تا دلتان بخواهد درون خانه‌ها دل خوش و صفا و صمیمیت قسمت می‌کردند... سنت‌های نابی داشتیم که خیلی‌هایشان آمیخته و ممزوج با دین و آیین‌مان شده بود وراهنمای مسیر زندگی‌مان بود... اگر خدایی ناکرده بیماری گریبان یکی را می‌گرفت حکیمی را بر بالینش می‌آوردند و او طبیعت و دنیای هزار نعمتش را به کمک می‌گرفت تا نسخه‌ای شفابخش برای او بنویسد گرچه قبل از هر دوایی، به فکر ادعیه‌ای بود تا مرهم درد بیمارش کند... ولی به یک باره همه چیز تغییر کرد... با طبیعت و نعمت‌های بی حد و اندازه‌اش قهر کردیم و سنت‌هایمان را به دست فراموشی سپردیم و هر آنچه از ینگه دنیا برایمان ارسال کردند با آغوش باز پذیرفتیم و دنیایمان را زیر و رو کردیم... و امروز خبری از آن معماری اصیل و سبک زندگی اصولی نیست...

اما در میان بودند کسانی که در کنار نو شدن زندگی‌شان نه به آن سبک اسلامی ـ سنتی قدیم پشت نکردند و دلشان می‌خواهد همه را با طبیعت و آن باورهای درست قدیم آشتی دهند....

«زبیده خدائی» بانویی است که در کنار تحصیلات حوزوی خود، در طب سنتی هم فعالیت خود را آغاز کرد و چندین کتاب در این زمینه به رشته تحریر درآورده، یکی از همین آدم‌هاست که مجله ما این هفته میزبان اوست.

چرا برای تحصیلات حوزه را انتخاب کردید؟

من از بچگی علاقه‌ داشتم پزشک شوم. دوران مدرسه من مصادف با زمان شاه بود. تا کلاس پنجم در اردبیل زندگی می‌کردیم اما کلاس ششم به بعد را در قم ساکن شدیم. وقتی می‌خواستم وارد کلاس هفتم یعنی دوره دبیرستان شوم داشتن حجاب ممنوع شد. هم پدرم موافقت نبودند و هم خودم دوست نداشتم بدون حجاب و چادر باشم به خاطر همین مدرسه را رها کردم. یادم هست در راه برگشت به خانه شدیدا گریه می‌کردم.

بعد از آن در جلساتی که در خانه‌ها برقرار می‌شد قرآن و احکام و... آموزش دیدم. تا اینکه در سال 54 خداوند در شب قدر برایم اینگونه رقم زد که از طریق آشنایی با خانم صفاتی که تفسیر قرآن می‌گفتند، وارد حوزه شدم. سه سالی از تحصیلم در حوزه می‌گذشت که احساس کردم باید تحصیلاتم را هم ادامه بدهم. چون گفتند در دوره شبانه رعایت حجاب اشکالی ندارد، رشته تجربی را به صورت شبانه دنبال کردم. چون هم دوست داشتم پزشک روح یعنی طلبه باشم و هم دکتر.

...

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: