باران زعیمی
حتما شما هم از این مدرسههای غیرانتفاعی آبدوغ خیاری که هر روز در یک گوشه شهر متولد میشوند زیاد دیدهاید. از همانها که برخلاف این صفت لاکچری، خیلی هم انتفاعی هستند و سودزا. کلی پول میگیرند و اندازه یک مدرسه دولتی با 800 نفر دانشآموز هم کارایی ندارند. دو تا پله را رنگینکمان میکنند و با چهار تا کارنامه بیشتر، پز میدهند. نمرات آن چهار کارنامه اضافی را هم از مثبت ـ منفی کلاسی میگیرند نه اینکه هی امتحان بگیرند در سطح المپیاد جهانی! دل پدر و مادر خوشخیال هم خوش است که این حماسهآفرینی مالی، آینده فرزندشان را تضمین میکند.
شاگرد یکی از این نوع مدارس انتفاعی بود. نوجوانی در حال گذار به مرحله جوانی با سری پرشور و آمادگی فراوان برای آموختن و استثنائا غرق نشده در خوشخیالی والدینش. طفلک را کارد میزدی خونش در نمیآمد! ماجرا این بود که؛ اوایل سال، معلمی از دستش دررفته و مطالب خوبی در رابطه با لزوم حساس بودن و واکنش نشان دادن به وقایع و مطالبهگر بودن بیان کرده بود. بچهها نیز این سخنان را در هوا زده و این کار را با نظارت دقیق بر عملکرد مدرسه آغاز کرده بودند. حنای غیرانتفاعی بودن دیگر برایشان رنگ نداشت و در پایان سه ماهه دوم مدرسه شروع کرده بودند به مطالبهگری که؛ آقا این پولها که گرفتید خرج چه شد؟! نه کلاس فوقالعادهای، نه اردویی، نه دبیر توانمندی، نه آزمایشگاهی، نه حتی کلاس درست و درمانی!
مطالبه شفافیت به سرعت گسترش یافته بود، از بس که این بچهها حرفهای خوب را زود یاد میگیرند و عملیاتی میکنند. آقای معلم و مدیر و معاون مدرسه هم که پاسخ محکمهپسندی برای بچهها نداشتند طی یک برخورد چکشی به آنها فهمانده بودند این سؤالات به شما ربطی ندارد و هرکس این شرایط را نمیپسندد باید برود! مهم نیست نتیجه این دوئل دسته جمعی چه شد، مهم این است آنها جوان زرنگ و شاکی داستان در مراحل آغازین ورود جدی به جامعه با دوگانه حرف و عمل مسئولین مواجه شده و آنچه را احیانا از دور شنیده، اکنون با گوشت و پوست و استخوان درک میکند.
البته حالا حالاها مانده تا متوجه بشود این عصاره آخرین ایدئولوژی دستساز بشر، یعنی دموکراسی است. دیدگاهی که نشان داده تا جایی با تو راه میآید که مخالف و منتقدش نباشی وگرنه دیگر چیزی به نام دموکراسی و آزادی بیان یا حتی «پناه میبرم به خدا از بستن دهان منتقدان» را به یاد نمیآورد و اگر دستش برسد نامت را از صفحه روزگار محو میکند.
جالب است که میبینیم خشم و ناراحتی امثال این شاگرد مدرسهای از اوضاعی که برخلاف منطق فطریشان بوده در حال همراه شدن با آگاهی و ایمان توحیدی به عدالت در هر چیز است و روز به روز و بیش از پیش اراده تغییر را در آنها رشد میدهد. تغییری که پدران ما از دایره کوچک پیرامون خود آغاز کردند و قرار است دامنه وسیع جهانی را در بربگیرد، چه خاطر برخی مکدر بشود و چند باری از خواب ناز بپرند و چه نشود و نپرند!