سیروس بداغی
کم کم هلال ماه خدا میرسد ز راه
اوقات ناب اهل بکاء میرسد ز راه
مهمان کند خدا همگان را به سفرهاش
وقتی که ماه جود و سخا میرسد ز راه
گل میکند به لب همه دم ذکر یاعلی
زیرا بهار اهل دعا میرسد ز راه
ماه مجیر و جوشن و شبهای عاشقی
ماه جنون و ماه صفا میرسد ز راه
امضا کند خدا گذر از نار دم به دم
چون ماه توبه، ماه عطا میرسد ز راه
هر لحظهاش عبادت و هر ساعتش نکو
اوقات سر به سر چو طلا میرسد ز راه
پر میشود فضای دل از عطر عاشقی
لَا تَقْنَطو بر اهل خطا میرسد ز راه
میترسم از گناه و امیدم به رحمتش
وقتی که ماه خوف و رجا میرسد ز راه
ماه غم علی شه لولاک میرسد
یعنی که ماه اشک و عزا میرسد ز راه
افطار گر کنی همه دم یاد لعل او
الطاف سیدالشهدا میرسد ز راه
گر خوب بندگی کنی ای دل به هر صباح
توفیق طوف کرب و بلا میرسد ز راه
«عَجِلْ عَلی ظُهُور وَلِیّک» خدای من
پس کی ز کعبه صاحب ما میرسد ز راه؟
از آتشت هماره «بداغی» شود رها
چون شاه دین به روز جزا میرسد ز راه
**********
نجوا
سميه صفاييمزيد
سالار وقت آمدنت دير شد، بيا
اين دل در انتظار فرج پير شد بيا
ديدم به خواب آمدي از جادههاي دور
گفتا دلم كه خواب تو تعبير شد، بيا
اين جمعه هم گذشت و ليكن نيامدي
آيات غربتم همه تفسير شد بيا
افسردهام بدون تو، باور نميكني؟
عشقم اسير قسمت و تقدير شد، بيا
گفتي كه پاك كن دلت از هر چه غير ماست
قلبم به احترام تو تطهير شد، بيا
هر شب به ياد خال لبت گريه ميكنم
عكست ميان آيينه تصوير شد، بيا
در دفترم به ياد تو نرگس كشيدهام
نرگس هم از فراق تو دلگير شد بيا
جانم فداي خال لبت نازنين نگار
«ساقي» ز زندگي به خدا سير شد بيا
*******
ضیافت رنگین
ژولیده نیشابوری
آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست
آنکه ز اغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
میزند بانگ منادی که گنهکار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تا که معلوم شود طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگویی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره میگوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدایی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوتهدلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی میگویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
******
زمانی برای عروج
اسماعیل تقوایی
هنگامه وصل رمضان آمده است
مؤمن به تنش دوباره جان آمده است
یک ماه گشوده سفرهای جان افزا
حق را بنگر که میزبان آمده است
این ماه گناه خلق میسوزاند
بر عمر گناهها خزان آمده است
بگشوده تمام، آسمان درهایش
ای بنده عروج کن، زمان آمده است
آوای مناجات و دعا گوش آید
الطاف خدایمان عیان آمده است
ماه رمضان ماه خداوند و در آن
شیطان رجیم ناتوان آمده است
بر بند دهان و دل ز دنیا برگیر
زیرا که زمان امتحان آمده است
باز است در بهشت بر روی همه
دوزخ بنگر که در زیان آمده است
این ماه بود بهار قرآن خدا
چون در رمضان ز آسمان آمده است
شادند همه به نیمه ماه خدا
زیرا که حسنعلیهالسلام به این جهان آمده است
در بیست و یک، علیعلیهالسلام به خون غلطیده
هر شیعه به قلب خون فشان آمده است
افطار بده که در جواب عملت
اعطای ثواب بیکران آمده است
اسباب مهیاست که بخشیده شویم
ای بنده تلاش کن امان آمده است
*******
الفبای حیات
رضا میرزایی
پدید آمد از بارش آسمان
هم آب سطحی و آب نهان
چو باران نبارد به دشت و دمن
نروید گل و سرو و چمن
نبینی روان آب در جویبار
نجوشد یکی چشمه در کوهسار
بخشکد همه رود و چاه و قنات
در این کوی و برزن نبینی حیات
که آب گران منشأ زندگی است
الفبای عمران و سازندگی است
بشر را خدا ز راه صواب
تو خلقت نمودی ز یک قطره آب
به هر جانداری تو دادی حیات
ز آب آفریدی هم کائنات
چو ایزد به باران فرمان دهد
ز آب، ارض پيمرده را جان دهد