حجهالسلام حسینیقمی
یک داستان دیگر از جنگ احد بگویم. آمدند به پیامبر خداصلاللهعلیهوآلهوسلم گفتند: یا رسولالله! در احد جمع زیادی به شهادت رسیدند. میخواهیم شهدا را با هم دفن کنیم؟ چند شهید را با هم در یک قبر بگذاریم. هر شهیدی را که جلوتر دفن کنیم یک احترام بیشتری است. ترتیب شهدا را چطور قرار بدهیم؟ رسول خداصلاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: بروید بررسی کنید. ببینید کدام یکی بیشتر با قرآن مأنوس بودند. حافظ قرآن بودند؟ یعنی حتی انسان بعد از مرگش دو تا جنازه داریم، یکی عالم است، یکی نیست. یکی مجاهد است و یکی نیست. یکی بعد از فتح آمده و یکی قبل از فتح آمده است. یکی انسش با قرآن کمتر است و یکی بیشتر است. یکی اهل انفاق بوده و یکی نبوده است. یکی مادر شهید است و یکی نیست. یکی پدر شهید است و یکی نیست. یکی در زندگی صبر داشته است. اینها با هم مساوی نیستند. میخواهید دو جنازه را با هم دفن کنید. میخواهید دو نفر را احترام کنید ببینید کدام یک این معیارها را دارند؟
************
اهمیت سکوت
امیرالمؤمنینعلیهالسلام فرمودند: «غطاء المساوي الصّمت» پوشش عیوب انسان همان سکوت است. «غطاء» یعنی پوشش، یک محاسن و یک خوبیهایی داریم، یک عیوبی هم داریم. سکوت پردهای روی عیبهای انسان است. باز تعبیر دیگری هست که فرمودند: «البلاء موکل بالنطق» بسیاری از گرفتاریهایی که برای ما پیش میآید به خاطر حرف زدن ماست. جمله معروفی که میگوید: «زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد» پس حضرت میفرماید: تا در سکوت هستی، اگر جاهل هم باشی یک پوششی است. کسی خبر ندارد. اگر عالم هم باشی زینت عالم هست. پردهای برای عیوب انسان است. بالاخره جلال و شکوه انسان محفوظ است. این یکی از آثار صمت است.
*****************
سکوت در عصبانیت
امیرالمؤمنینعلیهالسلام خادمی به نام قنبر داشتند. «قد سمع أمیرالمؤمنینعلیهالسلام: رجلا یشتم قنبرا» یک کسی به قنبر دشنام داد. «و قد رام قنبر» قنبر خیز گرفت که جواب دشنام او را بدهد. «فقال علیهالسلام مهلا» حضرت فرمود: قنبر آرام باش. «دع شاتمک» رهایش کن! فحش داد تو فحش نده. اگر تو فحش ندهی، «مُهانا» بگذار در همان ننگ دشنامش بماند. وقتی تو دشنام ندادی و سکوت کردی سه اثر دارد، «ترضی الرحمن» خدا از تو راضی میشود. «و تسخط الشیطان» شیطان از تو عصبانی میشود. «و تعاقب عدوک» با همین سکوت داری دشمنت را معاقبه میکنی، مؤاخذه میکنی. گاهی سکوت که میکنی طرف مقابل بیشتر اذیت میشود. امیرالمؤمنینعلیهالسلام قسم خورد «فوالذی خلق الحبة و بریء النسمه ما أرضی المؤمن ربه بمثل الحلم» هیچ کسی خدا را به اندازه بردباری راضی نکرده است. رضایت خدا حلم است. «ولا أسخط الشیطان بمثل الصمت» بدترین چیزی که شیطان را عصبانی میکند صمت و سکوت است. «ولا عوقب الأحمق بمثل السکوت عنه» کسی که فحش میدهد نادان است. بدترین مؤاخذه برای آن آدم سکوت است.
**************
دوری از منت در امور خیر
حجهالسلام فرحزاد
دوری از منیت در امور خیر
معمولا باید به حساب خدا کارهای خیر کنیم و بدون چشم داشت باشد. اگر ما خوبیهایی که به دیگران میکنیم را فراموش کنیم و به حساب خدا واریز کنیم، نه طلبکار میشویم و نه دائم دنبال این هستیم به ما احترام بگذارند و چنین و چنان کنند. باز حضرت علیعلیهالسلام میفرمایند: «جمال الاحسان ترک الامتنان» یعنی زیبایی یک کار خیر و احسان این است که منت نگذاریم.
********************
توکل
این داستان را مرحوم بهاءالدینی خیلی زیاد تکرار میکردند. ایشان خیلی اهل توکل بودند. همه وجودش توجه به خدا و توکل به خدا بود. میفرمودند: وقتی مرحوم شیخ عبدالکریم حائری در اراک بودند، بزرگان قم آمدند به ایشان اصرار کردند و ایشان را به قم آوردند که حوزه را تأسیس کنند. ایشان استخاره کردند و خوب آمد و قبول کردند. قبل از اینکه ایشان بیایند سه عالم برجسته در قم بودند. مرحوم آیتالله صدر، سید صدرالدین صدر، مرحوم آیتالله حجت، مرحوم آیتالله خوانساری، ایشان پانزده سال مرجعیت مطلق را به دست گرفتند و شخص فوق العادهای بودند. حضرت امامره در چهل حدیث تعریفهای عجیبی از شیخ عبدالکریم دارد که ایشان بعضی شبها بدون عمامه و عبا، با قبا میرفت به فقرا میرسید. خیلی آدم افتاده و متواضعی بود. مرحوم بهاءالدینی گفت: شیخ فوقالعاده بود. تنها درسی که قبل از درس روضه امام حسینعلیهالسلام و توسل خوانده میشد، درس حاج شیخ عبدالکریم بود. هر روز یک نفر یک روضهای میخواند و به امام حسینعلیهالسلام سلام میداد و فضا نورانی میشد، درس را شروع میکردند. ایشان وقتی آمدند و حوزه مرتب شد، ماهانه شهریه برای طلبهها میگذارند، امتحان و رتبه میدهند ولی مثل آیتالله حجت، آیتالله خوانساری، آیتالله صدر در این حد نبودند. آنها خودشان در حد مرجعیت بودند. اینها خصوصی افرادی را میفرستادند که ما شش دانگ در خدمت شما هستیم و کاری باشد در خدمت شما هستیم. ایشان یک نفر را خلوت میبیند و به ایشان میگوید: شما از طرف من نزد آیتالله حجت میروی، واقعا ایشان هم فوقالعاده بودند. وقتی در اتاق کسی نیست و خلوت است، میگویی: من از طرف شیخ عبدالکریم آمدم. در خدمت شما هستیم، حالا که مرجعیت به دوش ما افتاده من شش دانگ در خدمت شما هستم. امری، اشارهای، پولی، هرچه بود به من بگویید. نماینده ایشان میآید و در خلوت خدمت آیتالله حجت زانو میزند و میگوید: من از طرف آقای حجت آمدم و ایشان امر کردند خدمت شما عرض کنم عبدالکریم با همه وجود سر تا پا در خدمت شماست. ایشان تأملی میکنند و میفرماید: از طرف من سلام برسان و به آقا بگو: ما به کریم خیلی احتیاج داریم ولی به عبدالکریم الحمدلله هیچ احتیاجی نداریم! این جمله با هزار من طلا نوشته شود هم کم است. راه رسیدن به همه خواستهها فقط و فقط خداست! یکی از ذکرهایی که آیتالله بهاءالدینی زیاد میگفتند: یاکریم بود. به کریم نیاز داریم ولی به عبدالکریم نیازی نداریم. من به عبدالکریم تکیه کنم و یک ساعت دیگر به رحمت خدا برود چه خاکی بر سر کنم؟