گردآوری و تنظیم:مریم سیادت
راه رفتن با عصا
از روزی که پایم را عمل کردهام شاید هزاران نفر را دیدهام. در مراکز خرید، سر کار، خیابان، بیمارستان، فیزیوتراپی ... برایم خیلی عجیب بود که اکثر دوستان خارجیام هیچ سوالی از من نمیپرسیدند و فقط وقتی من را برای اولین بار میدیدند یک آرزوی خوب میکردند. مثلاً
Hope you have a fast recovery or
Hope you feel better soon.
همین!
تو دلم می گفتم: فقط همین؟ اگه هر کدامتان اینطوری با کلی عصا و بار و بندیل راه میافتادید، من کلی سوال و جواب میکردمکه چی شده؟! و تا ته داستان را نفهمم ول نمیکردم.
وقتی آدمها من را با عصا در خیابان یا در مراکز خرید میدیدند، کنار میایستادند و با احترام صبر میکردند که من با عصا و سرعت لاکپشتی رد شوم و بعد آنها بروند. حتی بعضی وقتها یک مقدار معذب میشدم که باعث معطل شدن سایرین شدهام. یا مثلاً اگر کسی حواسش نبود، مثلاً خانومش بهش میزد که کنار بایست و بعد شوهرش عذرخواهی میکرد، عذاب وجدان میگرفتم. یا یک روز که با بچهها برای خرید رفته بودیم، هنگام برگشت یک شیب بود که بچهها زورشان نمیرسید سبد خرید را کنترل کنند و من داشتم فکر میکردم چه کار کنیم. یک خانم با نهایت احترام آمد سبد را تا دم ماشین هل داد. دم بسیاری از مغازهها یک نفر از داخل میآمد و درب را برایم باز نگه می داشت و اگر دیر متوجه میشدند عذرخواهی میکردند، درحالیکه من واقعاً هیچ انتظاری هم نداشتم و خودم بالاخره یک جوری با عصا و دست در را باز میکردم.
راز خوشاندام بودن
امشب یکی از دوستان را بعد ۲-۳ سال دیدم. بسیار خوشاندام و خوش تیپ شده بود. بالاخره ازش پرسیدم: راز لاغر شدنت چیه؟ گفت خب البته سعی میکنم ورزش بکنم ولی راز اصلیش در گرسنه پا شدن از سر غذاست. همون چیزی که اسلام گفته.
در جایی خوانده بودم که محققان سالها سبک زندگی اهالی جزیره اوکیناوای ژاپن را که به داشتن طول عمر و سلامتی بالا معروف هستند زیر نظر گرفتند. آنها میخواستند بدانند دلیل اینکه این مردم بدون رنج بردن از بیماریهای جدی تا ۱۰۰ سالگی عمر میکنند چیست. محققان متوجه شدند بین این اهالی قانونHara Hachi Bu حکمفرماست به این معنی که قبل از سیر شدن کامل دست از غذا بکش! البته بزرگان دینی ما نیز همیشه بر این اصل تاکید کردهاند. این کار باعث میشود که کالری زیاد و بیاستفاده وارد بدن نشود و بدن از هر آن چه دریافت کرده است به بهترین نحو استفاده کند.
گرامر زبان در مدارس
سپهر، دانشآموخته استنفورد، ساکن کلفرنیا
چند شب پیش یک سری از دوستان آمده بودن منزل ما مهمانی. وقتی چای رو آوردم دیدم صحبت دوستان درباره مباحثههایی است که یکی از بچهها با هم آزمایشگاهیهایش دارد. یکی از نکاتی که به خاطرش خیلی شاکی بود این بود که ما نمیتوانیم درست زبان انگلیسی را صحبت کنیم و از بیان عمقی مطالب عاجزیم.
تقریبا این قسمت بود که من بین صحبتشان وارد شدم؛ یکی دیگر از دوستان در مورد همسرش که ایرانی-امریکایی است میگفت: وقتی من دبیرستان بودم، تازه با خانمم نامزد شده بویدم و سوالات درس انگلیسی را وقتی خانومم میاومد ایران ازش میپرسیدم و ایشون میگفت: بلد نیستم! ما هیچ کدام از این گرامرها رو تو آمریکا نخوندیم.
دوست اول در پاسخ گفت: آره! منم از این بچهها و دوستای آمریکاییم که میپرسم اصلا اینا نمیدونند مثلا past perfect continuous یعنی چی. اون وقت اینها رو صبح تا شب تو مدرسه میکردن تو کلهمون.
نمیدونم چرا ناخودآگاه یاد مثالهای حال به هم زن کتاب زبانهامون افتادم. هر چند که من همیشه مثل ربات اینها رو حفظ کرده بودم و مثل طوطی جواب میدادم ولی هیچ وقت هم نفهمیدم اینها به درد چه کسی میخورد وقتی دو کلمه نمیتونیم حرف بزنیم و آخرش هم تو یه متن که مینویسیم ده تا غلط داریم. الان هم بچه سه سالهام بهتر از من انگلیسی حرف میزنه!