فقرا به پیغمبر عرض کردند: ثروتمندان بهشت را نصیب خود ساختند زیرا حج و عمره بجا میآورند، صدقه میدهند و ما قدرت اینگونه عبادات را نداریم پیامبر فرمودند: هر یک از شما که برای خدا صبر کند سه پاداش دارید که هیچ ثروتمندی ندارد.
اول: در بهشت غرفهای هست که همانند ستاره در نظر بهشتیان میدرخشد، در این غرفه کسی را راه ندهند جز پیامبر فقیر یا شهید فقیر یا مؤمن فقیر را.
دوم: اینکه فقرا پانصد سال پیش از اغنیا وارد بهشت میشوند.
سوم: اینکه (خداوند ثواب عبادت فقیر را بیشتر دهد) مثلا اگر فقیر و غنی هر دو گویند سبحاناللهوالحمدللهولاالهالااللهواللهاکبر ثواب غنی (ثروتمند) کمتر از فقیر است.
فقرا گفتند راضی شدیم.
مواعظ العددیه
****
جهنم پولکی، بهشت مجانی
مردی به یکی از فرزندانش گفت: ای پسرم میدانی بهشت مجانی است و جهنم را باید با پول بخری؟ پسر گفت: چگونه پدر؟ پدر جواب داد: جهنم با پول است!!! کسی که قمار بازی میکند پول میدهد! کسی که شراب میخورد پول میدهد! کسی که به خاطر معصیت سفر میکند پول میدهد! کسی که نزول میده پول میدهد! و ای پسرم بهشت مجانی است. چون: کسی که نماز میخواند، مجانی میخواند و کسی که روزه میگیرد، مجانی روزه میگیرد کسی که استغفار میکند، مجانی آن کار را میکند، کسی که چشمانش را از گناهان میپوشاند و از خدایش میترسد مجانی این کار را میکند... الان چه تصمیمی داری؟ آیا میخواهی پولهایت را خرج کنی تا به جهنم بروی و یا اینکه مجانی به بهشت بروی؟ عاقلانه فکر کن...
****
پیروانی که راستین نیستند
یک کشیش، خود را شبیه به یک شخص فقیر و بیخانمان با لباسهای ژولیده در میآورد و روزی که قرار بوده اسمش به عنوان کشیش جدید یک کلیسای ده هزار نفری اعلام شود با همین قیافه به کلیسا میرود. خودش ماجرا را اینطور تعریف میکند: نیم ساعت قبل از شروع جلسه به کلیسا رفتم، به خیلیها سلام کردم اما فقط 3 نفر از این همه جمعیت جواب سلام من را دادند... به خیلیها گفتم، گرسنه هستم اما هیچکس حاضر نشد یک دلار به من کمک کند... سپس وقتی رفتم در ردیف جلو بنشینم، انتظامات کلیسا از من خواست که از آنجا بلند شوم و به عقب برگردم... به هر حال وقتی شبان کلیسا اسم کشیش جدید را اعلام میکند، تمام کلیسا شروع به کف زدن میکنند و این مرد ژولیده از جای خود بلند میشود و با همین قیافه به جلوی کلیسا دعوت میشود... مردم با دیدن او سرهایشان را از خجالت خم میکنند، عدهای هم گریه میکنند و این مرد سخنانش را با خواندن بخشی از انجیل آغاز میکند: گرسنه بودم، غذا دادید... تشنه بودم، آب دادید... مریض بودم به عیادتم آمدید... خیلیها به کلیسا میروند، اما شاگرد و پیرو راستین عیسی مسیح نیستند... خدا به دنبال جمعیت نیست، خدا به دنبال دستیست که کمک میکند، قلبی که محبت میکند، چشمی که برای دیگران نگران است و پایی که برای ناتوانان برداشته میشود...
****
همه قرضهایت به عهده من!
محمدبناسامه، بیمار شد و در بستر مرگ افتاد، جمعی از بنیهاشم همراه امام سجادعلیهالسلام به عیادت و دیدار و احوالپرسی او رفتند و در کنار بسترش نشستند و احوالپرسی کردند. محمدبناسامه، به آنها گفت شما میدانید که من در صف شما هستم، و به شما نزدیک بودم، اینک مبلغی وام، بر عهده من هست، دوست دارم قبل از مرگم آن را از جانب من ادا کنید، امام سجادعلیهالسلام فرمود یک سوم قرض تو به عهده من، که ادا میکنم سپس ساکت شد، و دیگران هم سکوت کردند و چیزی نگفتند: بعد از چند لحظه سکوت، امام سجادعلیهالسلام به محمدبناسامه فرمود ادای همه قرضهایت بر عهده من، سپس امام سجادعلیهالسلام فرمود اینکه من در آغاز همه قرض او را به عهده نگرفتم، از این رو بود، که بنیهاشم نگویند، فلانی از ما سبقت گرفت وگرنه در همان آغاز ، همه دین او را به عهده میگرفتم.
روضه الکافی صفحه 332
****
نفرین مادر!
در بنی اسرائیل عابدی بود که او را جریح میگفتند. در صومعه خود عبادت میکرد. روزی مادرش به نزد او آمد در وقتی که نماز میخواند، او جواب مادر را نگفت. بار دوم مادر آمد و او جواب نگفت. بار سوم مادر آمد و او را خواند جواب نشنید. مادر گفت از خدای میخواهم تو را یاری نکند! روز دیگر زن زناکاری نزد صومعه او آمد و در آنجا وضع حمل نمود و گفت: این بچه را از جریح بهم رسانیدهام، مردم گفتند: آن کسی که مردم را به زنا ملامت میکرد خود زنا کرد. پادشاه امر کرد وی را به دار آویزند. مادر جریح آمد و سیلی بر روی خود میزد. جریح گفت: ساکت باش از نفرین تو به این بلا مبتلا شدهام. مردم گفتند: ای جریح از کجا بدانیم که راست میگویی؟ گفت طفل را بیاورید، چون آوردند دعا کرد و از طفل پرسید پدر تو کیست؟ آن طفل به قدرت الهی به سخن آمد و گفت: از فلان قبیله، فلان چوپان پدرم است، جریح بعد از این قضیه از مرگ نجات پیدا کرد و سوگند خورد که هیچگاه از مادر خود جدا نشود و او را خدمت کند.
نمونه معارف جلد 2 صفحه 548
حیوه القلوب جلد 1 صفحه 482
****
ظلم مکافات دارد!
در بعضی از کتب تواریخ مینویسند: روزی از انوشیروان پرسیدند عدالت را از کجا آموختی؟ گفت: از آنجا که روزی در بیابان دیدم پیادهای با چوب پای سگی را شکست، سواری پیدا شد، اسب لگدی زد به پای پیاده، و پای او را شکست، سوار چند قدم که رفت، پای اسبش در سوراخی رفت و شکست. دانستم ظلم مکافات دارد. به خصوص ظلم درباره یتیمان و خوردن مال آنها در دنیا و هم در آخرت عقوبت دارد، عقوبت دنیوی آن که خوردن مال یتیم بنص صریح قرآن و اخبار اهل بیتعلیهمالسلام سبب میشود که دیگری مال یتیم او را بخورد چنانچه خدا میفرماید: در سوره نساء «ولیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریته ضعافا خافوا علیهم» یعنی باید بترسند کسانی که بعد از خود فرزندان ضعیف کوچک میگذارند و میترسند که دیگران هم مال یتیم آنها را بخورند.
ثمراتالحیات جلد 1 صفحه 511