کتاب رویای بیداری نوشته نسرین پرک، روایتگر خاطرات شفاهی خانم زینب عارفی همسر شهید مدافع حرم مصطفی عارفی است. این اثر نخستین شماره از مجموعه کتابهای «تاریخ شفاهی زنان قهرمان» است که روایتگر خاطرات شهید در 12 فصل با محوریت سبک زندگی اسلامی این شهید است.
مخاطب اصلی این کتاب نسل جوان است تا بیشتر با رشادتهای این شهید بزرگوار آشنا شوند.
شهید عارفی در منطقه عملیاتی تدمر به شهادت رسیده است.
بخشهایی از کتاب
یک روز آقامصطفی با سه تن از دوستان بسیجیاش به نامهای جواد کوهساری، محمد اسدی و محمد جاودانی آمدند خانه. درباره درگیریهای عراق و سوریه صحبت میکردند. از رفتن میگفتند. قبلا من و آقامصطفی مفصل درباره این موضوع صحبت کرده بودیم. آقامصطفی مصمم بود به رفتن، اما من هنوز تردید داشتم. آقامصطفی و دوستانش روی مبلهای داخل هال نشسته بودند و من توی آشپزخانه بودم. سماور را روشن کردم و تا جوش آمدن آب داخل سماور، لیوانها و قندانها را توی سینی چیدم. سینی چای را گذاشتم روی اپن و خودم رفتم داخل اتاق. در را کمی باز گذاشتم تا صدای آنها را بشنوم.
آقامصطفی میگفت: به نظر من ما نباید به عنوان یک نیروی عادی آموزش ندیده بریم. نیرویی که فقط بتونه تفنگ دستش بگیره، رفتنش تأثیر چندانی نداره. ما باید اول دورههای آموزشی رو ببینیم، بعد از خود عراقیها نیروی داوطلب جمع کنیم و بهشون آموزش بدیم.
آقای کوهساری خندید: هنوز که هیچ ارگانی قصد بردن ما رو نداره. بسیج هم که با ما همکاری نکرد.
آقای اسدی گفت: ارگان مرگان که نه، ولی شنیدم مامانجونت بلیط یک طرفه به سرزمین رویاها برات گرفته!
آقای جاودانی گفت: مبارکه رفیق، از آقای اسدی جلو زدی.
آقای اسدی گفت: فقط جهت اطلاع دوستان، خانواده برای آقازادهشون کت و شلوار خریدن، قراره به زودی ایشون متحول! ببخشین متأهل بشن!
آقامصطفی گفت: من موندم این بشر به اضافه اون دو تا بشر دیگهای که اینجا نشستن چرا تن به ازدواج نمیدن؟ به خصوص جناب کوهساری عزیز که اخیرا پدر محترمشون یک ماشین صفر براش خریده و یک طبقه از خونه رو هم به نامش زده، برادر عزیز شما از بیست و چهار سالگی میتونستی زن بگیری و نگرفتی تا الان چهار پنج سال تأخیر داری، بجنب دیر میشه.
شناسنامه کتاب
کتاب رویای بیداری به کوشش نسرین پرک و به همت انتشارات نشر ستارهها به چاپ رسیده است.