فرخی سیستانی
چون پرند نیگلون بر روی بندد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بیقیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بیشمار
دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد
حبذا باد شمال و خرما بوی بهار
باد گویی مشک سوده دارد اندر آستین
باغ گویی لعبتان جلوه دارد در کنار
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندر گوشوار
تا بر آمد جامهای سرخ مل بر شاخ گل
پنجههای دست مردم سر برون کرد از جنار
راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند
باغهای پر نگار از داغگاه شهریار
******
مبارک باد بهاران
پروین اعتصامی
سپيدهدم، نسيمي روحپرور
وزيد و کرد گيتي را معنبر
تو پنداري زفروردين و خرداد
به باغ و راغ، بُد پيغام آور
به رخسار و به تن، مشاطه کردار
عروسان چمن را بست زيور
گرفت از پاي، بندِ سرو و شمشاد
سترد از چهره، گرد بيد و عرعر
ز گوهر ريزي ابر بهار
بسيط خاک شد پر لؤلؤتر
مبارک بـاد گويان، در فکندنـد
درختان را به تارک، سبز چادر
نماند اندر چمن يک شاخ کان را
نپوشاندند رنگين حُله در بر
ز بس بشکفت گوناگون شکوفه
هوا گرديد مشکين و معطر
بسي شد، بر فراز شاخساران
زمرد، همسر ياقوت احمر
به تن پوشيد، گل استبرق سرخ
به بر بنهاد نرگس، افسر زر
چمن، با سوسن و ريحان منقش
زمين، چون صحف انگليون مصور
در اوج آسمان، خـورشيد رخشان
گهي پيدا و ديگر گه مضمر
فلک، از پست راييها مبرا
جهان زآلوده کاريها مطهر
******
تنور لاله
حافظ
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد
بگوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم بگوش آمد
ز فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع
به حکم آنکه چو شد اهرمن سروش آمد
ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
چه گوش کرد که باده زبان خموش آمد!
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس؟
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد
ز خانقاه به میخانه میرود حافظ
مگر ز مستی ز حد ریا بهوش آمد!
*******
تشکرهای پر تکلف
حمید هنرجو
خنده دارد! بس که این از آن، تشکر میکند
هر که از هرکس به هر عنوان تشکر میکند
جلسههای آنچنانی در ادارات مهم
ایکس، از آغاز تا پایان تشکر میکند
چای هم در استکان، جوش تکلف میزند
حبههای قند از قندان، تشکر میکند
گوشی همراه فرماندار، بوقی تازه خورد
تاجر مشهور شهرستان تشکر میکند
فارغ از لو رفتن موضوع تلخ اختلاس
متهم از داخل زندان، تشکر میکند
زحمت پروندهها را کارمندان میکشند
شهروند از منشی بهمان تشکر میکند
«سهل میگیرد جهان بر مردمان سختگیر»
با همین تز، از همه آسان تشکر میکند
آه! دیوار ریا بدجور بالا میرود
آجر از همراهی سیمان تشکر میکند
پنجه شیطان به خون آدمی آلوده است
ایدهای مشکوک از شیطان، تشکر میکند
در خیابانها ولی طفلی فقیر از عابران
در ازای چند تکه نان تشکر میکند
غیرت سرباز میهن را بنازم، روز و شب
از خدا دارد به نقد جان تشکر میکند
دفترپنجم
معلّم
منم آموزگاری صاف و ساده
خداییش اینکه من میخوام، زیاده؟
فقط لطفی بکن، یارب! شب و روز
نباشم شرمسار خانواده
کارگردان سینما
خدایا! بار الها! یعنی میشه؟
دُرُس شه کارها از اصل و ریشه
دُرُس مثل همون فیلمی که اون سال
قیامت کرده بود از حیث گیشه
شهردار
مگر جامانده باشد، اشتباهی
نمانده چالهای جایی به راهی
تمام شهر تهران را بگردید
به جز چاه زنخدان نیست چاهی
راننده تاکسی
به نام اون که رحمان و رحیمه
روال کار من، مثل قدیمه
خدا هرجا که باشم، با منه، چون
مسیر من صراط المستقیمه!
نماینده مجلس
گرفتم خانهای پهلوی مجلس
گرفت اعضای بنده، بوی مجلس
خدایا! از تو ممنونم که هستم
برای بار چندم توی مجلس
ناصر فیض
******
یار دیوانه
امید مهدینژاد
تعجب میکند یارم ز رفتاری که من دارم
تصور میکند دیوانهام یاری که من دارم
نه او، هر کس دگر باشد تعجب میکند طبعا
ز رفتار عجیب و نابهنجاری که من دارم
همه گویند رفتارم عجیب و نابهنجار است
و گاهی مایه شرم است اطواری که من دارم
خودم یکبار رفتار خودم را بررسی کردم
ولی دیدم که معقول است رفتاری که من دارم
و دیشب دست آخر گفتمش با صد زبان بازی
خودت یارا! مرض داری و پنداری که من دارم
همیشه فکر میکردی که من از خویش شک دارم
کنون دیدی بیعلت نیست اصراری که من دارم؟
چه خواهی گفت اگر روزی در آری سر ز افکارم؟
که رفتارم شده مشتق ز افکاری که من دارم
کسی دیگر مرا کی میتواند کنترل کردن؟
نباشد دست کس غیر تو افساری که من دارم
نه پولم میدهد، نه احترامم پاس میدارد
طلبکار است خود گویی بدهکاری که من دارم
تمام سالمندان از پرستار جوان گویند
ولی صد سال سن دارد پرستاری که من دارم